جدول جو
جدول جو

معنی هذلی - جستجوی لغت در جدول جو

هذلی
(هَُ ذَ لی ی)
منسوب به هذیل بن مدرکه بن الیاس بن مضر که پدر حیی است از مضر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هولی
تصویر هولی
کره اسبی که هنوز زین بر پشت او نگذاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ ذَ لی یَ)
یاران ابوهذیل شیخ معتزله که گویند مقدورات خداوند تعالی فانی است و اهل بهشت را بی حرکت دانند و گویند که اهل خلد حرکات خود را قطع می کنند و در خمود و سکون دائم بسر میبرند. (تعریفات). رجوع به هذیلیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چیدن خرمای تر را. باز کردن خرمای تر از نخل
لغت نامه دهخدا
(هََ لا)
جمع واژۀ هامل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شتران به چراگذاشتۀ بی شتربان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
از طوایف ناحیۀ بمپور بلوچستان که مرکب از 400 خانوار است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو)
کره اسبی که هنوز زین نکرده باشند و به هندی آهسته و هموار باشد. (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
در هندی نام عیدی و جشنی است، (برهان) (آنندراج)، این جشن را در اوائل فصل بهار برپا می کنند، (فرهنگ عمید)
لغت نامه دهخدا
(هََ طَ لا / هََ لا)
ابل هطلی، شتران فرومانده در راه و یا واگذاشته بی ساربان، ناقه هطلی، شتر مادۀ آهسته رو و کاهل و بطی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان دارای 230 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غله، حبوب، لبنیات، توتون، پنبه، میوه و قلمستان است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
مارها. واحد ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ لی ی)
منسوب به هدل که عبارت است از قبیلۀ اخوقریظه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ لا)
نام گیاهی است. (ناظم الاطباء). گیاهی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
نوعی از رفتار شتاب که در آن گام نزدیک نهند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذَ می ی)
منسوب به هذمه بن عتاب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَُ می ی)
منسوب به هذمه که بطنی است از مزینه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَُ ذَ)
ابن مسعرالانصاری مکنی به ابوعبدالله تابعی است. (یادداشت به خط مؤلف). مفهوم تابعی تنها به معنای یک مسلمان نسل دوم نیست، بلکه نشان دهنده جایگاهی علمی و معنوی در تاریخ اسلام است. تابعین، با درک مستقیم از صحابه و دریافت آموزه های اصیل دینی، از افراد برجسته ای چون عبدالله بن عباس، ابن مسعود، علی (ع) و دیگران روایت هایی را نقل کرده اند. این انتقال علم، باعث تداوم میراث دینی و مذهبی اسلام تا عصر حاضر شده است.
ابن مدرکه بن الیاس بن مضر پدر حیی است از مضر و هذلی ّ منسوب است به وی. (منتهی الارب). بنوهذیل قبیله ای هستند وسیع که شامل بطون کثیره اند و نسبت به آنها را ’هذلی’ گویند. (از صبح الاعشی ج 1، ص 348) :
یک جوانی راگزید او از هذیل
میر لشکر کردش و سالار خیل.
مولوی.
رجوع به هذلی شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ ذَ لی ی)
هذلی. منسوب به هذیل که قبیله ای است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
در تاریخ سیستان آمده است: و او ’احمد بن خالد’محمد بن اسماعیل الذهلی را اینجا فرستاد. (ص 179)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَلْ لی)
شخصی که گوشت را چندان پزد که بریان ونیک پخته شود یا از استخوان جدا گردد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ مو مَ)
فروتنی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تواضع. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ زَ)
بیهوده دراییدن از بیماری و خواب. (منتهی الارب). تکلم غیرمعقول از بیماری یا جز آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذُ لی ی)
محمد بن احمد الذهلی. مکنی بابی طاهر. فقیهی محدث از قضاه مصر. وی شاعری نیکو بدیهت و مناظری قوی حجت بود و از سال 348 تا 366 هجری قمری تولیت قضاء مصر داشت
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
منسوب است به قبیلۀ ذهل بن ثعلبه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
محمد بن یحیی بن عبدالله الذهلی بالولاء. مکنی بابی عبدالله. از مردم نیشابور و از حفاظ حدیث و فقه است وی از نیشابور بطلب حدیث ببغداد و بصره و شهرهای دیگررفت و شهرتی تمام یافت. بخاری در صحیح 34 حدیث از وی روایت کرده است. و مشیخت علم بخراسان به وی منتهی شود. و وی احادیث زهری را در دو مجلد گرد کرد و الزهریات نامید. رجوع به تذکرهالحفاظ. تهذیب التهذیب. و المستطرفه و رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 999، 1000 شود
لغت نامه دهخدا
(مِ لا)
رجال مذلی، مردانی بی آرام و تفته درون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزلی
تصویر هزلی
هزلی در فارسی تماخره ای لاغی منسوب به هزل
فرهنگ لغت هوشیار
نام کودک هوشیار وزبروزرنگی است که قهرمان یکی از افسانه های کودکانه است ودرآن افسانه باهوشیاری خودنقشه دشمن راحدس می زند وعقیم می سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذلی
تصویر تذلی
خواری پستی د فروتنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هولی
تصویر هولی
((هَ))
کره اسبی که هنوز زین بر پشت آن نگذاشته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هالی
تصویر هالی
ستاره دنباله دار منظومه شمسی با مدار گردشی برابر 76 سال
فرهنگ فارسی معین
((هَ تُ))
نام کودک هوشیار و زبر و زرنگی است که قهرمان یکی از افسانه های کودکانه است و در آن افسانه با هوشیاری خود نقشه دشمن را حدس می زند و عقیم می سازد
فرهنگ فارسی معین
چاق و پرگوشت
فرهنگ گویش مازندرانی
آب تنی
فرهنگ گویش مازندرانی
گردنه ای در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی