که شکار دوست دارد. که نخجیرکردن دوست دارد. که علاقه به شکار دارد: دشمن تو ز تو چنان ترسد که ز باز شکاردوست کلنگ. فرخی. او شکاردوست (بود) و همه شب گردیدی به شکار جستن. (مجمل التواریخ و القصص). امیر بلخ مردی شکاردوست بود. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی)
که شکار دوست دارد. که نخجیرکردن دوست دارد. که علاقه به شکار دارد: دشمن تو ز تو چنان ترسد که ز باز شکاردوست کلنگ. فرخی. او شکاردوست (بود) و همه شب گردیدی به شکار جستن. (مجمل التواریخ و القصص). امیر بلخ مردی شکاردوست بود. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی)
نام جایی بوده است در مغرب فارس. ابن بلخی در تعیین حدود کورۀ اصطخر گوید: حد این کوره از یزد تا هزاردرخت در طول و از قهستان تا تبریز در عرض. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 122)
نام جایی بوده است در مغرب فارس. ابن بلخی در تعیین حدود کورۀ اصطخر گوید: حد این کوره از یزد تا هزاردرخت در طول و از قهستان تا تبریز در عرض. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 122)
درختی است که دارای ساقه های پیچنده است وآن را عشقه گویند، مهر بانک لبلاب، رجوع به لبلاب، عشقه، عشق پیچان و مهربانک شود، و در تداول جنگلبانی بر همه انواع درختان پیچنده اطلاق شود
درختی است که دارای ساقه های پیچنده است وآن را عشقه گویند، مهر بانک لبلاب، رجوع به لبلاب، عشقه، عشق پیچان و مهربانک شود، و در تداول جنگلبانی بر همه انواع درختان پیچنده اطلاق شود
کنایه از بخیل. (آنندراج). ممسک. بخیل. پول دوست. رذل. (ناظم الاطباء). بخیل و ممسک. (شرفنامۀ منیری) : زردوست از دست جهان در پای پیل افتاده دان ما زیر پای دوستان، زر پیل ’؟’ بالا ریخته. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 377)
کنایه از بخیل. (آنندراج). ممسک. بخیل. پول دوست. رذل. (ناظم الاطباء). بخیل و ممسک. (شرفنامۀ منیری) : زردوست از دست جهان در پای پیل افتاده دان ما زیر پای دوستان، زر پیل ’؟’ بالا ریخته. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 377)