جدول جو
جدول جو

معنی هزارخوشه - جستجوی لغت در جدول جو

هزارخوشه
(هَِ دَرْ رَ / رِ)
دهی است از بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. جلگۀ معتدل و دارای 148 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غله، پنبه و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزارخانه
تصویر هزارخانه
هزارلا، قسمت سوم معدۀ حیوانات نشخوار کننده که غذا پس از آنکه حیوان آن را دوباره جوید و فرو داد داخل آن می شود. درون هزارلا برجستگی های تیغه مانندی وجود دارد و از آنجا غذا وارد شیردان می شود، هزارتوی، هزارخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزاربیشه
تصویر هزاربیشه
نوعی جعبه که چندین خانه داشته و در آن اسباب سفر می گذاشته اند
فرهنگ فارسی عمید
(هََ / هَِ خوا / خا بَ / بِ)
کنایت از چشم بسیارخواب. (آنندراج) :
بعد هزار شب هم اکنون شبی نخسپد
این دیده ای که شبها بودی هزارخوابه.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ نَ / نِ)
هزارلا. سی تو. (حاشیۀ برهان چ معین). هزارتو. قسمتی از احشاء گیاه خواران مانند گوسفند و گاو که چندین لا دارد. (یادداشت به خط مؤلف). شکنبۀ گوسفند. (آنندراج). چیزی است که با شکنبۀ گوسفند می باشد، و شکنبه را نیز گویند. (برهان) ، هزاربیشه. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هزاربیشه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ/ هَِ شَ / شِ)
رجوع به هزاربیشه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ شَ / شِ)
جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و چای دان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفرهابه کار رود. صندوقچۀ سفری که خانه های مختلف برای جا دادن خوردنیها و ادوات لازمۀ گوناگون دارد و معمولاً از چوب سازند. (از یادداشتهای مؤلف) :
چه غم تهی اگر از باده جام و شیشۀ ماست
که چشم پرفن ساقی هزاربیشۀ ماست.
صائب تبریزی
لغت نامه دهخدا
(رِ شَ / شِ)
خاری که بر خوشۀ نباتات روید. خاری که بر گیاه میروید. سفی ̍. (منتهی الارب). شعاع. (منتهی الارب). مرق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ گَ)
نام محلی در اصطخر و از اعمال فارس است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزارخوابه
تصویر هزارخوابه
چشم خواب آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارخانه
تصویر هزارخانه
هزارتو هزارلا، شکنبه
فرهنگ لغت هوشیار
صندوقچه کم قطری دارای دوطبقه که مسافران سابقا همراه میبردند وآن بخانه های بزرگ وخردباشکال مختلف قسمت میشد وهرخانه ای جای یکی از لوازم سفر مانند: جای چای جای قند وجای استکان جای قاشق وچنگال وغیره. توضیح این کلمه را (هزارپیشه) هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارخانه
تصویر هزارخانه
((~. نِ))
هزارلا، بخش سوم معده نشخوارکنندگان که داخل آن لایه لایه است، هزارتو
فرهنگ فارسی معین
((هِ. ش))
جعبه یا صندوقچه ای که داخل آن دارای خانه های متعدد بوده و از آن برای حمل لوازم سفر استفاده می کردند
فرهنگ فارسی معین