جدول جو
جدول جو

معنی هدایتی - جستجوی لغت در جدول جو

هدایتی
راهبردی
تصویری از هدایتی
تصویر هدایتی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدایت
تصویر هدایت
(پسرانه)
ارشاد، راهنمایی کردن به مسیر درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هدایت
تصویر هدایت
راهنمایی کردن، راه راست نمودن
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ یَ)
هدایه. رهبری. راهنمایی. ارشاد. رهنمونی. (یادداشت به خط مؤلف). نمایش راه راست و راهنمایی ودلالت و نجات از گمراهی. (ناظم الاطباء) :
بنده آنچه داند از هدایت و معونت به کار دارد تا کار بر نظام رود. (تاریخ بیهقی).
قومی که بر هدایت ایشان خرد مشیر
قومی که بر سخاوت ایشان جهان عیال.
ناصرخسرو.
انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه). برای ارشاد و هدایت ایشان رسولان فرستاد. (کلیله و دمنه). دیگری به نور هدایت عقل بر سریر قناعت نشسته. (کلیله و دمنه).
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش.
خاقانی.
ائمۀ معرفت و هدایت در انجمن وی ناظر و واقف. (ترجمه تاریخ یمینی).
تابه من امید هدایت کراست
تا به خدا چشم عنایت کراست.
نظامی.
ز حرص من چه گشاید تو ره بخویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت.
سعدی.
- هدایت کردن، دلالت کردن. راهنمائی کردن. (یادداشت به خط مؤلف).
- هدایت کننده، آن که دیگری را راه نمایی کند.
- هدایت یابنده، آن که هدایت و راهنمایی پذیرد: برانگیخت او را در حالتی بود چراغ نوردهنده، و بشارت دهنده و ترساننده و هدایت کننده و هدایت یابنده. (تاریخ بیهقی). رجوع به هدایه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هائیتی
تصویر هائیتی
هرفصل ارکتاب (یسنا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
منسوب به بهداشت: امور بهداشتی
فرهنگ لغت هوشیار
شهرستانی شارسانی منسوب به ولایت: اهل شهرستان (بجز پایتخت)، یا لهجه ولایتی. لهجه ای که مردم شهرستانها بدان تکلم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدایت
تصویر هدایت
راهنمائی و ارشاد کردن و رهبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدایت
تصویر هدایت
((هِ یَ))
راهنمایی، راه راست نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هدایت
تصویر هدایت
راهبرد، رهنمود، راهنمایی
فرهنگ واژه فارسی سره
ارشاد، دلالت، راهنمونی، راهنمایی، هدی
متضاد: اضلال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
Sanitary, Hygienic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
hygiénique, sanitaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بده بستان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
स्वच्छ , स्वच्छ
دیکشنری فارسی به هندی
داستانی، روایت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
حفظ صحت , حفظان صحت کا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
স্বাস্থ্যকর , স্বাস্থ্যকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
safi, kiafya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
hijyenik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
위생적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
衛生的 , 衛生的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
היגייני , סניטרי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
卫生的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
higienis, sanitasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
สุขอนามัย , สุขาภิบาล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
hygiënisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
higiénico, sanitario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
igienico, sanitario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
higiênico, sanitário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
higieniczny, sanitarny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
гігієнічний , санітарний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
hygienisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بهداشتی
تصویر بهداشتی
гигиеничный , санитарный
دیکشنری فارسی به روسی
ریاست جمهوری
دیکشنری اردو به فارسی