جدول جو
جدول جو

معنی هبر - جستجوی لغت در جدول جو

هبر
چرک زخم، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
تصویری از هبر
تصویر هبر
فرهنگ فارسی عمید
هبر
گوشت لخم بی استخوان چرک زخم ریم: (کس چوچاهی است پرزخون وهبر مردم ازوی چه کاریابد وفرک) (پوربهای جامی)
تصویری از هبر
تصویر هبر
فرهنگ لغت هوشیار
هبر
((هَ بَ))
چرک و ریم، زخم
تصویری از هبر
تصویر هبر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هبرج
تصویر هبرج
خرامان، جامه نگارین، ستبر، ورزا گاو نر، آهوی پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبر
تصویر رهبر
راهنما، هادی، مرشد، امام، پیشوا، قائد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهبر
تصویر اهبر
اشتر فربه اشتر گوشتناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهبر
تصویر شهبر
پیر کلانسر مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبر
تصویر رهبر
کسی که دیگری را راهنمایی کند، راهنما، راهبر، در علوم سیاسی بالاترین مقام در جمهوری اسلامی ایران، ولی فقیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهبر
تصویر رهبر
((رَ بَ))
پیشوا
فرهنگ فارسی معین
अग्रणी
دیکشنری فارسی به هندی
নেতৃত্বে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هبریه
تصویر هبریه
شوره سر، پر پینه، ریزه پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبرقی
تصویر هبرقی
پارسی تازی گشته هبرزی آهنگر، زرگر، آتشکار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته هبرزی سوار پارسی، دینار نو، فرمانده، خوشنما، شیر بیشه، زرناب، کفش خوب، دستبند پارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر
تصویر خبر
آگهی، تازه، پیام، رسیده، نوداد
فرهنگ واژه فارسی سره