جدول جو
جدول جو

معنی هزارتوی - جستجوی لغت در جدول جو

هزارتوی
هزارلا، قسمت سوم معدۀ حیوانات نشخوار کننده که غذا پس از آنکه حیوان آن را دوباره جوید و فرو داد داخل آن می شود. درون هزارلا برجستگی های تیغه مانندی وجود دارد و از آنجا غذا وارد شیردان می شود، هزارتوی، هزارخانه
تصویری از هزارتوی
تصویر هزارتوی
فرهنگ فارسی عمید
هزارتوی
(هََ / هَِ)
شکنبۀ گوسفند و جز آن که گیپادر آن انداخته طبخ می کنند، و آن خانه های بسیار دارد، و آن را هزارخانه هم گویند. (آنندراج). و به عربی رمانه خوانند. (برهان). سی تو. هزارلا. هزارخانه. (حاشیۀ برهان چ معین). رمانه. (از السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزارآوا
تصویر هزارآوا
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، فتّال، مرغ سحر، هزار، شب خوٰان، صبح خوٰان، زندلاف، زندباف، مرغ خوش خوٰان، زندوان، زندواف، بوبرد، هزاردستان، شباهنگ، هزاران، بوبردک، مرغ چمن، عندلیب
فرهنگ فارسی عمید
(هََ / هَِ نَ)
آنکه هزار آهنگ دارد و نواهای بسیار گوناگون نوازد:
با مطرب هزارنوا باده نوش کن
در موسمی که زاغ هزیمت شد از هزار.
سوزنی.
رجوع به هزارآوا شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام. دارای 352 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه کبود است و محصول آن غله، لبنیات، پشم و ماش است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
هزاردستان. (انجمن آرا). بلبل. عندلیب. هزار. هزاران. (یادداشت به خط مؤلف). و او را هزارآواز هم میگویند. (برهان) :
تا هزارآوا از سرو برآرد آواز
گوید او را مزن ای باربد رودنواز.
منوچهری.
بر گل نظم چون هزارآوا
تا گه صبح می سرایم من.
مسعودسعد.
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمۀ هزارآوا.
خاقانی.
رجوع به هزارآواز و هزاردستان شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
هزارپا. هزارپایه. صدپایه. (یادداشت به خط مؤلف) :
سوار با سر اندر شدی بدو و از آن
برون شدی همه تن چون هزارپای به سر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
هزارلا. هزارخانه. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هزارتوی و هزارلا شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از بخش واهان شهرستان خرم آباد دارای 106 تن سکنه. آب آن از چشمه ومحصول عمده اش غله، لبنیات و پشم و هنر دستی زنان بافتن سیاه چادر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزارآوا
تصویر هزارآوا
بلبل: (تاهزار آوا ازسروبرآرد آواز گوید اورامزن ای باربد رودنواز) (توبدوگوی که ای بلبل خوشگوی میاز که مرا دردل عشقی است بدین ناله زار) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارگون
تصویر هزارگون
ترکیبی است ازهزار (عددمعروف) وگون بمعنی قسم ونوع است: (اگر هزارگون چرک وچربش بچکد برخلق وبروآن ظاهرنگردد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارویک
تصویر هزارویک
هزار و یک اسم: (صفت ذات اوبعلم بدان نام پاکش هزارویک برخوان) (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
هزارلا، بخش سوم معده نشخوارکنندگان که داخل آن لایه لایه است، هزارخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
متاهةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
Labyrinth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labyrinthe
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
doolhof
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
بھول بھلیاں , بھول بھلیاں
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirinto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
laberinto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirynt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
лабиринт
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
ทางเดินซับซ้อน , เขาวงกต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
Labyrinth
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
מבוך , מבוך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
迷路
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
迷宫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
лабіринт
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
미로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirent
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
ভূলভুলাইয়া , গোলকধাঁধা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
भूलभुलैया , भूलभुलैया
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirinto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirinti, maze
دیکشنری فارسی به سواحیلی