جدول جو
جدول جو

معنی هثمله - جستجوی لغت در جدول جو

هثمله
(قَ مَ لَ)
تباه شدن. (منتهی الارب). تباهی. فساد. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، آمیختن. (منتهی الارب). آمیختگی. اختلاط. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ)
دریدن جامه را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ)
ثمل. رجوع به ثمل شود، گلی که از تک چاه برآید، پشم پاره ای که بدان قطران بر شتر و روغن بمشک مالند، باقی آب در تک خنور و حوض، دانه و پست و خرما در خنور، ج، ثمل
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ لَ)
باقی آب در تک حوض یا خنور و مانند آن، باقی خرما در خنور، خرقۀ حیض. ج، ثمل، پشم پاره ای که بدان روغن بر مشک و شتر مالند
لغت نامه دهخدا
(ثُ لَ / ثَ لَ)
باقی آب در تک خنور و حوض، باقی دانه و پست و خرما در خنور. ج، ثمل
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
جمع واژۀ هامل. رجوع به هامل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
مؤنث هامل: ماشیه هامله، ستور به چرا گذاشته شدۀ بی نگهبان. ج، هوامل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ فَ)
برکندن موی کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، برکندن موی راو تراشیدن. (منتهی الارب). برکندن و بریدن موی و پر را. (از اقرب الموارد) ، بی خرد گردیدن پیرزن از پیری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تباه گردیدن کار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ لَ)
نام جایی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب). در منتهی الارب به کسر اول ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ لَ)
ریگ تودۀ درخت ناک، روزگار دیرینه و قدیم، گروهی از مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
سخن پوشیده گفتن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). این کلمه صورت مقلوب هتلمه میباشد. رجوع به هتلمه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مَلَ)
سخن پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). ج، هتامل. این کلمه صورت مقلوب از هتلمه است. رجوع به هتلمه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بسیار سخن گفتن. هتمره. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). این کلمه مقلوب هثرمه میباشد. رجوع به هثرمه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ لَ)
نوعی از رفتار بشتاب که در آن گام نزدیک نهند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هذلمه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ لَ)
استادنگاه آب. (منتهی الارب) (آنندراج). ایستادنگاه آب. و چاه بزرگ و یا تالاب عمومی که از آن آب می کشند. (ناظم الاطباء). برکۀ آب. حوض آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ لَ)
پشم پاره که بدان روغن بر مشک و شتر مالند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آوندی که در آن ترف نهند. (منتهی الارب) (آنندراج). سبدی از برگ خرما که در آن کشک و ترف می نهند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خریطۀ شبان که بر دوش دارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گل ته چاه. (ناظم الاطباء). گلی که از ته چاه بیرون آورند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
قریه ای است به چهارفرسنگی میان جنوب و مغرب منامه. (فارسنامۀ ناصری). در بحرین است
لغت نامه دهخدا
تصویری از مثمله
تصویر مثمله
آبگیر لای لجن، انبان چوپان
فرهنگ لغت هوشیار