- هبوط
- فرود آمدن، به زمین نشستن مثلاً هواپیما فرود آمد، پایین آمدن
معنی هبوط - جستجوی لغت در جدول جو
- هبوط
- فرود آمدن از بالا، نازل شدن
- هبوط ((هُ))
- فرود آمدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرو هشتگی موی، تپ کردن
باطل شدن
سختباله ازماهیان دراروند رود به هم می رسد وزهره آن داروی چشمدرداست گونه ای ماهی استخوانی که از خانواده شبوطیان که در آب شیرین زیست کند این ماهی در جلو دهانش دارای چهار رشته آویزان در فک فوقانی بنام ریش می باشند. باله شنای پشتی آن در قسمت جلو دارای رگه های استخوانی قوی است. در گلوگاه وی سه ردیف زواید دندانی قرار دارد. گونه های ماهی مزبور در نیم کره شمالی می زیند و برخی گونه هایش تا یک متر طول و 20 کیلو گرم وزن می یابند
تننده جولاهه
گرد باد گرد انگیز وزیدن باد، بیدار شدن شکست خوردن، سر خوش رفتن -1 وزیدن باد، طلوع کردن ستاره، وزش باد: (برآمدبادی ازاقصای بابل هبوبش خاره دروباره افکن) (منوچهری)، طلوع ستاره
وزیدن، وزش
زنی که بازن دیگردرشوهر مشترک باشد، هوو وسنی
فرود آوردن، خواری، در آمدن، کم شدن، به بدی در افتادن فرودآوردن چیزی را، درآوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر، فرودآمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن، درآمدن بشهری، نزول بجایی، دخول در شهری، خواری ذلت
ازبلندی به پستی آمدن فرودآمدن نزول کردن، تنزل کردن