جدول جو
جدول جو

معنی هدر - جستجوی لغت در جدول جو

هدر
باطل، ضایع و بربادرفته
هدر دادن: از بین بردن، ضایع کردن
هدر رفتن: از بین رفتن، ضایع شدن
تصویری از هدر
تصویر هدر
فرهنگ فارسی عمید
هدر
(تَ)
رایگان و باطل شدن خون، باطل کردن خون. (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن شتر بی شقشقه. (منتهی الارب) (مصادراللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) ، بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب) (مصادراللغه زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تکرار صوت کبوتر در حنجره اش. (اقرب الموارد) ، جوشیدن شراب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بانگ کردن رعد. (اقرب الموارد) ، شکافته شدن شکوفۀ خرمابن. (اقرب الموارد) ، نیک دراز گردیدن گیاه و انبوه شدن و تمام شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
رایگان وباطل شدن حق و خون و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، باطل گردانیدن چیزی. (منتهی الارب). باطل گردانیدن خون و جز خون را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هدر
(هََ دَ)
مردم از اعتبار افتاده. (منتهی الارب). مردم از اعتبار افتاده که خیری در ایشان نیست. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هدر
(هََ دَ / هََ)
رایگان از خون و حق و جز آن. (منتهی الارب). ساقط و باطل:ذهب دمه هدراً، ای باطلا، مباح، باطل و ضایع. (ناظم الاطباء). در این معانی بیشتر با مصادر یا روابط فارسی ترکیب شود:
هر که از راه گوش کشته شود
ز اندرون پوست خون او هدر است.
خاقانی.
- به هدر دادن، از دست دادن. مفت و رایگان از کف دادن چیزی. (یادداشت به خط مؤلف).
- به هدر رفتن، از دست رفتن. که چیزی رایگان از دست کسی برود.
- هدر دادن، به هدر دادن.
- هدر رفتن، به هدر رفتن.
- هدر ساختن، هدر دادن:
همچو کرم سرکه او ناگه ز شیرین انگبین
بیخرد چون کرم پیله جان خود سازد هدر.
ناصرخسرو.
- هدر شدن، به هدر رفتن. از دست رفتن:
گر از کفایت گویند، با کفایت او
همه کفایت صاحب شود هبا و هدر.
فرخی.
دمنه گفت: عاقبت وخیم کدام است ؟ گفت: هدر شدن خون او. (کلیله و دمنه).
- هدر کردن، هدر دادن. به هدر دادن. (یادداشت مؤلف).
، ناچیز. (ناظم الاطباء). بیهوده. بی ثمر. بی فایده. بی نتیجه. بی ارزش:
ادب صاحب پیش ادب تو هدر است
نامۀ صابی بانامۀ تو خوار و سئیم.
فرخی.
آنچیزکه عالم بدوست باقی
هرگز هدر و بی اثر نباشد.
ناصرخسرو.
ور چنین است چه گویی که جدا از بر ماست ؟
سخنت سوی خردمند محال و هدر است.
ناصرخسرو.
نیکی و بدی را بکوش دائم
تا خلقت شخصت هدر نباشد.
ناصرخسرو.
حال ما و این طبیبان سربسر
پیش لطف عام تو باشد هدر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
هدر
(هَِ)
گران: رجل هدر، مرد گران. (منتهی الارب). مرد سنگینی که خوبی در او نبود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هدر
رایگان و باطل شدن خون، باطل کردن خون، مباح، ضایع
تصویری از هدر
تصویر هدر
فرهنگ لغت هوشیار
هدر
((هَ دَ))
باطل شدن، ضایع شدن
تصویری از هدر
تصویر هدر
فرهنگ فارسی معین
هدر
اتلاف، ازدست رفته، باطل، بیهوده، پایمال، تباه، تضییع، تلف، ساقط، ضایع، عبث، گم، مفقود، نابود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هدر
هيذر
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به عربی
هدر
Waste
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هدر
gaspillage
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هدر
تلف، نابود
فرهنگ گویش مازندرانی
هدر
Verschwendung
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به آلمانی
هدر
desperdício
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
هدر
desperdicio
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هدر
marnotrawstwo
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به لهستانی
هدر
расточительство
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به روسی
هدر
марнотратство
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
هدر
การสูญเสีย
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به تایلندی
هدر
ضیاع
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به اردو
هدر
pemborosan
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
هدر
ביזבוז
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به عبری
هدر
無駄
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
هدر
浪费
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به چینی
هدر
verspilling
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به هلندی
هدر
낭비
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به کره ای
هدر
israf
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
هدر
অপচয়
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به بنگالی
هدر
बर्बादी
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به هندی
هدر
spreco
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
هدر
upotevu
تصویری از هدر
تصویر هدر
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ دَ رَ)
جمع واژۀ هادر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ دَ رَ)
ساقط: رجل هدره، مرد ساقط. (منتهی الارب). بنوفلان ’هدره’ (ه د ر / ه ر / ه د ر) ، یعنی بنی فلان از اعتبار افتاده اند و چیزی نیستند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ رَ)
جمع واژۀ هادر. (منتهی الارب). رجوع به هادر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهدر
تصویر اهدر
شکم گنده
فرهنگ لغت هوشیار