مکان هندسی مجموعۀ نقاطی که تفاضل فاصله هر نقطه بر روی آن از دو نقطۀ ثابت در صفحه - به نام کانون - مقداری است ثابت، یعنی: مقدار ثابت = سAF - AF این منحنی از منحنیات درجۀ دوم و از مقاطع مخروطی است و معادلۀ آن به صورت: 1 = y2b2- x2a2 می باشد
مکان هندسی مجموعۀ نقاطی که تفاضل فاصله هر نقطه بر روی آن از دو نقطۀ ثابت در صفحه - به نام کانون - مقداری است ثابت، یعنی: مقدار ثابت = سAF - AF این منحنی از منحنیات درجۀ دوم و از مقاطع مخروطی است و معادلۀ آن به صورت: 1 = y2b2- x2a2 می باشد
هذلولی در فارسی بنگرید به هایپر بول مکان هندسی مجموعه نقاطی است ازیک صفحه که تفاضل فاصله های هریک ازآن نقاط ازدونقطه ثابت درصفحه موسوم به کانون مقداری ثابت باشد
هذلولی در فارسی بنگرید به هایپر بول مکان هندسی مجموعه نقاطی است ازیک صفحه که تفاضل فاصله های هریک ازآن نقاط ازدونقطه ثابت درصفحه موسوم به کانون مقداری ثابت باشد
هیولا، جانور وحشی و خیالی با شکل و ساختاری غیرطبیعی، ترسناک و بسیار بزرگ، بسیار بزرگ، شخص دارای رفتار غیرانسانی و وحشیانه، در فلسفه مادۀ اولی و اصل هر چیز
هیولا، جانور وحشی و خیالی با شکل و ساختاری غیرطبیعی، ترسناک و بسیار بزرگ، بسیار بزرگ، شخص دارای رفتار غیرانسانی و وحشیانه، در فلسفه مادۀ اولی و اصل هر چیز
مؤلف مجالس النفائس نویسد: از مردم هری است و به نامرادی و دردمندی خود به سر میبرد. وی با جامی به مکه رفته و گاهگاه شعر گفته است، زیرا وقت را عزیزتراز آن میدانسته که صرف شعر کند. این بیت از اوست: بی غمت دم نمی توانم زد دم بی غم نمیتوانم زد. (از مجالس النفائس ص 253 از ترجمه فارسی). وی از معاصران جامی و امیر علیشیر مؤلف مجالس النفائس است
مؤلف مجالس النفائس نویسد: از مردم هری است و به نامرادی و دردمندی خود به سر میبرد. وی با جامی به مکه رفته و گاهگاه شعر گفته است، زیرا وقت را عزیزتراز آن میدانسته که صرف شعر کند. این بیت از اوست: بی غمت دم نمی توانم زد دم بی غم نمیتوانم زد. (از مجالس النفائس ص 253 از ترجمه فارسی). وی از معاصران جامی و امیر علیشیر مؤلف مجالس النفائس است
معلول بودن. حالت و چگونگی معلول. بیماری. نزاری: به معلولی تن اندرده که یاقوت ازفروغ خور سفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی. خاقانی. و رجوع به معلول شود
معلول بودن. حالت و چگونگی معلول. بیماری. نزاری: به معلولی تن اندرده که یاقوت ازفروغ خور سفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی. خاقانی. و رجوع به معلول شود
منسوب به هلال، به شکل هلال. کمانی. خمیده: خوش بخندم چو زلف او بینم چونکه شکلش هلالی افتاده ست. خاقانی. وآن چون هلالی چوب دف شیدا شده خم کرده کف ما خون صافی را به کف از حلق شیدا ریخته. خاقانی. گره بگشای زابروی هلالی خزینه پرگهر کن خانه خالی. نظامی. چو بدر از جیب گردون سر برآورد زمین عطف هلالی بر سر آورد. نظامی. به عید آرای ابروی هلالی ندیدش کس که جان نسپرد حالی. نظامی. نمایندت به هم خلقی به انگشت چو بینند آن دو ابروی هلالی. سعدی. رجوع به هلال شود
منسوب به هلال، به شکل هلال. کمانی. خمیده: خوش بخندم چو زلف او بینم چونکه شکلش هلالی افتاده ست. خاقانی. وآن چون هلالی چوب دف شیدا شده خم کرده کف ما خون صافی را به کف از حلق شیدا ریخته. خاقانی. گره بگشای زابروی هلالی خزینه پرگهر کن خانه خالی. نظامی. چو بدر از جیب گردون سر برآورد زمین عطف هلالی بر سر آورد. نظامی. به عید آرای ابروی هلالی ندیدش کس که جان نسپرد حالی. نظامی. نمایندت به هم خلقی به انگشت چو بینند آن دو ابروی هلالی. سعدی. رجوع به هلال شود
یونانی تازی گشته سازا ماتگدان (ماده اصلی) مایه ماده اولیه عالم را که همواره متصور بصور ومتقلب باحوال واشکال و هیات مختلف است هیولی گویند وآن واحد وبسیط است. ابن رشد گوید: هیولی عبارت از تنها امری است که علت کون و فساداست و هر چه موجودی که عارض ازآن طبیعت (هیولی) باشد غیرکائن و غیر فاسد است. ناصرخسرو در ترتیب تکوین عالم و موجودات گوید: سپس از نفس هیولی موجود شد بامور باریتعالی بواسطه نفس و عقل ومرهیولی رامرتبه چهارم آمدبدآنچه مر عقل را مرتبی دویی بودو نفس را بامرتبت سه یی لاجرم هیولی بچهار نوع اندر است یکی هیولای صناعی و دیگر هیولای طباعی وسه دیگر هیولای کلی و چهارم هیولای اول اعنی بی صورت. آنگاه پس ازهیولی طبیعت موجود شد اندر مرتبت پنجمی وازآنست که طبایع پنج است چهار از این بسائط آب است وپنج فلک آنگاه جسم. سپس ازاتحاد طبایع بهیولی اندر مرتبیت ششمی است ازبهر آنکه مرجسم را شش جانب است از زبر زیر راست چپ پیش وپس آنگاه صورت افلاک اندر مرتبت هفتمی است ازآنست که افلاک هفت است. یا هیولی افلاک. حکما در موردهیولای افلاک گویئند: نوع هیولای افلاک غیر از هیولای عالم عناصر وکون و فساد است و از همین جهت است که افلاک در معرض کون و فساد و حرق والتیام نمی باشند. یا هیولی اولی. بالجمله مراد از هیولای اولی همان خمیره اجسام وامری است که محل توارد و تعاقب صور است و محل استحالات وانقلابات است چنانکه خاک تبدیل نبات شود ونطقه انسان وحیوان شودومسلم است که نطفه درطی مراحل کمال وادوار و اکوار و اکوان خود در مرتبت بعد ازمرتبت اول بطورکلی باطل نمیشود و بالاخره چنین نیست که نطفه راسا باطل شده و انسان بوجود آید و اگر چنین باشد نتوان گفت که انسان یا حیوان ازنطفه است پس معلوم میشود که درتمام مراحل وصورچیزی باقی است که وحدت شخصیه ونوعیه به آن محفوظ است وهمان هیولای اولی است که خودبی رنگ و نام است
یونانی تازی گشته سازا ماتگدان (ماده اصلی) مایه ماده اولیه عالم را که همواره متصور بصور ومتقلب باحوال واشکال و هیات مختلف است هیولی گویند وآن واحد وبسیط است. ابن رشد گوید: هیولی عبارت از تنها امری است که علت کون و فساداست و هر چه موجودی که عارض ازآن طبیعت (هیولی) باشد غیرکائن و غیر فاسد است. ناصرخسرو در ترتیب تکوین عالم و موجودات گوید: سپس از نفس هیولی موجود شد بامور باریتعالی بواسطه نفس و عقل ومرهیولی رامرتبه چهارم آمدبدآنچه مر عقل را مرتبی دویی بودو نفس را بامرتبت سه یی لاجرم هیولی بچهار نوع اندر است یکی هیولای صناعی و دیگر هیولای طباعی وسه دیگر هیولای کلی و چهارم هیولای اول اعنی بی صورت. آنگاه پس ازهیولی طبیعت موجود شد اندر مرتبت پنجمی وازآنست که طبایع پنج است چهار از این بسائط آب است وپنج فلک آنگاه جسم. سپس ازاتحاد طبایع بهیولی اندر مرتبیت ششمی است ازبهر آنکه مرجسم را شش جانب است از زبر زیر راست چپ پیش وپس آنگاه صورت افلاک اندر مرتبت هفتمی است ازآنست که افلاک هفت است. یا هیولی افلاک. حکما در موردهیولای افلاک گویئند: نوع هیولای افلاک غیر از هیولای عالم عناصر وکون و فساد است و از همین جهت است که افلاک در معرض کون و فساد و حرق والتیام نمی باشند. یا هیولی اولی. بالجمله مراد از هیولای اولی همان خمیره اجسام وامری است که محل توارد و تعاقب صور است و محل استحالات وانقلابات است چنانکه خاک تبدیل نبات شود ونطقه انسان وحیوان شودومسلم است که نطفه درطی مراحل کمال وادوار و اکوار و اکوان خود در مرتبت بعد ازمرتبت اول بطورکلی باطل نمیشود و بالاخره چنین نیست که نطفه راسا باطل شده و انسان بوجود آید و اگر چنین باشد نتوان گفت که انسان یا حیوان ازنطفه است پس معلوم میشود که درتمام مراحل وصورچیزی باقی است که وحدت شخصیه ونوعیه به آن محفوظ است وهمان هیولای اولی است که خودبی رنگ و نام است
نو ماهی منسوب به هلال: بشکل هلال، نوعی ازتیرکه دسته آن بشکل هلال است، قطعه ایست از دایره، هلالی: هرگاه دوقوس ازدایره برسطح جسمی محیط شوندکه ازنصف دایره کوچکترباشد دراینصورت چنانکه انحداباین دو دریک طرف واقع شوند آن جسم راهلالی می نامند. کمانی خمیده، هلال شکل
نو ماهی منسوب به هلال: بشکل هلال، نوعی ازتیرکه دسته آن بشکل هلال است، قطعه ایست از دایره، هلالی: هرگاه دوقوس ازدایره برسطح جسمی محیط شوندکه ازنصف دایره کوچکترباشد دراینصورت چنانکه انحداباین دو دریک طرف واقع شوند آن جسم راهلالی می نامند. کمانی خمیده، هلال شکل
خلش پذیران خلشگرایان: گروهی که باور داشتند خداوند با جان آدمی در می آمیزد و یا خداوند در تن آدمی می خلد (فضل بن شادان نیشابوری گزارش جنیدی) کسی که معتقد به حلول باشد، کسی که بحلول روح خدا در آدم و پس از او در انبیای دیگر یا محمد بن عبد الله قایل باشد، بعضی از غالیان شیعه بحلول روح خدا در علی و فرزندان او هم قایل شده اند
خلش پذیران خلشگرایان: گروهی که باور داشتند خداوند با جان آدمی در می آمیزد و یا خداوند در تن آدمی می خلد (فضل بن شادان نیشابوری گزارش جنیدی) کسی که معتقد به حلول باشد، کسی که بحلول روح خدا در آدم و پس از او در انبیای دیگر یا محمد بن عبد الله قایل باشد، بعضی از غالیان شیعه بحلول روح خدا در علی و فرزندان او هم قایل شده اند