جدول جو
جدول جو

معنی هثاث - جستجوی لغت در جدول جو

هثاث
(هََ ثْ ثا)
دروغگوی. (منتهی الارب). بسیار دروغگوی. (ناظم الاطباء). کذاب. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). هثهاث
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رثاث
تصویر رثاث
رث ها، لباسهای کهنه، جمع واژۀ رث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثاث
تصویر اثاث
لوازم خانه یا محل کار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
رخت خانه و قماش خانه. (مؤید).
- اثاث البیت، رخت خانه. مبل.
لغت نامه دهخدا
(نُثْ ثا)
غیبت کنندگان. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ ناث ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به ناث ّ شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
روغن که بر زخم مالند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
فروهشتگی که به مردم عارض شود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ابن ثور السدوسی. جاحظ در البیان و التبیین نام وی را در ذیل باب لحن آورده است. رجوع به البیان و التبیین ج 2، ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رثه، بمعنی ردی و بلایه از متاع خانه. (آنندراج). و رجوع به رثه شود، جمع واژۀ رث ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (دهار). جمع واژۀ رث ّ، بمعنی کهنه و بلایه از رخت خانه و نیزجامۀ کهنه. (آنندراج). و رجوع به رث ّ شود، جمع واژۀ رثیث. (ناظم الاطباء). رجوع به رثیث شود
لغت نامه دهخدا
(دَثْ ثا)
شکارکننده مرغان به فلاخن. (منتهی الارب). واحد آن داث ّ است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
باران ریزه. (منتهی الارب). مطر ضعیف. (اقرب الموارد). دث
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ترنم در غنا. (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عث ّ. رجوع بدان کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کث ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به کث شود
لغت نامه دهخدا
(قَثْ ثا)
سخن چین. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
رخت. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ / قَ)
نام جد فرهین بن قرضم که پیش رسول صلی اﷲ علیه و سلم به رسولی آمد و محدثان آن را به فتح خوانند. (منتهی الارب) ، تیره ای است از مهره. (انساب سمعانی). رجوع به قثاثی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اث ّ و اثیث
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
انبوه شدن (گیاه). (منتهی الارب). بسیار شدن.
لغت نامه دهخدا
(حَ / حِ)
خواب. مااکتحل حثاثاً،به خواب نرفته. چشمش بهم نرفت، اندک چیزی. اندک: ماذاق حثاثاً، ای شیئاً. (منتهی الارب). هیچ نخورد، کاه گاورس. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
مانند جمع حثیث به معنی سریع. عرضی از اعراض مدینه است. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حثیث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آشکارا و فاش کردن راز را. (آنندراج). رازدر میان نهادن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بث شود، بسیاربار. (از اقرب الموارد). مردم بسیارخشم. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ث ث)
دروغگوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اثاث
تصویر اثاث
اسباب منزل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هثات
تصویر هثات
دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قثاث
تصویر قثاث
رخت کالا سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثاث
تصویر عثاث
سرود، سرود خوانی آواز خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دثاث
تصویر دثاث
باران سست فلاخنگر شکارگر که با فلاخن شکار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاث
تصویر رثاث
کهنه پوسیده جمع رثاث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاث
تصویر اثاث
جنس، کالا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثاث
تصویر اثاث
کاچال
فرهنگ واژه فارسی سره
ابزار، اثاثیه، اسباب، رخت، سامان، عقار، کالا، لوازم، متاع
فرهنگ واژه مترادف متضاد