جدول جو
جدول جو

معنی هدش - جستجوی لغت در جدول جو

هدش
(قَ)
برانگیخته شدن سگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هدش
(هَُ)
دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد واقع در 19 هزارگزی باختر مهریز، کنار راه ثانی آباد و 23 هزارگزی جنوب باختر جادۀ یزد. جایی است کوهستانی، معتدل و دارای 3955 تن سکنه. از قنات و رودخانه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و شغل مردم زراعت است. هنر دستی آنها کرباس بافی و نساجی است. یک دبستان نیز در آن تأسیس شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدی
تصویر هدی
(دخترانه)
هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هدا
تصویر هدا
(دخترانه)
هدی، هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوش
تصویر هوش
توانایی ذهنی برای انجام هر نوع فعالیت منطقی، حافظه، عقل، خرد، فهم، شعور
هوشیار
جان، روان، جوهر و اصل هر چیز
مرگ، موت، هلاک، برای مثال ورا هوش در زاولستان بود / به دست تهم پور دستان بود (فردوسی - ۵/۲۹۷)
زهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدم
تصویر هدم
خراب کردن بنا، ویران کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهش
تصویر دهش
بخشش، عطا، کرم، بخشیدن چیزی به کسی، بذل، اعطا، احسان، عطیّه، جدوا، داشاد، داشات، داشن، دهشت، منحت، داد و دهش، جود، سماحت، فغیاز، برمغاز، بغیاز، صفد، عتق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهش
تصویر دهش
متحیر شدن، سرگشته شدن، رفتن عقل از عشق یا از بی خودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیش
تصویر هیش
هیچ، ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدا
تصویر هدا
راهنمایی، رستگاری، راستی، راه راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدی
تصویر هدی
گوسفند قربانی که به مکه بفرستند، شتر یا گوسفندی که حجاج در مکه قربانی کنند، قربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدف
تصویر هدف
غرض، مقصود، نشانۀ تیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدر
تصویر هدر
باطل، ضایع و بربادرفته
هدر دادن: از بین بردن، ضایع کردن
هدر رفتن: از بین رفتن، ضایع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدش
تصویر خدش
خوف، آشفتگی، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدف
تصویر هدف
نشانه تیر، غرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوش
تصویر هوش
زیرکی و آگاهی وشعور و عقل و فراست را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیش
تصویر هیش
هیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرش
تصویر هرش
دفعه مره. یایک هرش. یک دفعه یک بار: (یک هرش باید بریم (برویم) آنجا یک هرش هم برگردیم)
فرهنگ لغت هوشیار
خوبی دلپذیری، ششمار از بیماری ها بیماری باریک، لاغری نام مرغی باشد مردارخوارتوضیح باماخذی که دردست است این مرغ شناخته نشد. توضیح چنانچه بالاخص نام مرغ مردارخوار را درنظربگیریم مراردکرکس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجش
تصویر هجش
نرم راندن، بر آغالانیدن، آرزو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدر
تصویر هدر
رایگان و باطل شدن خون، باطل کردن خون، مباح، ضایع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهش
تصویر دهش
بخشش و عطا و کرم متحیر و عقل رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدس
تصویر هدس
مورت مورد از گیاهان مورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدم
تصویر هدم
ویران کردن بنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هده
تصویر هده
حق راست ودرست، مقابل بیهده بیهوده: (مهرجویی (خواهی) زمن وبی مهری هده خواهی زمن وبیهده ای) (رودکی)، فایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدی
تصویر هدی
راه نمودن، اشاره کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدش
تصویر فدش
شکستن سر کسی، تننده نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدش
تصویر خدش
((خَ))
اثری که از زخم یا خراش باقی بماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهش
تصویر دهش
((دِ هِ))
بخشش، کرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهش
تصویر دهش
((دَ هَ))
سطوت خاصی است که خرد محب را از جهت هیبت محبوب خود مصدوم کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هدی
تصویر هدی
((هَ))
قربانی که به مکه فرستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهش
تصویر دهش
عطا، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هده
تصویر هده
حق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هدف
تصویر هدف
آرمان، آماج، انگیزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هوش
تصویر هوش
ذهن
فرهنگ واژه فارسی سره