- هریس
- پارسی تازی گشته هریس دانه آرد شده پیش از آن که پخته شود طعامی که ازگوشت وحبوب ترتیب دهند وبهترین آنست که ازگندم و گوشت مرغ سازند
معنی هریس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حلیم، ریس، خوراکی که از گندم و گوشت پختۀ له شده تهیه می شود
پارسی تازی گشته هریسه دعوتی با تکلف ساخته بودند و هریسه نهاده (تاریخ بیبهقی) هلام توضیح درالنواردرآمده: (دانه خردشده بوسیله مهراس پیش ازآنکه پخته شود وچون پخته شودهریسه نامند)
هول، آلارم، وحشت
زیرک، هوشیار
دم شتر، جامه کهنه
اندلسی سر خبال تیهو از پرندگان
نامرد، زیرک هوشیار، نگهدارنده نگهبان داراک خویش، گشن بیکاره گشنی که باردار نگرداند کاسنی، گل استکانی
پارسیی تازی گشته سریش بدخوی
هراسیدن، بیم، ترس، خوف
بانگ مهیب، بانگ جانور درنده
زوزۀ سگ، بانگ سگ از سرما، مکروه داشتن و ناپسند داشتن چیزی
حلقه ای کوچک و چوبی که برای بستن بار در سر ریسمان می بندند
از ریشه پارسی اروس ویوک دغد خوابگاه شیر
میش
کشته شده
گریس، فریب و خدعه و چاپلوسی باشد
روغن، چربی
واحدمسافت معادل 3500 قدم یا 06، 1 کیلومتر: از چارپاخانه هفت ورس دیگر که طی کردیم باز قراول خانه است و هفت ورس دیگر که طی کردیم دربین راه گنبد کوچکی بوند که خراب شده
بیم، ترس، باک، پروا، اندیشه
بانگ مهیب
هر کدام
زوزه سگ
مارپیچ
شیر درنده، کرگدن
همه کس هرفرد همه کسان: (زهرمز هرکس که دانابدند بهرکارنیکوتوانابدند) (شا. بخ. 1446: 6)، هیچ کس (درمورجمله منفی) : (ذوق مواصلت شربتی گوارنده است که هرکس ازآن نشکیبد)، هرشخص عادی ومعمولی: (هرکس ازعهده این کار برنمی آید) توضیح گاه ضمیر و فعل آنرامفردآورندوگاه جمع
کوفته ریزه ریزه، سخن پنهان، سخن نرم