جدول جو
جدول جو

معنی هریجان - جستجوی لغت در جدول جو

هریجان(هََ)
دهی است از بخش کلاردشت شهرستان نوشهر که 350تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش ارزن، غله و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
هریجان
از توابع کوهستان شرق کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیجان
تصویر هیجان
برانگیخته شدن، مضطرب گشتن، به جوش و خروش آمدن، اضطراب، جوش و خروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریجان
تصویر دریجان
دریگان، یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
نام دهی جزء دهستان نیمور بخش حومه شهرستان محلات، واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری محلات و دوهزارگزی راه شوسۀ دلیجان به محلات کناررودخانه، معتدل دارای 510 سکنۀ شیعۀ فارسی زبان. آب آن از رود خانه لعل بارقم. محصول آن غلات، پنبه، صیفی، باغات میوه جات. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 86هزارگزی جنوب خاوری مسکون واقع و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
از طسوج خوزان. (تاریخ قم ص 115). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام این ده نیست
لغت نامه دهخدا
این دیه را دارا بن دارا بنا کرده و به نام درم خریدگان خود نهاده است و بدین دیه ازممالیک او یک راوریسان نام بوده است، دارا گفت که این دیه را به نام او کنند. پس به مرور وریسان را هریسان گفتند. چنین گویند که یکبار از هریسان چهارهزار جریب ناردانه به مطبخ کسری بردند. (تاریخ قم ص 84)
لغت نامه دهخدا
(هََرَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. جایی کوهستانی، معتدل و دارای 932 تن سکنه است. محصول عمده اش غله، حبوبات و برنج و کار مردم زراعت و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان غنی بیگلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان، در 92هزارگزی شرق ماه نشان سر راه دهستان غنی بیگلو به زنجان و دامنۀ سردسیری واقع و دارای 845 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات، میوه جات و شغل مردمش زارعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به صیغۀ تثنیه، دو فرقه و دو رنگ مختلف از هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دو رنگ مختلف. (از اقرب الموارد) ، دو خط کنار چادر و حاشیۀ لباس. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
معرب دریگان است. (آنندراج). ده درجه از هر برجی باشد وبرای هر دریجانی صاحبی از کواکب سبعه هست و میان ایران و روم و هند در ارباب آنها اختلاف باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). قانونی در علم هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را به سه طبقه تقسیم کرده اند. (ناظم الاطباء). ادرجان. وجه. دهج. صورت. و رجوع به دریگان شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی است از دهستان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. سکنۀ آن 275 تن. آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری بم و 38 هزارگزی جنوب راه شوسۀ بم به کرمان با 461 تن سکنه. آب آن از دو رشته قنات تأمین می شود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از قرای مرو است و منسوب به آن مهریجانی. (از معجم البلدان) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
جوشش، شور، انگیخته شدن، اضطراب و جوش و خروش
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بادام کوهی زیتون مراکشی لوزالبربر روغن آنرابعربی زیت الهرجان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
((هَ یَ))
آشفته شدن، برانگیخته شدن، اضطراب، خشم، غضب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
Thrill, Cliffhanger, Commotion, Emotion, Excitement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
suspense, commotion, émotion, excitation, frisson
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
فراری بده، بگریزان، از دهکده های بهشهر، روستایی از دهستان میان دو رود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
gerilim, kargaşa, duygu, heyecan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
চূড়ান্ত মুহূর্ত , অশান্তি , অনুভূতি , উত্তেজনা , রোমাঞ্চ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
रोमांच , हलचल , भावना , उत्तेजना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
cliffhanger, agitazione, emozione, eccitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
suspense, comoção, emoção, excitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
Cliffhanger, Aufruhr, Emotion, Aufregung, Nervenkitzel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
cliffhanger, commotie, emotie, opwinding, sensatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
клиффхэнгер , метушня , емоція , хвилювання , трепет
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
клиффхэнгер , беспорядок , эмоция , волнение , трепет
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
cliffhanger, zamieszanie, emocja, ekscytacja, dreszcz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
suspenso, conmoción, emoción, excitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هیجان
تصویر هیجان
절벽에서 떨어지다 , 소동 , 감정 , 흥분 , 스릴
دیکشنری فارسی به کره ای