جدول جو
جدول جو

معنی هرکیل - جستجوی لغت در جدول جو

هرکیل
(هَِ)
دختر شگرف اندام نیکوخلفت خوشرفتار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هرکوله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرکول
تصویر هرکول
مرد قوی، پهلوان، در علم نجوم از صورت های فلکی نیم کرۀ شمالی، الجاثی علی رکبتیه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ جِ)
به سمها یا پایها کوفتن. (تاج المصادر بیهقی). کوبیدن اسبان زمین را به سمهای خود. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بمعنی رکل، یعنی با یک پای زدن بر اسب تا تاختن گیرد. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام کرکیلی دژ درآیرم، و در آنجا دزدانی ساکن بوده اند که آنان را کرکیلی می گفته اند و جمع آن کراکله آمده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به کراکله شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفه های ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ ل ل)
نوعی رفتار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
ضخیم از هر چیز. (الجماهر ابوریحان ص 143)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرکول
تصویر هرکول
((هِ))
رب النوع قدرت و نیرو در افسانه های یونان
فرهنگ فارسی معین
با عجله چیزی را چیدن یا جمع کردن و برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی