- هرمسه
- بانگ خروش مردم داد و فریاد
معنی هرمسه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سردابه
چیزی که کسی را با آن بترسانند، چیزی که از چوب، پارچه یا سنگ و گچ به هیکل انسان در کشتزار برپا می کنند که جانوران بترسند و به زراعت آسیب نرسانند، داهل، مترس
حلیم، ریس، خوراکی که از گندم و گوشت پختۀ له شده تهیه می شود
جمع هرمس
آنچه مردم رابدان ترسانند، چوبی که درمیان زراعت برپاکنند وصورتها وچیزها برآن نصب نمایند تاجانوران زیانکار بسوی مزرعه نیایند
پارسی تازی گشته هریسه دعوتی با تکلف ساخته بودند و هریسه نهاده (تاریخ بیبهقی) هلام توضیح درالنواردرآمده: (دانه خردشده بوسیله مهراس پیش ازآنکه پخته شود وچون پخته شودهریسه نامند)
منسوب به هرمس: (افکارو معتقدات هرمسی) (کتب هرمسی)
مونث هرم ماده شیر
((هُ مُ یا هِ مِ))
فرهنگ فارسی معین
هرمز، اورمزد، نام سه حکیم معروف که اولین آن ها ادریس پیامبر بوده و دو هرمس دیگر یکی از بابل بود و دیگری از مصر