ابن محمد بن احمد بن شذره. محدث است. (منتهی الارب) ، ابوشذرۀ زبرقان صحابی است و نامش حصین بن بدر است. (از منتهی الارب) ، شذرهالکبیر، نام سلسله ای از راویان است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 345). در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند.
ابن محمد بن احمد بن شذره. محدث است. (منتهی الارب) ، ابوشذرۀ زبرقان صحابی است و نامش حصین بن بدر است. (از منتهی الارب) ، شذرهالکبیر، نام سلسله ای از راویان است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 345). در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند.
ابن سعد هذیم بن زید بن لیث از قضاعه. از قحطان جدی جاهلی است واز فرزندان اوست: بطون عامر، کاهل اباس. عوف. رفاعه. و بنوعذره بشدت عشق و عفت معروف به ودند و از آنان اخبار و داستانهای بسیار گفته اند. ابن زیداللات بن رفیده. از بنی کلاب از قضاعه از قحطان جدی جاهلی است از نسل اوست کنانۀ عذره.
ابن سعد هذیم بن زید بن لیث از قضاعه. از قحطان جدی جاهلی است واز فرزندان اوست: بطون عامر، کاهل اباس. عوف. رفاعه. و بنوعذره بشدت عشق و عفت معروف به ودند و از آنان اخبار و داستانهای بسیار گفته اند. ابن زیداللات بن رفیده. از بنی کلاب از قضاعه از قحطان جدی جاهلی است از نسل اوست کنانۀ عذره.
یک پارۀ زر و آن اخص از شذر است. (منتهی الارب). یکی شذر. ج، شذرات، شذور. (از اقرب الموارد). قطعۀ ذهب است. پاره ای از زر. (یادداشت مؤلف) ، مروارید ریزه. (یادداشت مؤلف)
یک پارۀ زر و آن اخص از شذر است. (منتهی الارب). یکی شذر. ج، شذرات، شذور. (از اقرب الموارد). قطعۀ ذهب است. پاره ای از زر. (یادداشت مؤلف) ، مروارید ریزه. (یادداشت مؤلف)
آلتی است ک بدان دانه را از کاه جدا کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سکو. (یادداشت مؤلف). رجوع به مذری شود، آلتی است که بدان تخم پاشند. (یادداشت مؤلف) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
آلتی است ک بدان دانه را از کاه جدا کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سکو. (یادداشت مؤلف). رجوع به مذری شود، آلتی است که بدان تخم پاشند. (یادداشت مؤلف) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
پارۀ گوشت. (مهذب الاسماء). پارچۀ گوشت بی استخوان یا گوشت پارۀ گرد و پهن بریده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به وذره شود، تلاق زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، وذر، وذر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، لب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) : وذرتان، دو لب. ابوحاتم گویدوذرتان دو قطعه گوشت است که دو لب به آنها تشبیه شده است. (منتهی الارب) ، کنایه از کیر و سرکیر، یا ابن شامه الوذره، دشنام است و آن کنایه از کیر و سرکیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : یابن شامهالوذره، یعنی زانیه و زن بدکار. (اقرب الموارد). کلمه فحش است مر تازیان را. (ناظم الاطباء)
پارۀ گوشت. (مهذب الاسماء). پارچۀ گوشت بی استخوان یا گوشت پارۀ گرد و پهن بریده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به وَذَرَه شود، تلاق زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، وذر، وَذَر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، لب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) : وذرتان، دو لب. ابوحاتم گویدوذرتان دو قطعه گوشت است که دو لب به آنها تشبیه شده است. (منتهی الارب) ، کنایه از کیر و سرکیر، یا ابن شامه الوذره، دشنام است و آن کنایه از کیر و سرکیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : یابن شامهالوذره، یعنی زانیه و زن بدکار. (اقرب الموارد). کلمه فحش است مر تازیان را. (ناظم الاطباء)
چرمی مدور که کودکان ریسمان در آن کرده در کشاکش آرند تا از آن صدابرآید و بفارسی بادفره گویند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 390)
چرمی مدور که کودکان ریسمان در آن کرده در کشاکش آرند تا از آن صدابرآید و بفارسی بادفره گویند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 390)
حیز. توضیح به جای حظی صحیح نیست زیرا کلمه فارسی و بشکل هیز به های هوز باید نوشته شود. صاحب فرهنگ رشیدی گویدهیز مخنث که مردم حیز گویند و سپهر کاشانی در کتاب براهین العجم (باب یازدهم) گوید: هیز مخنث بود و اینکه حیز بجای ها حای بی نقطه نویسند غلط محض است چه این لغت پارسی است و در فارسی حای غیر منقوطه نیامده است. با این حالت صاحب بهار عجم آنرا به حای حطی ظبط کرده است وبیت ذیل را به میرزا عبدالغنی قبول نسبت داده است: حذر ز صحبت زاهد حیات اگر خواهی که حیز باشد وبزی دیر در جهان مثل است (خیام پور) اما تلفظ حاء در بعضی لهجه های ایرانی از جمله دزفول و شوشتر وجود دارد و حیز لهجه ایست در هیز توضیح، مولف برهان نویسد قفاهیر بروزن مشاهیر صورت خوب و روی نیکو را گویند و ظاهرا این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب بر او عارض شده در این بیت: ریه شش قفاهیره و وجه روی فخذران عقب پاشنه رجل پای. که قفا بمعنی هیره پس گردن است و این لغتی است در فارسی قدیم و صاحب برهان هر دو کلمه را با یکدیگر ترکیب نموده و یکی پنداشته و آن را بمعنی صورت و روی خوب ظبط کرده است. توضیح، خستین بار مرحوم ادیب نیشابوری متوجه این معنی شده و هیره بیاء مجهول خواند بمعنی پشت گردن (برخی هیز بمعنی مخنث را از همین ماده دانند چنانکه پشت نیز بهر دو مهنی مزبور در فارسی استعمال شود) (برهان قاطع)
حیز. توضیح به جای حظی صحیح نیست زیرا کلمه فارسی و بشکل هیز به های هوز باید نوشته شود. صاحب فرهنگ رشیدی گویدهیز مخنث که مردم حیز گویند و سپهر کاشانی در کتاب براهین العجم (باب یازدهم) گوید: هیز مخنث بود و اینکه حیز بجای ها حای بی نقطه نویسند غلط محض است چه این لغت پارسی است و در فارسی حای غیر منقوطه نیامده است. با این حالت صاحب بهار عجم آنرا به حای حطی ظبط کرده است وبیت ذیل را به میرزا عبدالغنی قبول نسبت داده است: حذر ز صحبت زاهد حیات اگر خواهی که حیز باشد وبزی دیر در جهان مثل است (خیام پور) اما تلفظ حاء در بعضی لهجه های ایرانی از جمله دزفول و شوشتر وجود دارد و حیز لهجه ایست در هیز توضیح، مولف برهان نویسد قفاهیر بروزن مشاهیر صورت خوب و روی نیکو را گویند و ظاهرا این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب بر او عارض شده در این بیت: ریه شش قفاهیره و وجه روی فخذران عقب پاشنه رجل پای. که قفا بمعنی هیره پس گردن است و این لغتی است در فارسی قدیم و صاحب برهان هر دو کلمه را با یکدیگر ترکیب نموده و یکی پنداشته و آن را بمعنی صورت و روی خوب ظبط کرده است. توضیح، خستین بار مرحوم ادیب نیشابوری متوجه این معنی شده و هیره بیاء مجهول خواند بمعنی پشت گردن (برخی هیز بمعنی مخنث را از همین ماده دانند چنانکه پشت نیز بهر دو مهنی مزبور در فارسی استعمال شود) (برهان قاطع)
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات