به شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به شتاب و نشاط رفتن. (معجم متن اللغه) ، درخشیدن سراب، بیدار شدن از خواب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، بانگ بر زدن، تیز شدن گشن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به هیجان درآمدن گشن برای گشنی، خواندن کسی را به چیزی. (معجم متن اللغه) ، زجر کردن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). راندن، ذبح کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، خواندن گشن را به گشنی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). هبهب بالتیس، خواند او را به گشنی. (ناظم الاطباء). اسم از آن: هبهبه است
به شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به شتاب و نشاط رفتن. (معجم متن اللغه) ، درخشیدن سراب، بیدار شدن از خواب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، بانگ بر زدن، تیز شدن گشن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به هیجان درآمدن گشن برای گشنی، خواندن کسی را به چیزی. (معجم متن اللغه) ، زجر کردن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). راندن، ذبح کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، خواندن گشن را به گشنی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). هبهب بالتیس، خواند او را به گشنی. (ناظم الاطباء). اسم از آن: هبهبه است
شتر مادۀ سبک و شتاب. (منتهی الارب). شتر مادۀ سبک. (اقرب الموارد). شتر مادۀ ضعیف. (ناظم الاطباء). شتر مادۀ سبک تیزرو. (لسان العرب). ابن احمر گوید: تماثیل قرطاس علی هبهبیه نضاالکور عن لحم لها متخدد. از کلمه تماثیل، کتابهایی را که خواهد نوشت اراده کرده است. (از لسان العرب)
شتر مادۀ سبک و شتاب. (منتهی الارب). شتر مادۀ سبک. (اقرب الموارد). شتر مادۀ ضعیف. (ناظم الاطباء). شتر مادۀ سبک تیزرو. (لسان العرب). ابن احمر گوید: تماثیل قرطاس علی هبهبیه نضاالکور عن لحم لها متخدد. از کلمه تماثیل، کتابهایی را که خواهد نوشت اراده کرده است. (از لسان العرب)