- هبه
- دادن چیزی به کسی بدون عوض، بخشش
معنی هبه - جستجوی لغت در جدول جو
- هبه
- آنچه که ببخشد، جایزه، عطیه
- هبه ((ه ب))
- بخشش و انعام، جمع هبات، آنچه بخشیده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرده زر ریزه باران
ترسیدن
ساز و برگ، سازگاری ساز برگ بسیج، سازگاری
باد چاه
رنگ خاکستری، چیرگی سپیدی بر سیاهی
سپیدچرک ماچه خر
تشنگی، سپیدی ناب
غارت، غارتگری
نوشته ای که به موجب آن کسی مالی را به دیگری ببخشد، بخشش نامه
قباله ای که طق آن کسی (واهب) مالی (عین موهوبه) را بشخصی (متهب) بخشد، بخشش نامه
بخشیدن بذل کردن
بخشش نامه
دهشمند
بخشیدن دهش کردن ارمغان کردن
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
پارسی تازی گشته پیه نادان
کل، تمام، کلیه
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
خود خواهی، پیر گولی گولی در پیری سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
جماعت، گروه مردم
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
دانه، یک تخم
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
نابود، فاسد
مثل و مانند، جمع مشابه، شبهات - جمع شبهه
لب مانند، کناره و لب چیزی
سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه، برای مثال شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی - ۳/۳۰۳)
بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد
قبۀ خضرا: کنایه از آسمان
قبۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلمۀ امر از هلیدن، بگذار، دست بردار
تباه، ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش