آن چیزی از پرز پنبه که میپرد و همچنین از پشم و پر. (ناظم الاطباء). ریشه و ریزۀ پنبه و پشم که بپرد. (منتهی الارب). ما طار من الریش. (اقرب الموارد) ، چرک وسبوسۀ سر. مایتعلق باسفل الشعر مثل النخاله من وسخ الرأس. (تاج العروس)
آن چیزی از پرز پنبه که میپرد و همچنین از پشم و پر. (ناظم الاطباء). ریشه و ریزۀ پنبه و پشم که بپرد. (منتهی الارب). ما طار من الریش. (اقرب الموارد) ، چرک وسبوسۀ سر. مایتعلق باسفل الشعر مثل النخاله من وسخ الرأس. (تاج العروس)
بازایست. (منتهی الارب). یعنی بازایست و دورباش و این کلمه را در وقتی میگویند که خواسته باشند مردم از چیزی بازدارند. گویند هذاذیک و هجاجیک، ای قطعاً بعد قطع و هو تأکید الهذاذ. و الناس هذاذیک بذاذیک، یعنی مردمان در این جا و آن جا هستند. (ناظم الاطباء)
بازایست. (منتهی الارب). یعنی بازایست و دورباش و این کلمه را در وقتی میگویند که خواسته باشند مردم از چیزی بازدارند. گویند هذاذیک و هجاجیک، ای قطعاً بعد قطع و هو تأکید الهذاذ. و الناس هذاذیک بذاذیک، یعنی مردمان در این جا و آن جا هستند. (ناظم الاطباء)
یک هزارم. یک قسم از هزار قسم. از هزار یکی. (یادداشت به خط مؤلف) : هزاریک زآن کاندر سرشت او هنر است نگار و نقش همانا که نیست در ارتنگ. فرخی. هزاریک زآن کامسال کرد خواهی باز به تیغ تیز به هند اندرون نکردی پار. مسعودسعد
یک هزارم. یک قسم از هزار قسم. از هزار یکی. (یادداشت به خط مؤلف) : هزاریک زآن کاندر سرشت او هنر است نگار و نقش همانا که نیست در ارتنگ. فرخی. هزاریک زآن کامسال کرد خواهی باز به تیغ تیز به هند اندرون نکردی پار. مسعودسعد
جمع واژۀ خذروف. رجوع به خذروف در این لغت نامه شود. منه: ترکت السیوف رأسه خذاریف، پاره پاره کرد شمشیر سر او را که هر پاره ای چون خذروف بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). - خذاریف الهودج، تخته ها و چوبها که هودج را بدان مربع گردانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ خذروف. رجوع به خذروف در این لغت نامه شود. منه: ترکت السیوف رأسه خذاریف، پاره پاره کرد شمشیر سر او را که هر پاره ای چون خذروف بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). - خذاریف الهودج، تخته ها و چوبها که هودج را بدان مربع گردانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ تصریف. احکام و اوامر خودسرانه. (ناظم الاطباء) ، تبدیلات و انقلابات و حوادث زمانه. (ناظم الاطباء). گردانیدنها و گذشتن ها و برگشتن ها. (غیاث اللغات) (آنندراج). تصاریف دهر، نوائب آن. حدثان آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بر این فن متبحر و ریان گشته و بر تصاریف احداث واقف شده و رای او به ممارست این فن متانت یافته. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 20). گمان بسته که مجال حوادث ایام در آن محال محال باشد و دست تصاریف روزگار بدامن دولت او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 33). تا مگر ث... و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. (جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ تصریف. احکام و اوامر خودسرانه. (ناظم الاطباء) ، تبدیلات و انقلابات و حوادث زمانه. (ناظم الاطباء). گردانیدنها و گذشتن ها و برگشتن ها. (غیاث اللغات) (آنندراج). تصاریف دهر، نوائب آن. حدثان آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بر این فن متبحر و ریان گشته و بر تصاریف احداث واقف شده و رای او به ممارست این فن متانت یافته. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 20). گمان بسته که مجال حوادث ایام در آن محال محال باشد و دست تصاریف روزگار بدامن دولت او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 33). تا مگر ث... و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. (جهانگشای جوینی)
یک جزواز هزارجزو یک هزارم (1000، 1) : (وآنچه اورالله بعون ولطف پروردگارملکه شده است وطبیعت گشته دیگر ملوک روزگارو شاهان نامدار راهزاریک آن دست نداده است)
یک جزواز هزارجزو یک هزارم (1000، 1) : (وآنچه اورالله بعون ولطف پروردگارملکه شده است وطبیعت گشته دیگر ملوک روزگارو شاهان نامدار راهزاریک آن دست نداده است)
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری