بریدن گوشت به پاره های کلان. (ناظم الاطباء). کلان پاره بریدن گوشت را. (منتهی الارب، بریدن گوشت. (معجم متن اللغه) ، قطع کردن، گفته میشود: هبره بالسیف،قطع کرد آن را به شمشیر. (معجم متن اللغه) ، در اصطلاح قرائت، وقف کردن بر سر آیه و آن مکروه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بریدن گوشت به پاره های کلان. (ناظم الاطباء). کلان پاره بریدن گوشت را. (منتهی الارب، بریدن گوشت. (معجم متن اللغه) ، قطع کردن، گفته میشود: هبره بالسیف،قطع کرد آن را به شمشیر. (معجم متن اللغه) ، در اصطلاح قرائت، وقف کردن بر سر آیه و آن مکروه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
چرک و ریم زخم را گویند، و با بای فارسی هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء) (رشیدی) (انجمن آرا). چرک و ریم بود. (فرهنگ نظام). هپر: دشمنان بدجگر که را بسنبند از کلوخ دوستان نیک دل خم را بشویند از هبر. سنائی غزنوی. کس چو چاهی است پر زخون و هبر مردم از وی چه کار یابد و فر؟ پوربهای جامی (از جهانگیری)
چرک و ریم زخم را گویند، و با بای فارسی هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء) (رشیدی) (انجمن آرا). چرک و ریم بود. (فرهنگ نظام). هپر: دشمنان بدجگر کُه را بسنبند از کلوخ دوستان نیک دل خم را بشویند از هبر. سنائی غزنوی. کس چو چاهی است پر زخون و هبر مردم از وی چه کار یابد و فر؟ پوربهای جامی (از جهانگیری)
بریده. (منتهی الارب). بریده و قطعشده. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قطعشده به وسیلۀ هبر. (معجم متن اللغه). صاغانی گوید: اسم است از هبر به معنی قطع. (معجم متن اللغه)
بریده. (منتهی الارب). بریده و قطعشده. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قطعشده به وسیلۀ هبر. (معجم متن اللغه). صاغانی گوید: اسم است از هبر به معنی قطع. (معجم متن اللغه)
مهره ای است که زنان مردان را بدان بند کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مهره ای است که مردان بدان بند کرده یا سحر کرده میشوند. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، پاره ای گوشت بی استخوان، پاره ای فراهم آمده از گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
مهره ای است که زنان مردان را بدان بند کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مهره ای است که مردان بدان بند کرده یا سحر کرده میشوند. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، پاره ای گوشت بی استخوان، پاره ای فراهم آمده از گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
دهی بوده است در فارس. این کلمه در فارسنامه به دو صورت هیرک و هبرک و در نزهه القلوب به صورتهای هیرک و میرک آمده است. (فارسنامه ابن بلخی چ لندن ص 139 و 163) (نزهه القلوب ج 3 ص 117)
دهی بوده است در فارس. این کلمه در فارسنامه به دو صورت هیرک و هبرک و در نزهه القلوب به صورتهای هیرک و میرک آمده است. (فارسنامه ابن بلخی چ لندن ص 139 و 163) (نزهه القلوب ج 3 ص 117)