جدول جو
جدول جو

معنی هرنعه - جستجوی لغت در جدول جو

هرنعه
(هَِ نِ عَ)
شپش بزرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، هرانع، هرانیع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرنوه
تصویر هرنوه
دانه ای شبیه فلفل، زرد رنگ و خوش بو، بار درخت عود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ عَ)
آوازهای بازی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فراخی. (منتهی الارب). سعت. (اقرب الموارد) ، مرغزار. (منتهی الارب). روضه. (اقرب الموارد) ، پاره ای از صید و طعام و شراب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فراهم آمدنگاه از جهت خصومت و مانند آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ جَنْ نَ عَ)
مؤنث هجنع است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هجنع شود
لغت نامه دهخدا
(هََ نُ وَ)
میوۀ درخت عود است و آن کوچکتر از فلفل و به زردی مایل است. بوی عود می کند. طبیخ وی بول را براند و سنگ مثانه را بریزاند. (برهان). قرنوه. (ابن بیطار). ابوسهل گوید: فاغرۀ هندی است و صحیح آن است که:آن دانه ای است که به فارغه شباهت دارد و خردتر از وی بود. پوست او مانند فاغره شکافته شود، اما سخت تر از پوست فاغره بود... بوی او به بوی عود هندی مشابه بود. (از ترجمه صیدنه). فرنوه. رجوع به فرنوه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ طَ)
نرم خندیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ صَ)
رفتار هرنصانه. (منتهی الارب). مشی هرنصانه یا سرفه بر درخت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ نُ)
شپش خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، هرانع، هرانیع. (اقرب الموارد). هرنوع. رجوع به هرنوع شود
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ عَ / هََ عَ)
شپش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ عَ)
کرمکی است. (آنندراج). دویبه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا