جدول جو
جدول جو

معنی هراکش - جستجوی لغت در جدول جو

هراکش
بخش اول محصولات کشاورزی که زودتر کاشته می شود
تصویری از هراکش
تصویر هراکش
فرهنگ فارسی عمید
هراکش
(هََ کَ)
زود کاشتن زراعت مقابل کرپه که دیر کاشتن است. هراکش ثلث اول زراعت است که کشته می شود و ثلث دوم را ورکش و سوم را کرپه میگویند. هراکش را در اطراف تهران درماه میزان (مهر) میکارند. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هراکش
زود کاشتن زراعت، مقابل (کرپه) هراکش ثلث اول زراعت است که کشته می شودوثلث دوم را ورکش و ثلث سوم را کرپه میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
هراکش
((هِ کَ))
زود کاشتن زراعت
تصویری از هراکش
تصویر هراکش
فرهنگ فارسی معین
هراکش
کاشتن به موقع غلات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هواکش
تصویر هواکش
مجرا یا منفذی در سقف یا دیوار اتاق که هوا از آن داخل و خارج شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراش
تصویر هراش
قی، استفراغ، غثیان، مراش، برای مثال از چه توبه نکند خواجه که هر جا که بود / قدحی می بخورد راست کند زود هراش (رودکی - ۵۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
قی و استفراغ وشکوفه. (برهان). قی باشد. (اسدی). قی باشد که مستان و بیماران کنند. (صحاح الفرس). هرارش:
از چه توبه نکند خواجه که هر جای رود
قدحی می بنخورده کندش زود هراش.
شهید بلخی
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ / کِ)
سوراخ یا لوله ای که بر دیوار اطاق تعبیه کنند تا هوای سنگین را بیرون دهد و هوای سالم به درون اطاق آورد، امروز نوعی پروانۀ الکتریکی را گویند که به پنجره یا در محلی مخصوص از دیوار نصب می شود و با گردش خود هوای درون را تعویض می کند
لغت نامه دهخدا
(هَُ کِ)
آکنده اندام از شتر و مردم. (منتهی الارب). شتر یا مرد جسیم ضخم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ شِ کَ)
مرکّب از: کرا، اجرت مکاری یا عمل او + کش، اسم فاعل از کشیدن، مکاری. (از دهار)، کرایه کش. آنکه حیوانی یا چیزی دیگر را به کرایه دهد. (یادداشت مؤلف) : و کراکشان ما ترکان بودند گفتند این آدمی وحشی است. (چهارمقاله)، قایقچی که کراکش مابود به مشارالیه اجرتی دادیم. (تحفۀ اهل بخارا)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
مطابق نوشتۀ مورخ یونانی ژوستن نام پسر اسکندر مقدونی است که پس از درگذشت وی در پرگام میزیست و مادرش برسین نام داشت. یکی از سرداران به نام مل اگر پیشنهاد کرده بود که هراکل را بجانشینی اسکندر برگزینند و او هنوز کودکی بیش نبود و این کار سر نگرفت. (از ایران باستان پیرنیا ص 1960)
پهلوان داستانهای یونانی است که به عقیدۀ یونانیهای قدیم پس از مرگ نیم خدا گردید. (از ایران باستان پیرنیا حاشیۀ ص 581). هراکلس. هرکول. رجوع به هراکلس و هرکول شود
لغت نامه دهخدا
نوعی پروانه الکتریکی را گویند که به پنجره یا در محلی مخصوص ازدیوار نصب میشود و با گردش خود هوای دورن را تعویض میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراکش
تصویر کراکش
سلاک کش (مکاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراش
تصویر هراش
قی استفراغ شکوفه: (ازچه توبه نکند خواجه بهرجاکه بود (رود) قدحی می بخورد راست کند زود هراش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراش
تصویر هراش
((هَ))
قی، استفراغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراکش
تصویر تراکش
انفجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هراش
تصویر هراش
استفراغ
فرهنگ واژه فارسی سره
دلهره، استفراغ، شکوفه، قی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امر کشیدن، بکش، پهن کن، بگستر
فرهنگ گویش مازندرانی