جدول جو
جدول جو

معنی هجسیاس - جستجوی لغت در جدول جو

هجسیاس(هَِ جِ)
هگسیاس. نام یکی از مورخان در یونان قدیم (حدود 300 سال پیش از میلاد). (قاموس اعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاس
تصویر سیاس
کسی که سیاست کند، سیاست مدار، کسی که خوب داوری کند، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(شِکَ خوا / خا)
نیک جستن چیزی.
لغت نامه دهخدا
کلودیوس، رئیس فوجی از عساکر رومانی بود که به حراست هیکل اشتغال داشت، وی پولس را از دست مردم ربود و با دسته ای از سربازان به نزد فیلکس والی گسیل فرمود، (اعمال رسولان 21:22 و23)، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یا)
خوی و عادت. (منتهی الارب). دأب. شأن. (اقرب الموارد) : هذا هجریاؤه، این خوی و شأن اوست. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
یکی از حکام آتارنه در میسیه که به دستور اردشیر سوم هخامنشی و به دست یکی از سرداران مقرب او به نام ’من تور’ دستگیر و مطیع حکومت ایران شد. (از ایران باستان پیرنیا صص 1180- 1181)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کوفته و ریزه ریزه. (منتهی الارب). کوفته و خردشده از هرچیز. (اقرب الموارد) ، سخن پنهان و نرم. (منتهی الارب). کلام خفی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ جْ جا)
شیر بیشه ای که گوش کند آواز را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). اسد مستمع. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرکز خرّۀ چهاردانگۀ ولایت قشقائی فارس
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شبان که گوسپندان را همه شب چراند و پاس دارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه به شب خواب نکند جهت کاری. (منتهی الارب). آنکه شب نخوابد برای کاری یا اجتهادی. (از اقرب الموارد) ، قصاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، قرب ٌ هسهاس، قرب شتاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کلامی که فهمیده نشود. (اقرب الموارد). رجوع به هسهسه شود، سخن نفس و وسوسۀآن و ضبط آن. (اقرب الموارد). رجوع به هسهسه شود
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یا)
استاد و ماهر در سیاست. (یادداشت بخط مؤلف). کسی که سیاست میکند و حراست مینماید و نیک داوری میکند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سخن چینی، چغلی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ سائس، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هسیس
تصویر هسیس
کوفته ریزه ریزه، سخن پنهان، سخن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جساس
تصویر جساس
بسیار تجسس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
سخن چینی و چغلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیاس
تصویر جیاس
جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوسپاس
تصویر هوسپاس
نیکو سپاسگرازنده شاکر: خدای عزوجل هوسپاس است و دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تجصیص: از پارسی گچ اندایی، تاختن بر دشمن، سر زدن خوشه، پر کردن آوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجساس
تصویر اجساس
آگاهی جویی سر در آوردن پی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
((سَ یّ))
سیاستمدار
فرهنگ فارسی معین
سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر
متضاد: بی سیاست، سیاست دان، سیاست شناس، حسابگر، حیله گر، سیاست کننده، تنبیه کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرسودن پارچه در اثر ساییدگی، سوراخ شدن پارچه، سست
فرهنگ گویش مازندرانی
نیمه خشک
فرهنگ گویش مازندرانی