جدول جو
جدول جو

معنی هرس - جستجوی لغت در جدول جو

هرس
بریدن شاخه های زاید درخت
هرس کردن: در کشاورزی هرس
تصویری از هرس
تصویر هرس
فرهنگ فارسی عمید
هرس
تیری که در سقف خانه به کار ببرند، چوب پوشش خانه
تصویری از هرس
تصویر هرس
فرهنگ فارسی عمید
هرس
(هَِ)
اول شیری که از پستان زن پس از زاییدن سیلان می یابد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هرس
(هََ رِ)
شیر استواراندام بسیارخوار، جامۀ کهنه، مکان هرس، جایی که هراس رویاند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هرس
(هََ)
چوب پوشش خانه. (برهان) : مسجد را بقدر بیست هرس افزون کرد. (فردوس المرشدیه). بقدر آنکه به هفت هرس پوشیده شد. (فردوس المرشدیه)
لغت نامه دهخدا
هرس
(قَ فَ)
سخت خوار گردیدن. (منتهی الارب). شدید خوردن و پنهان خوردن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هرس
کوبیدن چیزی را گویند و بمعنی پوشش خانه
تصویری از هرس
تصویر هرس
فرهنگ لغت هوشیار
هرس
((هَ رَ))
بریدن شاخه های زاید درخت
تصویری از هرس
تصویر هرس
فرهنگ فارسی معین
هرس
اول شیری که از پستان زن پس از زاییدن جاری شود
تصویری از هرس
تصویر هرس
فرهنگ فارسی معین
هرس
((هَ))
چوب پوشش بام خانه
تصویری از هرس
تصویر هرس
فرهنگ فارسی معین
هرس
بایست، نگهدار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرس کردن
تصویر هرس کردن
در کشاورزی هرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فهرس
تصویر فهرس
فهرست، بخشی در اول یا انتهای کتاب، مجله و مانند آنکه به طور اجمالی عناوین، موضوعات و مطالب را شرح می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
جایی بوده است در سه فرسخی آمل. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 160)
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
فهرست. (منتهی الارب). معرب فهرست. (غیاث). رجوع به فهرست شود
لغت نامه دهخدا
(هََ سِ نَ / نُو)
موالید ثلاثه که جماد و نبات و حیوان باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هَُ شَ)
قریه ای است بین ری و قزوین و به مدینۀ ابن جابر معروف است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقعدر 12 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. جایی دامنه و معتدل است. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غله و کار مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
یکی از بخشهای شهرستان کرمانشاهان است. این بخش در خاور شهرستان واقع شده حدود مشخصات آن به شرح زیراست: از طرف شمال به بخش صحنه، از طرف خاور به شهرستان های نهاوند و خرم آباد، از جنوب به شهرستان خرم آباد و از باختر همه جا امتداد رود خانه گاماسیاب. هوای بخش مانند سایر بخش های مجاور سردسیر است. آب قراء آن از چشمه ها و زه آب رودخانه های محلی و قنوات کوچک تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، حبوبات آبی و دیمی، لبنیات و سایر محصولات دامی، میوه جات، الوار و کتیرا است. ارتفاعات آن عبارت است از: کوههای شیرز (شاه رزم) و کوه گون بان در شمال، کوه گل زرد در خاور، کوه سیاه کمر کوه امامزاده و کوه خاوری چمن اسماعیل از جنوب این بخش را محصور نموده است. ارتفاع قصبۀ هرسین از سطح دریا 1582 متر است. گودترین آبادی این بخش قریۀگروه بان 1241 متر از سطح اقیانوس مرتفعتر است مهمترین رود خانه این بخش همان رود خانه هرسین بوده پس ازمشروب نمودن قصبه و گرداندن چندین آسیاب وارد دهکده های بخش میگردد. این بخش تابع فرمانداری کرمانشاه است و از 56 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن درحدود 185000 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). قلعه ای است و قصبه ای در پای آن. هوای معتدل دارد و آبهای روان. (نزهه القلوب). از بلوکات کرمانشاهان است. حد شمالی آن صحنه، حد شرقی نهاوند، حد جنوبی لرستان و غربی کرمانشاه است. از چشمه ای که قریب پانزده سنگ آب دارد مشروب میشود. (از جغرافیای اقتصادی کیهان). در حفاریهای این ناحیه مقداری آثار تاریخی گرانبها از دورۀ حکومت مقدونی ها در ایران به دست آمده است. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1908 و 1909 شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از دهستان ژاورود بخش رزاب شهرستان سنندج، واقع در 20 هزارگزی جنوب خاوری رزاب و 9 هزارگزی جنوب خاوری دوآب. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 150تن سکنه. از چشمه مشروب میشود محصول عمده اش غلات، لبنیات، پنبه، انگور، گردو و امرود است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
قصبۀ مرکزی بخش هرسین شهرستان کرمانشاه واقع در 54 هزارگزی خاور کرمانشاهان و کنار شوسۀ کرمانشاه به خرم آباد است. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیراست: طول آن 47 درجه و 35 دقیقه، عرض 34 درجه و 16 دقیقه. ارتفاع آن از سطح اقیانوس 1582 متر است بنابراین 172 متر از کرمانشاه مرتفعتر است. جمعیت قصبه درحدود 7500 تن است. شغل اهالی زارعت و صنایع دستی زنان بافتن گلیم، جاجیم و کلاش است. گلیم و کلاش هرسین به خوبی مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
سختی و بلا. ج، دهارس، شادمانی، سبکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِ رِ)
بعربی اسم لبن است. (فهرست مخزن الادویه) (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
(هََ رِ سَ)
پرهراس و هراس نام درختی است: ارض هرسه، زمین درخت هراسناک. (منتهی الارب). زمینی که هراس رویاند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ سِ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان اسلام آباد غرب (شاه آباد) است. این دهستان در خاور و جنوب خاوری اسلام آباد واقع است. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر. آب قراء آن قسمتی از رود خانه محلی و قسمتی از چشمه ها و قنوات تأمین میشود. حدود دهستان به شرح زیر است: از شمال به دهستان ماهیدشت، از باختر به بخش مرکزی شاه آباد، از جنوب به بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام، از خاور به دهستانهای هیلان وجلالوند. این دهستان از 33 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده جمعیت آن در حدود 10800 نفر و قراء مهم آن به شرح زیر است: کندهر، هرسم مرکزی دهستان، باریک نظام و توه سرخک. محصول عمده این دهستان غلات، چغندرقند، حبوبات، و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرسه آن
تصویر هرسه آن
هرسه، هرسه تا: (مرد سقاو گلگر وحمال هرسه آنرا دلیل دان برمال) (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهرس
تصویر دهرس
سختی و بلا و سبکی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته پهرست فهرست جدولی شامل ابواب و فصول کتاب در ابتدا یا انتهای آن، صورت اسامی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چین خوردگی سراسری چین خوردگی سرتاسری زمین در دوره کربونیفر که بموزات چین خوردگی کالدونی است (چین خوردگی کالدونین دردوره سیلورین اتفاق افتاده است) و در جنوب آن می باشد بطوری که ازقسمتهای جنوبی آمریکای شمالی وقسمتهای جنوبی آمریکای مرکزی شروع وسرتاسر اقیانوس اطلس را درفاصله بین اروپا وآمریکا طی کرده و واردقسمتهای مرکزی اروپامیشود وتاآسیای صغیروشمال دریاچه خزروسیبری پیشروی کرده است. بقایای این چین خوردگی امروزه درایرلند وکوههای وژ وجنگلهای سیاه وجنوب اسپانیا واورال ودرکوههای آلتایی آسیا ودرجنوب کاناداو کوههای رشوز وآپالاش دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرسهنوع
تصویر هرسهنوع
موالیدثلاث (جماد نبات حیوان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرساله
تصویر هرساله
همه سال همه ساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرس کردن
تصویر هرس کردن
بریدن شاخه های زاید درخت، فرخوکردن، برآوردکردن ارزش مقداری محصول
فرهنگ لغت هوشیار
ایستاده، استوار
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قلعه ای در ناحیه ی دشت کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
برخیز، بلندشو
فرهنگ گویش مازندرانی