جدول جو
جدول جو

معنی هرمز - جستجوی لغت در جدول جو

هرمز
(پسرانه)
اهورمزدا، خدای بزرگ ایرانیان، نام ستاره مشتری، نام پسر بهمن، نام پسر انوشیروان ساسانی، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم
تصویری از هرمز
تصویر هرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
هرمز
اهورامزدا
روز اول از هر ماه خورشیدی
روز پنجشنبه که گفته اند آن روز به ستارۀ مشتری تعلق دارد
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، اورمزد، ژوپیتر، زاووش، قاضی فلک، سعد السّعود، زاوش، قاضی چرخ، برجیس، زوش، زواش
تصویری از هرمز
تصویر هرمز
فرهنگ فارسی عمید
هرمز
(هَُ مُ)
جزیرۀ... در خلیج فارس واقع است. (یادداشت به خط مؤلف). جزیره بیضی شکلی است واقع در دریای عمان به مساحت 37 هزار گز مربع که متعلق به ایران و معادن خاک سرخ آن از نظر اقتصادی مهم است. (فرهنگ امیرکبیر). در این جزیره معادن اکسید آهن یافت میشود. (از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 43). این جزیره در 24 هزارگزی جنوب شرقی بندرعباس واقع و اراضی آن خشک و بی حاصل است. اهمیت آن بواسطۀ معادن گل سرخ و گوگرد و نمک است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 484). تقریباً در شمال جزیره لارک واقع شده و شکل آن گرد و محیطش قریب شش هزارگزی است. تپه هایی به ارتفاع 230 متر دارد و در شمال و مشرق آن جلگه ای به عرض یکهزار و پانصدگزی واقع و کوههای آن یا آتش فشان و یا نمکی است. آبادی آن در روی خرابه های شهر قدیمی هرمز بنا شده و این شهر که فعلاً آثار بسیار کمی از آن باقی است از بناهای پرتقالی ها و محل ذخایر و مال التجاره های آنها بوده و ارگ محکمی داشته است، در جنوب آن آب انبارهای وسیعی است که در موقع بهار و زمستان آنها را از آب باران پر می کنند و خرابه های دیگری نیز در جنوب جزیره دیده میشود.
در سال 1507 میلادی / 913 هجری قمری آلبوکرک پرتقالی آن را متصرف شد و قلعه ای در آن بنا کرد که اطراف آن دارای خندقی بود و آن خندق اکنون پر شده و ارگ آن که بسیار محکم ساخته شده بود از اثر امواج دریا به تدریج رو به خرابی نهاد. پرتقالیها به مناسبت تصرف این جزیره اختیار خلیج رادر دست خود گرفته بودند و بدون اجازۀ آنها هیچ سفینه ای نمیتوانست به سواحل ایران بیاید. در قرن 16 میلادی هلندیها و در قرن هفدهم انگلیسها به اقیانوس هند و سواحل آن دست یافتند و شاه عباس کبیر با استفاده از رقابت آنها در سال 1622 میلادی / 1032 هجری قمری جزیره هرمزرا بتوسط والی فارس موسوم به امام قلیخان که مردی وطن پرست بود تصرف و انبارهای مال التجارۀ پرتقالیها را ضبط کرد. کشتیهای انگلیسی در این نبرد کمک زیادی به نیروهای ایران کردند.
جزیره هرمز از نظر تجاری و نظامی بسیار مهم است و حقیقهً کلید تجارت سواحل ایران و عراق و عربستان بشمارمیرود و اگر روزی راه آهنهای ترکیه و عراق و سواحل مدیترانه به خلیج فارس پیوسته شود اهمیت این جزیره بیشتر خواهد شد. شاه عباس برای اینکه دست خارجی ها را ازاین نواحی کوتاه کند مرکز تجارتی جزیره را به ناحیۀ گمرو منتقل کرد و آن را بندرعباس نامید که از هر حیث برای تجارت بهتر از هرمز است. (از جغرافیای طبیعی کیهان)
نام ستارۀ مشتری است. (برهان). برجیس. (یادداشت به خط مؤلف). اورمزد. در یونانی هرمس به معنی عطارد است و رومیان قدیم مشتری رارب ّالارباب میدانستند و ایرانیان هم نام اهورامزدا را بر آن نهادند. (حاشیۀ برهان چ معین) :
برید لشکرش ناهید و هرمز
به پیش لشکرش بهرام و کیوان.
دقیقی.
چه کیوان، چه هرمز چه بهرام و شیر
چه مهر و چه ماه و چه ناهید و تیر.
فردوسی.
رجوع به هرمس شود
رباطی بوده است در حدود ورامین در ناحیتی مشهور به جرم جوی که در حدود سیزده فرسنگ با دامغان فاصله داشته و بر سر راه ورامین به دامغان بوده است. (از نزهه القلوب حمدالله مستوفی چ لیدن ص 173)
تنگۀ... میان خلیج فارس وبحر عمان. (فرهنگ امیرکبیر). جزیره هرمز در کنار این تنگه واقع است آب خلیج فارس در این ناحیه شورتر از نقاط دیگر است. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 102)
لغت نامه دهخدا
هرمز
(هَُ مُ)
پسر اصفهبذ خورشید از پادشاهان طبرستان. (حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 431). در معجم الانساب زامباور دیده نشد و ظاهراً مؤلف حبیب السیر در نام خود او یا خاندانش اشتباه کرده است
نام سردار ایرانی که با خالد بن ولید حرب کرده ودر کاظمیه کشته شد و ’اکفر من هرمز’ که در امثال عرب آمده مراد این هرمز است. (یادداشت به خط مؤلف)
فرشته ای که امور و مصالح روز هرمز - یعنی روز اول هر ماه -به او تعلق دارد. (برهان). نام فرشته نیست نام خداست. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
هرمز
(هَُ مُ)
نام روز اول است از هر ماه شمسی و نیک است در این روز سفر کردن و جامۀ نو پوشیدن و نشاید وام دادن. (برهان). از نظر ریشه با اهورامزدا، ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز، هورمزد، و هرمزد یکی است. (از حاشیۀ برهان چ معین) :
سر سال نو هرمز فرودین
بیامد بر شاه ایران زمین.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
هرمز
اهورمزدا، ستاره مشتری، روز اول ازهرماه شمسی، روزپنجشنبه. توضیح ایرانیانقبل ازاسلام بروزهای هفته مانند سامیان چندان توجهی نداشتند بمناسبت انتساب روز پنجشنبه به (مشتری) نزد سامیان این اطلاق بعمل آمده
فرهنگ لغت هوشیار
هرمز
((هُ مُ))
نام خدا، نام سیاره مشتری، نام روز اول از هر ماه خورشیدی
تصویری از هرمز
تصویر هرمز
فرهنگ فارسی معین
هرمز
مشتری
تصویری از هرمز
تصویر هرمز
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هورمز
تصویر هورمز
(پسرانه)
هرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هرمس
تصویر هرمس
(پسرانه)
از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هرمزد
تصویر هرمزد
(پسرانه)
هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
رنگ سرخ، در علم زیست شناسی قرمزدانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرتز
تصویر هرتز
واحد اندازه گیری بسامد بر اساس سیکل در ثانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترمز
تصویر ترمز
آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت و بعضی ماشین های دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند می کنند و یا آن را از حرکت بازمی دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرگز
تصویر هرگز
هیچ وقت، هیچ گاه، ابداً، گاهی، وقتی، همیشه، دائم
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ مُ)
منسوب به ارم هرمز. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
هرمز. ستارۀ مشتری. (برهان). این ستاره سعداکبر است و از این نظر در دعای نیک یاری او را خواهند:
که هرمزد یارت بدین پایگاه
چو بهمن نگهدار تخت و کلاه.
فردوسی.
ز خورشید و تیر و ز هرمزد و ماه
پدیدار کرده بد و نیک شاه.
فردوسی.
ز ششم بار هرمزد خجسته
وزیرش گشته دل از مهر بسته.
فخرالدین اسعد.
رجوع به هرمز شود
جلگه ای بوده است در کنار کارون میان بهبهان و شوشتر که یکی از جنگهای اردشیر پاپکان با اردوان اشکانی در آنجا واقع و به شکست اردوان تمام شد. (از ایران باستان پیرنیا ص 2532)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
یکی از سرداران انوشیروان. (ولف) :
طلایه به هرمزد خراد داد
بسی گفت با او به بیداد و داد.
فردوسی
موبدی از معاصران قباد ساسانی. (ولف) :
کس آید سوی خرۀ اردشیر
که آید به درگاه هرمزد پیر.
فردوسی
پسر انوشیروان. (ولف). هرمز:
سوی پاک هرمزد فرزند ما
پذیرفته از دل همه پند ما.
فردوسی.
رجوع به هرمز چهارم و نیز رجوع به ساسانیان شود
هرمز. نام فرشته ای است. (برهان). نام خداست نه فرشته. (حاشیۀ برهان چ معین). اورمزد. هورمزد. هرمز. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
نام روز اول هر ماه شمسی. (از ناظم الاطباء). هرمز. اورمزد. رجوع به این هرمز و اورمزد شود، نام روز پنجشنبه به اعتبار این که آن روز به ستارۀ هرمزد یا مشتری تعلق دارد. (برهان). ایرانیان قدیم بروزهای هفته توجهی نداشتند بعدها به مناسبت انتساب روز مزبور به مشتری در نزد سامیان این اطلاق بعمل آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارمز
تصویر ارمز
اهورمزدا، ستاره مشتری، روز اول از هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرتز
تصویر هرتز
آلمانی یکان بسامد دور دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هروز
تصویر هروز
هرروز: گارزی که همت جامه مرتفع دارد و همه روز درآب ایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرمه
تصویر هرمه
مونث هرم ماده شیر
فرهنگ لغت هوشیار
رنگی است که از آب فشرده نوعی از کرم که در بیشه ها باشد سازند، رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای شیمائی که در یک جای بدن پیدا شده و با گردش خون بجای دیگر بدن برده میشود تا آنرا تحریک کند
فرهنگ لغت هوشیار
اضطراب کردن، جنبیدن آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرگز
تصویر هرگز
هیچوقت، ابداً، بهیچوجه
فرهنگ لغت هوشیار
اهورمزدا، ستاره مشتری، روز اول ازهرماه شمسی، روزپنجشنبه. توضیح ایرانیانقبل ازاسلام بروزهای هفته مانند سامیان چندان توجهی نداشتند بمناسبت انتساب روز پنجشنبه به (مشتری) نزد سامیان این اطلاق بعمل آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرمزی
تصویر هرمزی
منسوب به هرمز، منسوب به . رامهرمز، ازمردم رامهرمز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمز
تصویر ارمز
((اُ مُ))
اهورامزدا، سیاره مشتری، اولین روز از هر ماه خورشیدی، ارمزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
((قِ مِ))
سرخ، یکی از رنگ های سه گانه اصلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترمز
تصویر ترمز
((تُ مُ))
وسیله ای در اتومبیل و ماشین های مشابه که با فشار دادن آن حرکت اتومبیل یا ماشین کند و یا متوقف می شود
ترمز دستی: ترمزی است که علاوه بر ترمز پایی در اتومبیل تعبیه شده که به وسیله دستگیره ای آن را می کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرمس
تصویر هرمس
((هُ مُ یا هِ مِ))
هرمز، اورمزد، نام سه حکیم معروف که اولین آن ها ادریس پیامبر بوده و دو هرمس دیگر یکی از بابل بود و دیگری از مصر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرگز
تصویر هرگز
ابداً
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
سرخ
فرهنگ واژه فارسی سره