جدول جو
جدول جو

معنی هاف - جستجوی لغت در جدول جو

هاف
(فِنْ)
هافی. گرسنه: رجل هاف، مردی گرسنه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هاتف
تصویر هاتف
(پسرانه)
سروش، نوا دهنده ای که صدایش شنیده شود اما خودش دیده نشود، نام شاعر معروف قرن دوازدهم، هاتف اصفهانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هاف هافو
تصویر هاف هافو
آنکه هاف هاف کند
پیر هاف هافو: کنایه از پیری که دندان هایش ریخته باشد و نتواند درست حرف بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاف هاف
تصویر هاف هاف
بانگ سگ به ویژه سگ پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاف بک
تصویر هاف بک
در فوتبال، بازیکن وسط، میانه رو
فرهنگ فارسی عمید
آواز سگ و خاصه سگ پیر، هفهف، عفعف، عوعو، پارس، وغوغ، وغواغ، واغ واغ، وعوع، (یادداشت به خط مؤلف)، رجوع به پارس شود،
سگ در زبان اطفال، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ هافی
لغت نامه دهخدا
در تداول، آری، در مقابل نه: یا ها یا نه، نه ها، نه، نه، نه ها گفت نه نه، یعنی هیچ نگفت:
پریرویان مه سیما سلامی ها علیکی نه
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ هافیه، رجوع به هافیه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث هافی. زن گرسنه. ج، هافیات، هوافی
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لهفی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
علت تشنگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هاف، گرسنه، (منتهی الارب) (المنجد) (ناظم الاطباء)، ج، هفاه، هافون، مرغ بال زننده، ج، هفاه، هوافی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابر بلندبرآمده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ماده شتر زودتشنه شونده. (ناظم الاطباء). الناقه تعطش سریعاً. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
پرزه چپانه دارویی است که در چشم استعمال شود، دارویی جامد و مخروطی که آن را در مقعد گذارند تا موجب اجابت شکم گردد، جمع شیافات
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب گاه بجای (بافنده) آید: بوریا باف حریر باف حصیر باف شالباف، گاه در ترکیب بجای (بافته) آید: کشباف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاف
تصویر خاف
ترسو، نام روستایی در خراسان خواف هم آوای خوان نوش ته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاف
تصویر جاف
زن بدکاره
فرهنگ لغت هوشیار
شاخ خرما، موی ستبر، دم اسپ رده از دیوار، باد گردانگیز، مرغ شکاری، ترکیدن پوست، پوست رفتگی، ریشه شدن، بن ناخن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاف
تصویر زاف
شتاباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاف هاف
تصویر هاف هاف
آواز سگ (خاصه سگ پیر) هفهف عفعف عوعو پارس، سگ (در زبان کودکان)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه هاف هاف کند. یا پیر هافهافو. پیری که دندانهای او افتاده و مخارج حروف او بجا و درست نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهاف
تصویر سهاف
تشنگی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهاف
تصویر طهاف
ابر بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاف و هوف
تصویر هاف و هوف
آواز سگ (خاصه سگ پیر) هفهف عفعف عوعو پارس، سگ (در زبان کودکان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هافی
تصویر هافی
گرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاف هاف
تصویر هاف هاف
((اِصت.))
آواز سگ (خاصه سگ پیر) هفهف، عوعو
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
هر یک از بازیکنانی که در میانه میدان جلوی دفاع (بک) پشت سر حمله (فوروارد) بازی می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاف هافو
تصویر هاف هافو
آن که هاف هاف کند
پیر هاف هافو: پیری که دندان های او افتاده و مخارج حروف او به جا و درست نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هال
تصویر هال
قرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صاف
تصویر صاف
هموار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هال
تصویر هال
سرسرا، تالار
فرهنگ واژه فارسی سره
هاون
فرهنگ گویش مازندرانی
بی اراده، بدقول
فرهنگ گویش مازندرانی