جدول جو
جدول جو

معنی هزارآوا

هزارآوا
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، فتّال، مرغ سحر، هزار، شب خوٰان، صبح خوٰان، زندلاف، زندباف، مرغ خوش خوٰان، زندوان، زندواف، بوبرد، هزاردستان، شباهنگ، هزاران، بوبردک، مرغ چمن، عندلیب
تصویری از هزارآوا
تصویر هزارآوا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هزارآوا

هزارآوا

هزارآوا
بلبل: (تاهزار آوا ازسروبرآرد آواز گوید اورامزن ای باربد رودنواز) (توبدوگوی که ای بلبل خوشگوی میاز که مرا دردل عشقی است بدین ناله زار) (منوچهری)
هزارآوا
فرهنگ لغت هوشیار

هزارآوا

هزارآوا
هزاردستان. (انجمن آرا). بلبل. عندلیب. هزار. هزاران. (یادداشت به خط مؤلف). و او را هزارآواز هم میگویند. (برهان) :
تا هزارآوا از سرو برآرد آواز
گوید او را مزن ای باربد رودنواز.
منوچهری.
بر گل نظم چون هزارآوا
تا گه صبح می سرایم من.
مسعودسعد.
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمۀ هزارآوا.
خاقانی.
رجوع به هزارآواز و هزاردستان شود
لغت نامه دهخدا

هزارآواز

هزارآواز
هزارآوا. (برهان). بلبل. عندلیب. هزار. هزاران. هزاردستان:
هزارآواز چون دانا همه نیکو و خوش گوید
ولیکن زاغ همچون مرد جاهل ژاژها خاید.
ناصرخسرو.
رجوع به هزارآوا و هزاردستان شود
لغت نامه دهخدا

هزارنوا

هزارنوا
آنکه هزار آهنگ دارد و نواهای بسیار گوناگون نوازد:
با مطرب هزارنوا باده نوش کن
در موسمی که زاغ هزیمت شد از هزار.
سوزنی.
رجوع به هزارآوا شود
لغت نامه دهخدا

هزارگون

هزارگون
ترکیبی است ازهزار (عددمعروف) وگون بمعنی قسم ونوع است: (اگر هزارگون چرک وچربش بچکد برخلق وبروآن ظاهرنگردد)
هزارگون
فرهنگ لغت هوشیار

هزارتوی

هزارتوی
هزارلا، قسمت سوم معدۀ حیوانات نشخوار کننده که غذا پس از آنکه حیوان آن را دوباره جوید و فرو داد داخل آن می شود. درون هزارلا برجستگی های تیغه مانندی وجود دارد و از آنجا غذا وارد شیردان می شود، هزارتوی، هزارخانه
هزارتوی
فرهنگ فارسی عمید