جدول جو
جدول جو

معنی هبهبه - جستجوی لغت در جدول جو

هبهبه
(هََ هََ بَ)
بانگ گشن هنگام هیجان گشنی. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
هبهبه
(قَسْ وَ رَ)
به شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به شتاب و نشاط رفتن. (معجم متن اللغه) ، درخشیدن سراب، بیدار شدن از خواب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، بانگ بر زدن، تیز شدن گشن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به هیجان درآمدن گشن برای گشنی، خواندن کسی را به چیزی. (معجم متن اللغه) ، زجر کردن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). راندن، ذبح کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، خواندن گشن را به گشنی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). هبهب بالتیس، خواند او را به گشنی. (ناظم الاطباء). اسم از آن: هبهبه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ لَ)
شریف و بزرگ گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شریف و بزرگ شدن قوم. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ بی یَ)
شتر مادۀ سبک و شتاب. (منتهی الارب). شتر مادۀ سبک. (اقرب الموارد). شتر مادۀ ضعیف. (ناظم الاطباء). شتر مادۀ سبک تیزرو. (لسان العرب). ابن احمر گوید:
تماثیل قرطاس علی هبهبیه
نضاالکور عن لحم لها متخدد.
از کلمه تماثیل، کتابهایی را که خواهد نوشت اراده کرده است. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ بی ی)
مرد نیکو سرودگوی مر شتران را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن کس که برای شتران هنگام راه رفتن آواز نیکو خواند تا بشتاب و نشاط روند، نیکوخدمت مطلقاً. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (لسان العرب) ، نیکو خدمت کننده شتران را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (لسان العرب) ، قصاب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (لسان العرب) ، شترکش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، طباخ. آشپز. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (لسان العرب) ، بریان کننده. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (لسان العرب) ، تیزرو و شتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سریع. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، شترسبک. (منتهی الارب). مؤنث آن: هبهبیه. (اقرب الموارد). شتر تیزرو. (لسان العرب). راجز گوید:
قد وصلنا هو جلا بهوجل
بالهبهبیات العتاق الزمل.
(از لسان العرب).
، شتر ضعیف. (ناظم الاطباء) ، گوسپند نر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (لسان العرب) ، شبان گوسپندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) :
کانه هبهبی نام عن غنم
مستأور فی شوساد اللیل، مذؤوب.
(از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
بادگردانگیز. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). بادی که گرد و خاک برانگیزد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ بَ)
نام وادی ای است از جهنم که جایگاه جباران و ستمگران است. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ)
گرگ سبک تیزرفتار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). اخطل گوید:
علی انها تهدی المطی اذا عوی
من اللیل، ممشوق الذراعین هبهب.
(از لسان العرب).
، شتر سبک تیزرو. (معجم متن اللغه) (لسان العرب) ، تیزرو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، هباهب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا