جدول جو
جدول جو

معنی هاپک - جستجوی لغت در جدول جو

هاپک
بادکنک داخل شکم ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپک
تصویر پاپک
(پسرانه)
استوار، پدر کوچک، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبد معبد آناهیتا و پدربزرگ اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هالک
تصویر هالک
هلاک شونده، نیست شونده، هلاک کننده، نیست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپک
تصویر پاپک
بابک، عنوان احترام آمیز و مهربانانۀ فرزند به پدر، پدر جان، پرورش دهنده، تربیت کننده، امین، استوار، درستکار
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
نعت فاعلی از هتک. پرده در: نخواست که خارق آن حشمت و هاتک آن پرده او باشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی تهران ص 203)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. جایی است واقع در دامنه، معتدل و دارای 8 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
به لغت زند و پازند تخم مرغ را گویند، تخم ماکیان، (برهان) (ناظم الاطباء)، به وزن و معنی خاگ یعنی تخم مرغ، (فرهنگ رشیدی)، تخم ماکیان و مرغهای دیگر، (لسان العجم)، دهن دره، خمیازه، بیاستو، آسا، در لغت نامۀ اسدی در معنی کلمه بیاستو گوید: بیاستو، دهان دره بودو فارسیان هاک خوانند، (فرهنگ اسدی حاشیۀ ص 414)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
بگیر تو (زن)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بگیر تو (مرد). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن عمرو بن اسد بن خزیمه. مردی بود آهنگر و گویند اول کسی که کار آهن کرد او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مرده و هلاک شده. (ناظم الاطباء). مرده و نیست شونده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، هلاّ ک، هلّک، هلکی ̍، هوالک که شاذ است.
- امثال:
فلان هالک فی الهوالک. (اقرب الموارد).
، مفازه هالک، مهلکه، من تعرض لها هلک، الهالک من السحائب، التی تصوب بالمطر ثم تقلع فلایکون مطر. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
گاو نر مقدس، مصریان قدیم این حیوان را مانند کاملترین مظهر الوهیت پرستش میکردند و این فکر در آن واحد از پرستش ازیریس و فتاه ناشی شده است، این گاو باید دارای لکه ها و نشانه های مخصوصی باشد، از جمله: روی پیشانی لکۀ سفید بشکل هلال و به پشت صورت کرکس یا عقابی داشته باشد، و درزیر زبانش تصویر سوسکی باشد، در پایان مدتی معین (هنگامی که سن حیوان از بیست وپنج سال میگذشت)، کاهنان آن را در آفتاب در چشمۀ مخصوصی (رود نیل) غرق میکردند و مومیایی آن مورد اعزاز و احترام قرار میگرفت
لغت نامه دهخدا
(پُ)
چاپک حاجب. یکی از غلامان سرای سلطان محمود غزنوی که پس از وی از سلطان مسعود منصب حاجبی یافت: چند تن از غلامان سرای امیر محمود چون تای اغلن و ارسلان و حاجب چاپک که پس از آن از امیر مسعود رضی الله عنه حاجبی یافنتد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 122)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
رجوع به چابک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاپ
تصویر هاپ
صدای سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاپو
تصویر هاپو
سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتک
تصویر هاتک
پرده در پرده درنده پرده در: (نخواست که خارق آن حشت و هاتف آن پرده او باشد) یا هاتک استار پرده در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هپاک
تصویر هپاک
فرق سر تارک سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هالک
تصویر هالک
نیستگرای نیست شونده هلاک شده مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاک
تصویر هاک
دهان دره بیاستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هپاک
تصویر هپاک
((هَ یا هُ))
فرق سر، تارک سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاپو
تصویر هاپو
سگ (در تداول کودکان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاتک
تصویر هاتک
((تِ))
پرده درنده، پرده در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هالک
تصویر هالک
((لِ))
هلاک شونده، نیست شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاک
تصویر هاک
دهان دره
فرهنگ فارسی معین
فانی، قاتل، کشنده، مهلک
متضاد: باقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افشاگر، پرده در، هتاک
متضاد: ساتر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مواظب باش
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ای که تازه متولد شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
سال خورده، پیر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه با ساقه و برگ نرم و ترد که در سایه ی درختان روید
فرهنگ گویش مازندرانی
بادکنک داخل شکم ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی