جدول جو
جدول جو

معنی هاضبه - جستجوی لغت در جدول جو

هاضبه(ضِ بَ)
مؤنث هاضب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هضبه
تصویر هضبه
پشته، کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاضمه
تصویر هاضمه
هاضم، حل کنندۀ غذا در معده، هضم کننده
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
نام یکی از خدایان کاسیت که جزء ترکیبی نام پادشاهان کاسیت بابل شده است، مانند: کاداشمن هاربه
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
پشته. کوه گسترده بر زمین. (منتهی الارب)، کوه به یک سنگ سرشته، کوه بلند و دراز و تنها و سرخ رنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، باران بزرگ قطرۀ پیوسته. (منتهی الارب). باران. (اقرب الموارد). ج، هضب (ه ض / ه) ، هضاب، هضبات. جج، اهاضیب. (منتهی الارب). ابوزید گوید: اهاضیب، مفردش هضاب و مفرد هضاب، هضب است. (از اقرب الموارد). رجوع به هضاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ضِبْ بَ)
جمع واژۀ ضباب. (اقرب الموارد). رجوع به ضباب شود،
{{نعت تفصیلی}} اسم تفضیل است، گویند: هو اضخم منه، آن ستبرتر از آن است یعنی بیشتر ضخیم است. و گاه در شعر مشدد آید، چون:
ضخم یحب ّ الخلق الاضخمّا.
(از اقرب الموارد).
ضخم تر. سطبرتر. ضخیم تر: و لیس فی العضاه اکثر صمغاً منه و لا اضخم (ای من الطلح) . (تاج العروس، مادۀ طلح). و کان فیهم هو اضخم منه. (ابن جبیر)
لغت نامه دهخدا
(لِ بَ)
لیله هالبه، شب داران. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
تأنیث هارب. رجوع به هارب و هرب و هروب و هربان شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ بَ)
یکی راضب. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، رضبه. واحد راضب، یعنی یک درخت کنار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
بارنده. (ناظم الاطباء) ، باران بزرگ قطره. هاطل. (منتهی الارب). ج، هضب
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاضب
تصویر هاضب
بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
هضبه در فارسی کوه پشت، پشته تپه، یک بار بارش کوه گسترده برزمین، کوهی که تنها ازیک پارچه سنگ باشد، کوه درازبلند ومنفرسرخ رنگ، کوه (مطلقا)، پشته کم گیاه، باران بزرگ قطره هضبات. وپیوسته،جمع هضاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاربه
تصویر هاربه
مونث هارب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاضمه
تصویر هاضمه
دستگاه گوارش که شامل دهان و حلق و مری و معده و روده هاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضبه
تصویر هضبه
((هَ بَ یا بِ))
کوه، پشته کم گیاه، باران بزرگ قطره و پیوسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاضمه
تصویر هاضمه
((ض مِ))
دستگاه گوارش و هضم غذا در بدن
فرهنگ فارسی معین
گوارش، گوارنده، هضم
فرهنگ واژه مترادف متضاد