دوشاب خرما. (منتهی الارب). دوشاب خرما را گویند که آتش ندیده باشد. (برهان) (لغت محلی شوشتر). شیرۀ خرما. عصارۀ رطب ناپخته. (بحر الجواهر). صاحب اختیارات بدیعی گوید بپارسی دوشاب خرمائی گویند و بهترین آن بصری بود که آنرا سیلان خوانند و آن آتش ندیده باشد و آنچه از رطب فارسی گیرند دوشاب خوانند طبیعت آن گرم و تر بود و کلف زائل بگرداند... (اختیارات). و نیز رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 154 شود، مطلق دوشاب. (لغت محلی شوشتر). شیره. دوشاب. (دهار) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). دوشاب یعنی شیرۀ انگور. (غیاث) ، انگبین. (منتهی الارب)
دوشاب خرما. (منتهی الارب). دوشاب خرما را گویند که آتش ندیده باشد. (برهان) (لغت محلی شوشتر). شیرۀ خرما. عصارۀ رطب ناپخته. (بحر الجواهر). صاحب اختیارات بدیعی گوید بپارسی دوشاب خرمائی گویند و بهترین آن بصری بود که آنرا سیلان خوانند و آن آتش ندیده باشد و آنچه از رطب فارسی گیرند دوشاب خوانند طبیعت آن گرم و تر بود و کلف زائل بگرداند... (اختیارات). و نیز رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 154 شود، مطلق دوشاب. (لغت محلی شوشتر). شیره. دوشاب. (دهار) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). دوشاب یعنی شیرۀ انگور. (غیاث) ، انگبین. (منتهی الارب)
دوس. نام گدایی زفت. نعت گدایی سمج که عباس نام داشت. نعت عباس نامی مثل در زفتی گدایی. مردی مبرم در گدایی: گفت خدمت آنکه بهر ذل نفس خویش را سازی تو چون عباس دبس. مولوی. رجوع به دوس و رجوع به عباس دوس و غیاث اللغات شود
دوس. نام گدایی زفت. نعت گدایی سمج که عباس نام داشت. نعت عباس نامی مثل در زفتی گدایی. مردی مبرم در گدایی: گفت خدمت آنکه بهر ذل نفس خویش را سازی تو چون عباس دبس. مولوی. رجوع به دوس و رجوع به عباس دوس و غیاث اللغات شود
المطران یوسف بن الیاس بن یوحنا الدبس. متولد به سال 1833 و متوفی بسال 1907 میلادی (1249- 1325 هجری قمری) مورخ و رئیس اسقفان بیروت بود و بنیان گذار کنیسۀ بزرگی در سوریه و صاحب تصانیف و تألیفات بسیار که از آن جمله است: تاریخ سوریه از آغاز آفرینش تا زمان مؤلف. جامعالمفصل فی الموازنه المؤصل. الحجه القاطعه الجلیه علی من ینکر ثبوت الموازنه فی العقیدۀ الکاثولیکیه. الرسوم الفلسفیه. روح الردود. سفرالاخیار فی سفر الاحبار. شرح فی تقسیم الارث. مربی الصغار و مرقی الکبار - مغنی المتعلم عن المعلم - الموجز فی تاریخ سوریه. (معجم المطبوعات). و نیز رجوع به یوسف بن الیاس در الاعلام زرکلی شود
المطران یوسف بن الیاس بن یوحنا الدبس. متولد به سال 1833 و متوفی بسال 1907 میلادی (1249- 1325 هجری قمری) مورخ و رئیس اسقفان بیروت بود و بنیان گذار کنیسۀ بزرگی در سوریه و صاحب تصانیف و تألیفات بسیار که از آن جمله است: تاریخ سوریه از آغاز آفرینش تا زمان مؤلف. جامعالمفصل فی الموازنه المؤصل. الحجه القاطعه الجلیه علی من ینکر ثبوت الموازنه فی العقیدۀ الکاثولیکیه. الرسوم الفلسفیه. روح الردود. سفرالاخیار فی سفر الاحبار. شرح فی تقسیم الارث. مربی الصغار و مرقی الکبار - مغنی المتعلم عن المعلم - الموجز فی تاریخ سوریه. (معجم المطبوعات). و نیز رجوع به یوسف بن الیاس در الاعلام زرکلی شود
گل خیرو که آن را منثور و نمام نیزخوانند. (منتهی الارب). گل خیری که بدان منثور و نمام نیز گویند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). گل خیرو. (ناظم الاطباء). خیری. همیشه بهار، گل بنفشه. (ناظم الاطباء) ، قسمی از آویشن کوهی. (ناظم الاطباء) ، اقحوان. (ناظم الاطباء)
گل خیرو که آن را منثور و نمام نیزخوانند. (منتهی الارب). گل خیری که بدان منثور و نمام نیز گویند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). گل خیرو. (ناظم الاطباء). خیری. همیشه بهار، گل بنفشه. (ناظم الاطباء) ، قسمی از آویشن کوهی. (ناظم الاطباء) ، اقحوان. (ناظم الاطباء)
جانوری است پر دست و پا و آن را عوام خر خداگویند خوردن آن با شراب یرقان را نافع است. (برهان). در اصفهان خر خدا و پرپا نامند. حیوانی است بقدر باقلی، خاکستری رنگ، زیر شکم او سفید و پاهایش بقدر سوزنی و کثیرالعدد... (تحفۀ حکیم مؤمن). حمارقبان. عیرقبان. حمارالارض. خرخاکی. (یادداشت به خط مؤلف)
جانوری است پر دست و پا و آن را عوام خر خداگویند خوردن آن با شراب یرقان را نافع است. (برهان). در اصفهان خر خدا و پرپا نامند. حیوانی است بقدر باقلی، خاکستری رنگ، زیر شکم او سفید و پاهایش بقدر سوزنی و کثیرالعدد... (تحفۀ حکیم مؤمن). حمارقبان. عیرقبان. حمارالارض. خرخاکی. (یادداشت به خط مؤلف)
تند و تیز، حدید، و آن قریه ای است بنزدیکی لدّ، فاندافلد، گمان میبرد که حادید همان ده است که بر فرازتل شرقی لدّ واقع است و امروز آن را حدیثه نامند، (قاموس مقدس)
تند و تیز، حدید، و آن قریه ای است بنزدیکی لدّ، فاندافلد، گمان میبرد که حادید همان ده است که بر فرازتل شرقی لدّ واقع است و امروز آن را حدیثه نامند، (قاموس مقدس)
ابن خشرم بن کوز از بنی عامر بن ثعلبه بود از قضاعه. شاعری فصیح، مرتجل، راوی و از مردم بادیۀ حجاز بود. مردی از بنی رقاش را به نام زیاده بن یزید بکشت واز بیم آنکه سعد بن عاص والی مدینه او را دستگیر کنداز مدینه بگریخت. زیاد بن سعید کسان او را دستگیر و زندانی کرد. چون خبر به هدبه رسید بازگشت و خود را تسلیم کرد و خاندانش را نجات داد و سه سال در زندان ماند سپس درباره او حکم کردند که به خانوادۀ مقتول تسلیم شود تا از او قصاص کنند او را به زنجیر بسته از زندان بیرون آوردند و بدیشان سپردند. آنان هدبه رادر پیش والی مدینه و گروهی از بستگانش کشتند و او بردباری عجیبی از خود نشان داد. در حضور قاتلان خود اشعار بسیار به ارتجال سرود. قتل وی در حدود سال 54 هجری قمری برابر 676 میلادی بود. (الاعلام زرکلی، ج 3 ص 1121) العذری. شاعری است که در عقدالفرید اشعار بسیار از وی نقل شده است. رجوع به عقدالفرید ج 1، ص 79 و ج 2، ص 322 و ج 3، ص 48 و ج 6، ص 248 شود
ابن خشرم بن کوز از بنی عامر بن ثعلبه بود از قضاعه. شاعری فصیح، مرتجل، راوی و از مردم بادیۀ حجاز بود. مردی از بنی رقاش را به نام زیاده بن یزید بکشت واز بیم آنکه سعد بن عاص والی مدینه او را دستگیر کنداز مدینه بگریخت. زیاد بن سعید کسان او را دستگیر و زندانی کرد. چون خبر به هدبه رسید بازگشت و خود را تسلیم کرد و خاندانش را نجات داد و سه سال در زندان ماند سپس درباره او حکم کردند که به خانوادۀ مقتول تسلیم شود تا از او قصاص کنند او را به زنجیر بسته از زندان بیرون آوردند و بدیشان سپردند. آنان هدبه رادر پیش والی مدینه و گروهی از بستگانش کشتند و او بردباری عجیبی از خود نشان داد. در حضور قاتلان خود اشعار بسیار به ارتجال سرود. قتل وی در حدود سال 54 هجری قمری برابر 676 میلادی بود. (الاعلام زرکلی، ج 3 ص 1121) العذری. شاعری است که در عقدالفرید اشعار بسیار از وی نقل شده است. رجوع به عقدالفرید ج 1، ص 79 و ج 2، ص 322 و ج 3، ص 48 و ج 6، ص 248 شود