جدول جو
جدول جو

معنی هراکله - جستجوی لغت در جدول جو

هراکله
(هََ کِ لَ)
ماهی سطبر تناور. (منتهی الارب). ضخام السمک. (اقرب الموارد) ، سگ ماهی. (منتهی الارب). کلاب الماء. (اقرب الموارد) ، شتر آبی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ستور دریایی کلان سرین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گردآمدنگاه امواج دریا. (منتهی الارب). و مفرد آن هرکل است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هراکله
کوهه گاه گرد آمدنگاه کوهه، سگ ماهی
تصویری از هراکله
تصویر هراکله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه، به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرکاره
تصویر هرکاره
کسی که هرکاری را بلد باشد و به همۀ کارها دست بزند، همه کاره
دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ می کنند
پیک، قاصد
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، آیشنه، زبان گیر، متجسّس، ایشه، خبرکش، منهی، رافع، راید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاکله
تصویر مشاکله
در بدیع تبدیل کلمه به واسطۀ مجاورت لفظی یا تقدیری، برای مثال دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست / نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم؟ (سعدی۲ - ۵۲۱) . که در آخر مصراع دوم به جای دل دادن، دل بسرشتن آورده مانند و مشابه شدن، با یکدیگر موافقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لِ)
صورتی دیگر از کلمه هاکره و بهمان معنی است. رجوع به هاکره شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ رَ کِ لَ / هََ کَ لَ)
دختر شگرف اندام نیکوخلقت خوشرفتار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
مطابق نوشتۀ مورخ یونانی ژوستن نام پسر اسکندر مقدونی است که پس از درگذشت وی در پرگام میزیست و مادرش برسین نام داشت. یکی از سرداران به نام مل اگر پیشنهاد کرده بود که هراکل را بجانشینی اسکندر برگزینند و او هنوز کودکی بیش نبود و این کار سر نگرفت. (از ایران باستان پیرنیا ص 1960)
پهلوان داستانهای یونانی است که به عقیدۀ یونانیهای قدیم پس از مرگ نیم خدا گردید. (از ایران باستان پیرنیا حاشیۀ ص 581). هراکلس. هرکول. رجوع به هراکلس و هرکول شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ کِ)
آکنده اندام از شتر و مردم. (منتهی الارب). شتر یا مرد جسیم ضخم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ عِ لَ)
ناکسان. (منتهی الارب). اللئام. (اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شهری در ایتالیای قدیم کنار دریای ایونیا که امروز شهر پولیکری به جای آن بنا شده است و نام دیگر آن پرنت بود. (فوستل دوکولانژ)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
در جزیره سیسیل شهری به نام هراکلا وجود داشته که آن را ’می نوا’ نیزمیگفته اند. (فوستل دوکولانژ). رجوع به هراکله شود
یکی از بلاد قدیمی آسیای صغیر و از جمله مهاجرنشینهای میله توس بوده است. (فوستل دوکولانژ). رجوع به هراکله شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ لِ)
لاتن ها او را ’هرکول’ خوانند. معروفترین و ملی ترین قهرمان داستانهای کلاسیک یونان وروم است. نام او را در داستانهای کلاسیک از دورۀ پیش از هلن تا پایان عهد قدیم می بینیم و چون نام وی دردورۀ طولانی تاریخ اساطیری دیده میشود، زمان او درست معلوم نیست و داستان سرایان یونان کهن نیز در طبقه بندی اساطیر مربوط به او دچار اشکال شده اند. نام اصلی او در اساطیر یونان آلسید بوده است ولی به مناسبت پذیرفتن مأموریت های هرا به هراکلس موسوم گشت، یعنی ’پیروزی هرا’. افسانه های مربوط به هراکلس شامل دو قسمت مهم است یکی اردوکشیهای متفرقی است که هراکلس درآن قهرمانیهای ارزنده از خود بروز میدهد و دیگر داستانهای ’دوازده خوان’ است که در هر مرحلۀ آن هراکلس دشمنی شگرف را از پیش پای برمیدارد. (از فرهنگ اساطیر یونان و روم، اثر پیر گریمال ترجمه بهمنش). افسانه های این قهرمان بسیار وسیع است و در برخی از آنها بقدری شگفتی و عظمت تصور بچشم میخورد که از نظر هنری بسیار قابل تحسین است. هراکلس در اساطیر یونان یکی از فرزندان زئوس و برادر آپولون است. مرگ وی به سبب زهرآلود بودن لباسی اتفاق می افتد که برای انجام قربانی در برابر زئوس به تن می کند و زهر مطابق روایات از منافذ پوستی او نفوذ می یابد و او را مسموم می سازد. رجوع به فرهنگ اساطیر یونان و روم صص 375- 408 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
پای با کسی زدن. (زوزنی). با پا زدن به کسی: راکل الصبی صاحبه، تضاربا بالارجل. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ لَ)
مراد از آن مردمی هستند در طبرستان که غارت کنند بر وجه خفیه در عقب درختان و احجار و گودالها. بعضی گفته اند اصل آن کرکیل است یعنی شریر و مفسد طبرستان و بعضی گفته اند کرکیل معرب گول گیر است، یعنی غافل گیر. (از حاشیۀ ترجمه یمینی ص 295) : و لشکر عقب او پیاپی می رفت تا به حدود جرجان افتاد و خود را در میان مخارم و آجام آن نواحی انداخت و کراکلۀ ولایت دست به قتل و نهب آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 295)
لغت نامه دهخدا
مواکله در فارسی: همخوراکی باهم غذا خوردن هم خوراک گشتن، همخوراکی. همکاسگی همخواری همخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرساله
تصویر هرساله
همه سال همه ساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرکاره
تصویر هرکاره
همه کاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهکره
تصویر هرهکره
خنده شدید وخارجازاندازه است. یا هره کره زدن، هرهرخندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرابذه
تصویر هرابذه
جمع هربذ، هیریدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرامسه
تصویر هرامسه
جمع هرمس
فرهنگ لغت هوشیار
مشاکله و مشاکلت در فارسی: مانایی همچهرگی مشابه شدن مانندگردیدن، موافقت کردن باهم، مشابهت مانندگی: و مشاکلت تام در حرکات و حروف که در اجزاء لفظ باشد باعتباری دیگر مشاکلت ناقص بود در الفاظ، موافقت، اتحاد در شکل تشاکل (کشاف اصطلاحات)، از محسنات معنوی است و آن عبارتست از ذکر شی بلفظی غیر از لفظ مقرر برای آن بسبب مجاورت آن لفظ تحقیقا یا تقدیرا یعنی شی مذکور در جوار این غیر واقع شود محققا یا مقدرالله (مثال) : کند گر بر تو ظلم از کین بد اندیش تو هم آن ظلم کن بروی میندیش. (کشاف اصطلاحات) (ظلم در مصراع دوم بمعنی جزا و پاداش عمل بد است که بمناسبت جوار باظلم اول بدین لفظ تعبیر شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه و پیغام کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراوله
تصویر فراوله
ایتالیایی تازی گشته توت فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراکسه
تصویر جراکسه
تازی گشته چرکسیان جمع جرکی چراکسه چرکسیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براکته
تصویر براکته
فرانسوی برگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براکوه
تصویر براکوه
سینه کش کوه دامنه کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارادله
تصویر ارادله
بابونه رومی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
هندی کند زبان آنکه زبانش بهنگام سخن گفتن بگیرد الکن. توضیح جهانگیری نویسد: (هاکره وهاکله کسی را گویند که در سخن گفتن زبانش میگرفته باشد و آنرا بتازی الکن خوانند. مولف تاریخ معجم نظم نموده: (بدور معدلتش زهزنان و دزد از بیم شدندها کره از کاف کاروان گفتن) رشیدی گوید: لیکن در دیوان سوزنی این بیت یافته شد بر این وجه: (زعین عدلش زای زبان دزد براه چوها گره شود از کاف کاروان گفتن) وبرین تقدیر دوکلمه است: (هاجداست وگره جداست) در مقدمه انجمن آرا نیز همین مطلب رشیدی تکرار شده. آقای سعید نفیسی نیز همین قول را بسط داده اند هر چند اعتراض نویسندگان مذکور در مورد اشتباه فرهنگ نویسان (جهانگیری و برهان) در بیت سوزنی وارد است ولی (هاکره) و (هاکله) بمعنی الکن را آنان از خود جعل نکرده اند بلکه ایشان که در هندوستان میزیسته اند این کلمات را در آن کشور شنیده و ضبط کرده اند. در هندوستان هالکه هکلا بمعنی لکنت والکن آمده. هکلاین بمعنی لکنت وهکلانا بمعنی لکنت داشتن است. در زبان اردو نیز این کلمات بهمین معانی آمده. و تبدیل لام به راهم معهود است. بنابراین مولفان مورد بحث اصل کلمه را درست ضبط کرده و معنی آنرا هم درست آورده اند ولی شاهدشان (بیت سوزنی) برای این معنی درست نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
((مُ س لِ))
به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن، نامه، مکتوب، جمع مراسلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرکاره
تصویر هرکاره
((هَ رِ))
همه کاره، کسی که به هر کاری دست بزند، پیک، قاصد، جاسوس، دیگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Correspondence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Korrespondenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
korespondencja
دیکشنری فارسی به لهستانی