- هروقت
- همه وقت: (بمواسات خویش هروقت اوراازخودشاکرداری)، گاه بگاه: (روز مشاهده میکرد که مارازسوراخ درباغ آمد وزیرگلبنی که هروقت آنجا آسایش دادی پشت برآفتاب کرد وبخفت) یابه هروقت. درهرزمان: (ودراین میانه بهروقت انتهازفرصتی میکردم)
معنی هروقت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرواً، در حال
ملاقات، دیدار، جستجو، معامله
سراغ، پرسش، جستجو، جایگاه، مقام
سروقت کسی رفتن: کنایه از به ملاقات او رفتن
سروقت کسی رفتن: کنایه از به ملاقات او رفتن
هرگاه گاه به گاه
سراغ، پرسش، جستجو، جایگاه، مقام
سروقت کسی رفتن: به سراغ وی رفتن
سروقت کسی رفتن: به سراغ وی رفتن