جدول جو
جدول جو

معنی هجیسه - جستجوی لغت در جدول جو

هجیسه
(هََ سَ)
شیر برگردیده و تباه شده در مشک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هجیسه
هجیسه در فارسی ترشه شیر، گوشت تازه
تصویری از هجیسه
تصویر هجیسه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هریسه
تصویر هریسه
حلیم، ریس، خوراکی که از گندم و گوشت پختۀ له شده تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و او زوجه عبدالله بن عقیل است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(هَُ جَ سی ی)
اسبی است مر بنی تغلب را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ / سِ)
ستونی باشد که آنجا مردمان کشتی را به زور می آرند و بر آن ستون ریسمانی پیچند و مردمان به جانب خود میکشند تا به کناره برسد. (غیاث) ، چوبکی باشد پهن که کشتی های کوچک را بدان رانند و ملاحان وقت راندن ’هلیسه هلیسه’ گویند. (غیاث از مصطلحات)
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ / سِ)
از اغذیۀ مشهوره و بهترین حبوبات و لحومی که از آن ترتیب یابد گندم و گوشت مرغ است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به معنی هریس که طعامی است از گوشت و حبوبات. (منتهی الارب). امروز این طعام عبارت از گندم و گوشت است که مهرا کنند چنانکه به قوام عسل و مانند آن آید و گندم و گوشت آن از یکدیگر تمیز داده نشود. (یادداشت به خط مؤلف) :
چو شد کشته دیگی هریسه بپخت
برید آتش از هیزم نیم سخت.
فردوسی.
گاوان را هریسه ساز و گوسپندان را زیربای مزعفر. (اسرارالتوحید). دعوتی با تکلف ساخته بودند و هریسه نهاده. (تاریخ بیهقی).
اگرت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی
که در تنور نهندت هریسه یا عدسی.
ناصرخسرو.
مرهم جان و دل ماست هریسۀ روغن
برو ای خادم چالاک به تعجیل بیار.
بسحاق اطعمه.
ترکیب ها:
- هریسه پز. هریسه کردن. هریسه گر. رجوع به این ترکیبات شود
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
نیمروز نزدیک زوال مع ظهر یا از وقت زوال آفتاب تا عصر، گرمای نیمروز. (منتهی الارب) ، سختی گرما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). هجیر. رجوع به هجیر شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ جَ رَ)
مصغر هجره است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هجره شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ جْ جی رَ)
خوی و عادت. (منتهی الارب). هجیر. (اقرب الموارد) ، حال. (منتهی الارب). رجوع به هجّیر شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
شیر که در مشک نو ریزند و دوغ ناکرده خورند. (منتهی الارب) ، شیر دفزک. (منتهی الارب). شیر غلیظ. (اقرب الموارد) ، شیر جغرات شده. (منتهی الارب) ، شیر نزدیک جغرات شدن رسیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ)
مؤنث هجین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، هجن، هجائن، هجان. (اقرب الموارد). رجوع به هجین شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته هریسه دعوتی با تکلف ساخته بودند و هریسه نهاده (تاریخ بیبهقی) هلام توضیح درالنواردرآمده: (دانه خردشده بوسیله مهراس پیش ازآنکه پخته شود وچون پخته شودهریسه نامند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجیره
تصویر هجیره
نیمروز، سختی گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجیمه
تصویر هجیمه
شکار، شیر دفزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هریسه
تصویر هریسه
((هَ سَ))
حلیم، غذایی تهیه شده از گوشت و گندم پخته شده و له شده، هریسه
فرهنگ فارسی معین
سر رفتن حوصله، خوراک آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی