جدول جو
جدول جو

معنی هرنوه

هرنوه
دانه ای شبیه فلفل، زرد رنگ و خوش بو، بار درخت عود
تصویری از هرنوه
تصویر هرنوه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هرنوه

هرنوه

هرنوه
میوۀ درخت عود است و آن کوچکتر از فلفل و به زردی مایل است. بوی عود می کند. طبیخ وی بول را براند و سنگ مثانه را بریزاند. (برهان). قرنوه. (ابن بیطار). ابوسهل گوید: فاغرۀ هندی است و صحیح آن است که:آن دانه ای است که به فارغه شباهت دارد و خردتر از وی بود. پوست او مانند فاغره شکافته شود، اما سخت تر از پوست فاغره بود... بوی او به بوی عود هندی مشابه بود. (از ترجمه صیدنه). فرنوه. رجوع به فرنوه شود
لغت نامه دهخدا

هریوه

هریوه
هروی، مسکوک طلای خالص که در هرات رایج بوده مثلاً زر هریوه
هریوه
فرهنگ فارسی عمید

هریوه

هریوه
منسوب به هرات. اهل هرات مردم هرات، جمع هریوکان: (وی میگفتی می بایدکه بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ زنم که وی درکارهریوکاندورفرارفته بود) یادینارهریوه. دینارمسکوک هرات. یازبان هریوه. زبان هراتی: (... بهرام گروبهر زبانی سخن گفتی: بوقت چوگان زدن، پهلوی گقفتی واندرحربگاه ترکی گفتی واندر مجلس باعامه دری کگفتی وباموبدان واهل علم پارسی گفتی وبازنان زبان هریوه گفتی وچون اندرکشتی نشستی زبان نبطی گفتی وچون خشم گرفتی تازی گفتی) یا زرهریوه. زرخالص مسکوک هرات، زرخالص: (چراغی گرفتم چنانچون بود ززر هریوه سرخنجری) (منوچهری) توضیح امااینکه هریوه را زرخالص رایج معنی کرده اند گویا درست تر آن باشدکه دراینجاهم هریوه منسوب بهرات است وزرهرات شایددرمیان سکه های طلای دیگرخالص تر وکم عیارتر بوده وهروقت که میخواسته اند سکه خالص وکم عیاربگویند (زر هریوه) یا (دینارهریوه) می گفته اند وبعدها هریوه رابمعنی زرخالص رایج گرفته اند زیرا که تاکنون درنظم ونثرهیچ جاهریوه بتنهایی بحالت اسم ندیده وهمه جا (زرهریوه) یا (دینار هریوه) بحالت صفت وآن هم صفت برایدینار وزردیده ام)، طلای خالص و رایج
هریوه
فرهنگ لغت هوشیار

قرنوه

قرنوه
بار درخت عود که کوچکتر از فلفل باشد، یا گیاهی است دیگر که در ریگ رویدو بدان پوست پیرایند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). گیاهی است که در ریگ برآید و به آن دباغت کنند مَشک را، ماری است سرونش شبیه دوگوشت پاره برآمده بر سر باشد و اکثر در افاعی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوع ماری که در سر دو گوشت پارۀ برآمده دارد شبیه به سرون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

هرنوی

هرنوی
گیاهی است. هرنوه. فرنوه. یا فلیفله. (منتهی الارب). گیاهی است و گویا قرنوه یا فلیفله است. (اقرب الموارد). رجوع به هرنوه و قرنوه شود
لغت نامه دهخدا

هرنوع

هرنوع
شپش ریزه. (منتهی الارب). هرنع. ج، هرانع، هرانیع. (اقرب الموارد) ، شپش بزرگ. (منتهی الارب). هرنعه. ج، هرانع، هرانیع. (اقرب الموارد) ، کرمکی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

هرنوت

هرنوت
مکر و حیله، خبث و خباثت، بدگویی، بد مردم در دل نگاه داشتن را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا