جدول جو
جدول جو

معنی هرستائن - جستجوی لغت در جدول جو

هرستائن
ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن
خواندن
گفتن مثلاً صلوات فرستادن،
امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد،
با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن
در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهرستان
تصویر شهرستان
بخشی از یک استان، شامل شهر و توابع آن، شارستان، شارسان، شارستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنرستان
تصویر هنرستان
آموزشگاهی که در آنجا فنون هنری از قبیل نقاشی، موسیقی و امثال آن ها تعلیم داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ رِ نَ)
دهی است از دهستان ماربین اصفهان که در 3 هزارگزی باختر سده و در کنار راه شوسه قرار دارد. جایی است جلگه و معتدل و دارای 1431 تن سکنه. از زاینده رود مشروب میشود و محصول عمده اش غله، پنبه، صیفی، میوه، تنباکو و کار مردم زراعت است. زنان کرباس بافی می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهرستان
تصویر شهرستان
شهر بزرگ با توابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
ارسال، گسیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهرستان
تصویر گهرستان
جایی که در آن گوهر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مدرسه متوسطه ای که درآن انواع هنر (زیبا و غیر آن) را به هنرجویان آموزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
((فِ رِ دَ))
روانه کردن، راهی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهرستان
تصویر شهرستان
((شَ رِ))
شهر بزرگ با توابع آن، هر یک از تقسیمات اداری استان که خود به چند بخش تقسیم می شود و زیر نظر فرماندار اداره می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنرستان
تصویر هنرستان
((هُ نَ رِ))
آموزشگاهی که در آنجا انواع هنر تعلیم داده می شود، هنرسرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
Send
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
envoyer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برخاستن
فرهنگ گویش مازندرانی
متوقف شدن، بلند شدن، برخاستن، ایستادن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستادن، نگه داشتن، صبر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
mengirim
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
ส่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
kutuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
göndermek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
送る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
发送
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
לשלוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
보내다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
отправлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
भेजना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
verzenden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
inviare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
enviar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
відправляти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
wysyłać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
senden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
enviar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
পাঠানো
دیکشنری فارسی به بنگالی