رفتاری میان دویدن و رفتن و دویدن بعد عنق و شتاب رفتن. (منتهی الارب). نوعی از رفتار که پویه نیز گویند. (ناظم الاطباء). شتاب کردن در رفتن کمتر از خبب یا بین عدو و مشی. (اقرب الموارد) : کرده پندازی گرد تله ای هروله ای تا درافتاده به حلقش در مشکین تله ای. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 189). گفت: نی. گفتمش: بوقت طواف که دویدی به هروله چو ظلیم. ناصرخسرو
رفتاری میان دویدن و رفتن و دویدن بعد عنق و شتاب رفتن. (منتهی الارب). نوعی از رفتار که پویه نیز گویند. (ناظم الاطباء). شتاب کردن در رفتن کمتر از خبب یا بین عدو و مشی. (اقرب الموارد) : کرده پندازی گرد تله ای هروله ای تا درافتاده به حلقش در مشکین تله ای. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 189). گفت: نی. گفتمش: بوقت طواف که دویدی به هروله چو ظلیم. ناصرخسرو
دهی است از بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان که در 26هزارگزی شمال باختری صحنه واقع و ناحیه ای است کوهستانی و سرد و دارای 191 تن سکنه. از آب چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، حبوبات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان که در 26هزارگزی شمال باختری صحنه واقع و ناحیه ای است کوهستانی و سرد و دارای 191 تن سکنه. از آب چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، حبوبات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دانه ای است مانند ماش و او را ملک خوانند. (برهان). در فرهنگ های دیگر و از جمله فرهنگ رشیدی ’هروی’ با یاء به این معنی آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هروی شود
دانه ای است مانند ماش و او را ملک خوانند. (برهان). در فرهنگ های دیگر و از جمله فرهنگ رشیدی ’هروی’ با یاء به این معنی آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هروی شود
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج. واقع در 31هزارگزی جنوب باختری پاوه و 27 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، با 103 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج. واقع در 31هزارگزی جنوب باختری پاوه و 27 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، با 103 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
معین یکباره آن را بر گرفته از تول انگلیسی دانسته و بار دگر از خاولی ترکی که برابر با پارچه پرز دار است عمید حوله را نیاورده و هوله را پارسی دانسته هوله آبچین خشک (گویش تهرانی) پارچه پرزدار. دارای خاو دارای پرز. توضیح بعضی احتمال داده اند این کلمه از کلمه عربی حله گرفته شده لکن با مراجعه بمعانی حله و موارد استعمال آن در متون لغت و نظم و نثر نادرست بودن این احتمال معلوم میشود
معین یکباره آن را بر گرفته از تول انگلیسی دانسته و بار دگر از خاولی ترکی که برابر با پارچه پرز دار است عمید حوله را نیاورده و هوله را پارسی دانسته هوله آبچین خشک (گویش تهرانی) پارچه پرزدار. دارای خاو دارای پرز. توضیح بعضی احتمال داده اند این کلمه از کلمه عربی حله گرفته شده لکن با مراجعه بمعانی حله و موارد استعمال آن در متون لغت و نظم و نثر نادرست بودن این احتمال معلوم میشود