گم کردن مادر فرزند را و بی فرزند شدن: هبلته امه هبلا، گم کرد او را مادر وی و بی فرزند شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (تاج العروس) : و الناس من یلق خیراً قائلون له مایشتهی و لام المخطی ٔ الهبل. (از تاج العروس). ، گم کردن مرد عقل و خرد و تمییز خود را و این معنی استعاره است ازهبل به معنی گم کردن فرزند. (معجم متن اللغه) ، ستبر و فربه شدن زن. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
گم کردن مادر فرزند را و بی فرزند شدن: هبلته امه هبلا، گم کرد او را مادر وی و بی فرزند شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (تاج العروس) : و الناس من یلق خیراً قائلون له مایشتهی و لام المخطی ٔ الهبل. (از تاج العروس). ، گم کردن مرد عقل و خرد و تمییز خود را و این معنی استعاره است ازهبل به معنی گم کردن فرزند. (معجم متن اللغه) ، ستبر و فربه شدن زن. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
شأن. (اقرب الموارد) : اهتبل هبلک، علیک بشأنک، یعنی لازم بگیر درستی حال خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، به صیغۀ امر یعنی لازم بگیر درستی حال و شأن خود را. (ناظم الاطباء)
شأن. (اقرب الموارد) : اهتبل هبلک، علیک بشأنک، یعنی لازم بگیر درستی حال خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، به صیغۀ امر یعنی لازم بگیر درستی حال و شأن خود را. (ناظم الاطباء)
کلانسال گران سنگ از مردم و از شتر و از شترمرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیر و فربه از مردم و شتر و شترمرغ. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). در بعضی از فرهنگها به تشدید ’لام’ آمده است. ذوالرمه گوید: هبل الی عشرین وفقا یشله الیهن هیج من رذاذ و خاضب. ابن بری گوید: هبل کمریخ المغالی هجنع له عنق مثل السطاع قویم
کلانسال گران سنگ از مردم و از شتر و از شترمرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیر و فربه از مردم و شتر و شترمرغ. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). در بعضی از فرهنگها به تشدید ’لام’ آمده است. ذوالرمه گوید: هبل الی عشرین وفقا یشله الیهن هیج من رذاذ و خاضب. ابن بری گوید: هبل کمریخ المغالی هجنع له عنق مثل السطاع قویم
گردآوردن چیزی. (منتهی الارب). الجمع و الاصلاح. (تاج المصادر بیهقی) ، پی درپی زدن بر کسی عصا را. (منتهی الارب). پیاپی زدن کسی را به عصا، پیچیدن و بزرگ کردن لقمه برای فروبردن. (منتهی الارب) ، نیرو دادن زمین را به سرگین و مانند آن. دبول. (منتهی الارب)
گردآوردن چیزی. (منتهی الارب). الجمع و الاصلاح. (تاج المصادر بیهقی) ، پی درپی زدن بر کسی عصا را. (منتهی الارب). پیاپی زدن کسی را به عصا، پیچیدن و بزرگ کردن لقمه برای فروبردن. (منتهی الارب) ، نیرو دادن زمین را به سرگین و مانند آن. دُبول. (منتهی الارب)
جانوری است پر دست و پا و آن را عوام خر خداگویند خوردن آن با شراب یرقان را نافع است. (برهان). در اصفهان خر خدا و پرپا نامند. حیوانی است بقدر باقلی، خاکستری رنگ، زیر شکم او سفید و پاهایش بقدر سوزنی و کثیرالعدد... (تحفۀ حکیم مؤمن). حمارقبان. عیرقبان. حمارالارض. خرخاکی. (یادداشت به خط مؤلف)
جانوری است پر دست و پا و آن را عوام خر خداگویند خوردن آن با شراب یرقان را نافع است. (برهان). در اصفهان خر خدا و پرپا نامند. حیوانی است بقدر باقلی، خاکستری رنگ، زیر شکم او سفید و پاهایش بقدر سوزنی و کثیرالعدد... (تحفۀ حکیم مؤمن). حمارقبان. عیرقبان. حمارالارض. خرخاکی. (یادداشت به خط مؤلف)
ابن خشرم بن کوز از بنی عامر بن ثعلبه بود از قضاعه. شاعری فصیح، مرتجل، راوی و از مردم بادیۀ حجاز بود. مردی از بنی رقاش را به نام زیاده بن یزید بکشت واز بیم آنکه سعد بن عاص والی مدینه او را دستگیر کنداز مدینه بگریخت. زیاد بن سعید کسان او را دستگیر و زندانی کرد. چون خبر به هدبه رسید بازگشت و خود را تسلیم کرد و خاندانش را نجات داد و سه سال در زندان ماند سپس درباره او حکم کردند که به خانوادۀ مقتول تسلیم شود تا از او قصاص کنند او را به زنجیر بسته از زندان بیرون آوردند و بدیشان سپردند. آنان هدبه رادر پیش والی مدینه و گروهی از بستگانش کشتند و او بردباری عجیبی از خود نشان داد. در حضور قاتلان خود اشعار بسیار به ارتجال سرود. قتل وی در حدود سال 54 هجری قمری برابر 676 میلادی بود. (الاعلام زرکلی، ج 3 ص 1121) العذری. شاعری است که در عقدالفرید اشعار بسیار از وی نقل شده است. رجوع به عقدالفرید ج 1، ص 79 و ج 2، ص 322 و ج 3، ص 48 و ج 6، ص 248 شود
ابن خشرم بن کوز از بنی عامر بن ثعلبه بود از قضاعه. شاعری فصیح، مرتجل، راوی و از مردم بادیۀ حجاز بود. مردی از بنی رقاش را به نام زیاده بن یزید بکشت واز بیم آنکه سعد بن عاص والی مدینه او را دستگیر کنداز مدینه بگریخت. زیاد بن سعید کسان او را دستگیر و زندانی کرد. چون خبر به هدبه رسید بازگشت و خود را تسلیم کرد و خاندانش را نجات داد و سه سال در زندان ماند سپس درباره او حکم کردند که به خانوادۀ مقتول تسلیم شود تا از او قصاص کنند او را به زنجیر بسته از زندان بیرون آوردند و بدیشان سپردند. آنان هدبه رادر پیش والی مدینه و گروهی از بستگانش کشتند و او بردباری عجیبی از خود نشان داد. در حضور قاتلان خود اشعار بسیار به ارتجال سرود. قتل وی در حدود سال 54 هجری قمری برابر 676 میلادی بود. (الاعلام زرکلی، ج 3 ص 1121) العذری. شاعری است که در عقدالفرید اشعار بسیار از وی نقل شده است. رجوع به عقدالفرید ج 1، ص 79 و ج 2، ص 322 و ج 3، ص 48 و ج 6، ص 248 شود