جدول جو
جدول جو

معنی هرقمه - جستجوی لغت در جدول جو

هرقمه
(هََ قَ مَ)
روده و امعاء و احشاء حیوان. (دزی ج 2 ص 755)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
بدغذاگردیدن. شیرزده شدن. گویند: قرقم الصبی، بدغذا شد کودک و شیرزده گردید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ ثَ مَ)
نوک بینی. (منتهی الارب). عرتمه. (اقرب الموارد) ، مابین بینی و لب، گو لب بالایین. (منتهی الارب). عرتمه. (اقرب الموارد) ، سیاهی میان دو سوراخ بینی سگ، شیر بیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ ثَ مَ)
ابن اعین از امراء هارون رشید است که ولایت خراسان به او داده شد. (از حبیب السیر). هرثمه بن نصر جیلی است که هارون او را به ولایت مصر گماشت سپس به افریقا فرستاد و او از آنجا به افریقای شمالی رفت و در آن دیار اصلاحاتی کرد و دو سال ونیم فرماندار کشورهای اسلامی افریقا بود. سپس استعفاء کرد و هارون او را به حکومت خراسان گماشت و تا روزگار ف تنه میان امین و مأمون در آنجا بود. در آن فتنه وی جانب مأمون را گرفت و پیشوای لشکر او گردید وتا هنگامی که فتنه با قتل امین پایان یافت صادقانه به مأمون خدمت کرد اما سرانجام مأمون از او برگشت و زندانیش کرد و در زندان مرو به سال 200 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 از چ قدیم ص 1121 و 1122)
لغت نامه دهخدا
(هَِ شَمْ مَ)
گوسپند بسیارشیر. (منتهی الارب). الغزیره من الغنم. (اقرب الموارد) ، زمین درشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ شَ)
فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب). و گویا از ریشه لقم برساخته شده است چنانکه هبلعه از بلع. (از اقرب الموارد) ، بسیار خوردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ مَ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
چاهی است در هرم بنی عوال در کوه غطفان از اکناف حجاز. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
یکی از هرم. (منتهی الارب). واحدهالهرم. (اقرب الموارد). رجوع به هرم شود
لغت نامه دهخدا
(هََ رِ مَ)
مؤنث هرم. ج، هرمات، هرمی ̍. (منتهی الارب) ، شیر ماده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرقمه
تصویر قرقمه
شیر زدگی در کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرثمه
تصویر هرثمه
شیر بیشه، زیر بینی شیربیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقمه
تصویر رقمه
نان کلاغ از گیاهان، سبزه زار، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرمه
تصویر هرمه
مونث هرم ماده شیر
فرهنگ لغت هوشیار
نانی با آرد، گندم و برنج، که در تابه طبخ شود
فرهنگ گویش مازندرانی