جدول جو
جدول جو

معنی هث - جستجوی لغت در جدول جو

هث
(هََ ث ث)
دروغ. (منتهی الارب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
هث
(قَ فَ لَ)
دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، هث چیزی، درآمیختن برخی از آن به برخی دیگر. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
هث
دروغ
تصویری از هث
تصویر هث
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لُ ثَ)
رنج، تشنگی، خجک (نقطۀ) سرخ در برگ خرما. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ ثَ مَ)
دهثم. زمین نرم. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهثم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ هََ)
پیش آمدن کسی را به گشاده روئی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَوْ وُ)
ثهثهۀ ثلج، آب شدن و گداختن برف
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به غور نگریستن در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نعت فاعلی از مصدر دهث به معنی راندن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ ثَ)
مرد سست خرد که تناور و فربه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ ثَ)
شتابی و پیشروی. (منتهی الارب). شتافتن و پیش رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ ثَ)
شیر توانا و سخت، مرد نرم خوی، زمین نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ ثَ)
گاو وحشی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَقْ قُ)
راندن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَهَْ هَِ)
به غور نگرنده در کاری. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به توهث شود
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ تَ)
با گرمی و حدت و شدت و با رغبت و میل و آرزومندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
سگی که زبان بیرون اندازد از تشنگی و تعب وماندگی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مردی که شتابان باشد و سخت دم زند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ هَِ)
کسی که پیش میرود. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دلهثه. رجوع به دلهثه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ ثا)
تأنیث لهثان. زن تشنه
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
پیش آمدن کسی را به گشاده رویی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ ثی ی)
منسوب به بهثه است که بطنی است از قیس غیلان. (لباب الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ لَ)
تباه شدن. (منتهی الارب). تباهی. فساد. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، آمیختن. (منتهی الارب). آمیختگی. اختلاط. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَصْوْ)
هثو. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) : هثیان تراب، خاک برگرفتن و پاشیدن آن. (از المنجد). افکندن و ریختن خاک
لغت نامه دهخدا
(قُ صُوو)
آمیخته شدن. (منتهی الارب). آمیخته و مختلط شدن چیزی. (ناظم الاطباء). اختلاط. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، شتاب فرستادن. (منتهی الارب) ، به شتاب باریدن باران و برف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : هثهث السحاب بمطره و ثلجه، بشتاب فروفرستادابر باران و برف را. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، شتاب کردن در رفتن و جز آن: هثهث فی السیر و غیره، شتاب کرد در رفتن و جز آن. (ناظم الاطباء) ، ستم کردن. (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) : هثهثۀ والی بر رعیت، ظلم و ستم کردن وی بر آنان. (از ناظم الاطباء) ، سخت سپردن زیر پای. (منتهی الارب) : هثهث الشی ٔ، سخت در زیر پای سپرد آن چیز را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در زیر پای سپردن چراننده چراگاه را: هثهث الراعیه المرعی. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ابن ثور السدوسی. جاحظ در البیان و التبیین نام وی را در ذیل باب لحن آورده است. رجوع به البیان و التبیین ج 2، ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
نام ماهی است در تاریخ قبط محدث. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بسیار سخن گفتن. هتمره. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). این کلمه مقلوب هثرمه میباشد. رجوع به هثرمه شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ ثُ)
ریگ تودۀ فروریخته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
کوفتن چیزی را چنانکه ساییده شود. (منتهی الارب) : هثم چیزی، کوفتن آن را تا نرم و ساییده گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، به یک بار مال نیکو و کلان دادن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به یک بار مال نیکو و جید دادن کسی را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). قثم، بخشیدن. (شمس اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ صَ)
سخن بسیار گفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بسیاری سخن. کثرت کلام. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه). این کلمه مقلوب هثمره و مبدل هتمره میباشد. رجوع به این مدخلها شود
لغت نامه دهخدا
(هََ ثْ ثا)
دروغگوی. (منتهی الارب). بسیار دروغگوی. (ناظم الاطباء). کذاب. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). هثهاث
لغت نامه دهخدا
تصویری از لهثان
تصویر لهثان
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهثم
تصویر دهثم
نرمخوی، نرم زمین نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هثات
تصویر هثات
دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهث
تصویر توهث
ژرف نگری
فرهنگ لغت هوشیار