- هذابه (قَ ثَ)
شتافتن مردم و جز آن. (منتهی الارب). شتافتن مردم، بسیار شدن سر و صدای قوم. (اقرب الموارد)
معنی هذابه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(هََ لَ بَ)
لغت نامه دهخدا
سبکی. (منتهی الارب). خفت. (اقرب الموارد) ، شتابی. (منتهی الارب). سرعت و آن لغتی است در هذرمه. (از اقرب الموارد)
(هََ یْ یا بَ)
لغت نامه دهخدا
مبالغه است، ترسان و بددل. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، آنکه از وی ترسند. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به هیاب شود
(هََ ذْ ذا ءَ)
لغت نامه دهخدا
بیهوده گوی: رجل هذاءه، مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب. (منتهی الارب). هذاء. (اقرب الموارد). رجوع به هذاء شود
بوته. بوتقه. بودقه. بوطقه. بوطق. (یادداشت مؤلف). رجوع به بوته شود
(کَذْ ذا بَ)
لغت نامه دهخدا
مؤنث کذّاب. (از اقرب الموارد). زن دروغگوی، مرد دروغگوی. (ناظم الاطباء). رجوع به کذاب شود
تاراج، گذرانیدن آب کردن گداختن گدازاندن آب کردن ذوب کردن گداختن گدازانیدن، غارت کردن، نیکو کردن کار خود را
مذابه در فارسی مونث مذاب: گدازه بخسیده مونث مذاب: مواد مذابه آتشفشانی
مونث جذاب یاادویه جذابه. دواهایی که بصورت حب یا کپسول ساخته میشود و آنها را بلع میکنند
