به نشاط رفتن هر رونده ای و تیز رفتن آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). گفته میشود: ’من این هببت هباباً’،ای من این جئت ؟ (اقرب الموارد) ، بیدار شدن از خواب. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) ، بانگ کردن تکه وقت گشنی. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) ، تیز شدن تکه. (منتهی الارب) ، بلند شدن شتر برای حرکت، گریختن. بهزیمت شدن، شروع کردن. (معجم متن اللغه) ، مدتی غایب بودن. (المنجد). گفته میشود: ’هب فلان حیناً ثم قدم’، مدتی غایب بود. ’این هببت عنا؟’، یعنی کجا غایب شدی. (المنجد)
به نشاط رفتن هر رونده ای و تیز رفتن آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). گفته میشود: ’من این هببت هباباً’،ای من این جئت ؟ (اقرب الموارد) ، بیدار شدن از خواب. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) ، بانگ کردن تکه وقت گشنی. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) ، تیز شدن تکه. (منتهی الارب) ، بلند شدن شتر برای حرکت، گریختن. بهزیمت شدن، شروع کردن. (معجم متن اللغه) ، مدتی غایب بودن. (المنجد). گفته میشود: ’هب فلان حیناً ثم قدم’، مدتی غایب بود. ’این هببت عنا؟’، یعنی کجا غایب شدی. (المنجد)
ماهودانه، گیاهی شیردار با ساقۀ بلند و برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های زرد، میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطی شکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد، ماهوب دانه، حب الملوک
ماهودانه، گیاهی شیردار با ساقۀ بلند و برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های زرد، میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطی شکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد، ماهوب دانه، حَبُ المُلوک
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن