جدول جو
جدول جو

معنی هاریت - جستجوی لغت در جدول جو

هاریت
نام محلی است در هند که در ’بشن پران’ ذکر آن آمده است. (ماللهند ص 63 ص 15)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هاری
تصویر هاری
مرضی که در بعضی حیوانات مانند سگ، گربه و گرگ تولید می شود و دارای میکروب مخصوصی است و ممکن است بر اثر گزش حیوان مبتلا مانند سگ میکروب آن سرایت کند و باعث جنون هاری شود، داءالکلب، راژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاریت
تصویر عاریت
چیزی که کسی برای انتفاع موقت از دیگری می گیرد و بعد پس می دهد، آنچه به شرط برگرداندن گرفته یا داده می شود، برای مثال کهن خرقۀ خویش پیراستن / به از جامۀ عاریت خواستن (سعدی - ۱۹۱)، کنایه از زودگذر، ناپایدار
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
اگوست. مصرشناس فرانسوی (1821-1881م.) است که معبد ’ممفیس’ را کشف کرد و در بولاغ موزه ای بنا نهاد که مرکز موزۀ قاهره گردید. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
کناس و سرگین کش است، زیرا که هار به معنی سرگین است و ’ی’ برای نسبت است، یعنی کسی که سرگین را برمیدارد و در هندوستان حلال خور خوانند، (از آنندراج) (از برهان)، خاکروبه کش
لغت نامه دهخدا
خراب شده، ویران شده، (از ناظم الاطباء)، بنای شکسته، مرد سست و برجای مانده از سختی روزگار، (یادداشت به خط مؤلف)، سست، ضعیف، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سالمون آلکساندر، نقاش انگلیسی که در سال 1806 میلادی در پلیمث متولد شد، و در سال 1881 در لندن درگذشت، در آغاز به مینیاتور دلبستگی پیدا کرد، سپس به ساختن صحنه های تاریخی پرداخت، در سال 1840 میلادی به عضویت آکادمی پذیرفته شد ودر سال 1841 میلادی مسافرتی به ایتالیا کرد، در سال 1855 میلادی به جای لسلی استاد نقاشی آکادمی روایال شد، این هنرمند بر تصور نیرومند خویش مهارتی عظیم افزوده است، از پرده های جالب وی ’آنا’، ’مادر ساموئل’، ’کشیش بزرگ الی’ و ’مرگ الهامی’ را میتوان نام برد
لغت نامه دهخدا
جان، نویسندۀ انگلیسی، در سال 1666 میلادی متولد شد، در دانشگاه اکسفورد تحصیل کرد، وی از نویسندگان برجستۀ اولین دائرهالمعارف انگلیسی و بهترین نویسندۀ لغات فنی و هنری و نیز از نخستین اعضاء انجمن شاهی بود ومدتی نیابت ریاست آن انجمن را داشت، هاریس در سال 1719 وفات یافته است، (از دایرهالمعارف بریتانیکا)
ویلیام هنری (1883 میلادی)، ارگ نواز سنت ژرژ شاپل، ویندسور و مصنف موسیقی کلیسائی
لغت نامه دهخدا
هربرت (هامیلتون) (1879-1941 میلادی)، آهنگساز و رهبر ارکستر ایرلندی ’هاله ارکستر’ در طی سالهای 1920-1933 میلادی و مصنف سمفونی به نام ایرلند ویک ویولون کنسرتو، کانتات و مقدار زیادی آواز و ... و همچنین پیانیست و ارگ نواز بود و نیز چند قطعه معروف از آثار هندل را به صورت کاملاً تازه و بدیع برای ارکستر تنظیم نموده است
ژرژلویی، عالم کشاورزی آلمان که به سال 1764 میلادی در گلادنباخ نزدیک ماربورگ متولد شد و در سال 1837 در برلن درگذشت، آثار عمده اش عبارتند از: دستور نگهداری جنگلها (1781) و آزمایش های طبیعی درباره بازده بین نیروی مولد حرارت و وزن چوب جنگلهای آلمان (1814)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ شِ کَ تَ)
مأخوذ از تازی، خشمگینی و غضبناکی. آتشین مزاجی. تندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از آن دو فرشته است که در چاه بابل سرازیرآویخته به عذاب الهی گرفتارند. اگر کسی بر سر آن چاه به طلب جادوی رود او را تعلیم دهند. گویند این لغت اگرچه عجمی است، لیکن فارسی نیست. (برهان) (آنندراج) (غیاث اللغات). نام فرشته ای است که نگونسار در چاه بابل آویخته است. (دهار) (ترجمان القرآن ترتیب عادل ص 105). هاروت و ماروت دوفرشته اند به بابل. (السامی فی الاسامی) :
همچو هاروتم در چاه بلا مانده نگون
در غم آن بت خورشیدرخ زهره ذقن.
رودکی (احوال و اشعار تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 700).
زهره به دو رخسارۀ توداده همی نور
هاروت به دو چشم تو داده همه دستان.
رودکی (احوال و اشعار تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 715).
زلفینک او نهاده دارد
بر گردن هاروت زاولانه.
خسروانی (از صحاح الفرس).
چو هاروت و ماروت لب خشک از آن است
ابر شط و دجله مر آن بدنشان را.
ناصرخسرو.
چو هاروت ار توانستی به اینجا آئی از گردون
از اینجا هم توانی شدبرون چون زهرۀ زهرا.
ناصرخسرو.
هرکه مر این آب را ندید دراین خاک
تشنه چو هاروت ماند و غرقه چو ذوالنون.
ناصرخسرو.
بخواندی قصۀهاروت و ماروت
حدیث خاتم و دیو و سلیمان.
ناصرخسرو.
هاروت همانا که بست راهت
زی خانه بدان بند جادوانه.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 230).
مطرب به سحرکاری هاروت در سماع
خجلت به روی زهرۀ زهرا برافکند.
خاقانی.
زهره هنوز آب در این گل نریخت
شهپر هاروت به بابل نریخت.
نظامی.
ز افسونگران چند جادوی چست
کز ایشان شدی بندهاروت سست.
نظامی.
چو زهره به بابل درآمد نخست
ز هاروتیان خاک آن بوم شست.
نظامی.
هاروت را که خلق جهان سحر از او برند
در چه فکند غمزۀ خوبان به ساحری.
سعدی.
سحر گویند حرام است در این عهد ولیک
چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند.
سعدی (بدایع).
محمد معین نوشته است: یکی از داستانهای معمول ادبیات سامی داستان هاروت و ماروت است که از قصص بسیار کهن میباشد دوکلمه نامبرده در السنۀ سامی، نام دو فرشته محسوب میشده است و شگفت آن است که همین دو نام را در ادبیات اوستایی نیز مشاهده میکنیم که به شکل دو واژۀ ’هئوروتات’ و ’امرتات’ آمده است. در ادبیات نامبرده این دو در ردیف و هومن آشا و هیشتا، خشاثر و ائریا، اسپنتا. آرمایتی و اهورامزدا یا سروشا، جزو هفت امشاسپندان یا هفتان بوخت محسوب شده اند. این اسامی را امروز به نام خرداد و امرداد... میخوانند. در ادبیات اسلامی (پارسی و تازی) بواسطۀ ذکری که در قرآن مجید از دو فرشته نامبرده شده نام آن دو بسیار مشهور و حتی ضرب المثل گردیده است. در سورۀ بقره (2) آیۀ 102 چنین آمده است: و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمان ولکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر و ما أنزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و ما یعلمان من أحد حتی ̍ یقولا اًنما نحن فتنه فلاتکفر فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من أحد اًلا باًذن اﷲ و یتعلمون ما یضرهم و لاینفعهم و لقد علموا لمن اشتریه ما له فی الاّخره من خلاق و لبئس ما شروا به أنفسهم لو کانوایعلمون.
داستان هاروت و ماروت: بشر آفریده شد و در پیشگاه پروردگار تقربی خاص یافت. فرشتگان چون گناهانش را دیدند و با تقربش در ترازوی قیاس سنجیدند این کفه را سنگین تریافتند و با یکدیگر به نجوا پرداختند. سرانجام مصلحت چنان دیدند که سبب را از آستان حق جویا شوند چون این بپرسیدند، خطاب رسید: بزهکاری بشر از شهوت است و عدم شهوت در شما علت عصمت و چون چنین است نیکی ایشان را پاداش بیش دهم و نیکانشان را تقرب بیشتر بخشم. زبان حال فرشتگان را حضرت کبریا دریافت و بفرمود که تنی چند از میان خود برگزینند تا به صورت آدمی به زمین فرستد و تکالیف آدمی را بر عهدۀ ایشان نهد. انجمنی بساختند و سه تن را به نام ’عزا’، ’عزایا’ و ’عزازیل’ برگزیدند. خداوند ایشان را به صورت بشر درآورد واز چهار چیز نهی فرمود: شرک بر خدا، قتل نفس، زنا وباده نوشی. آنگاه بفرمود تا بر زمین شتابند و در میان خلق به حق حکومت کنند. فرشتگان چندی بدین منوال گذراندند. روزها در زمین بودند و شبها به آسمان میشتافتند عزازیل فرشتۀ زیرک و هوشیار بود از عاقبت بیندیشید و از این وظیفه پوزش خواست. دو فرشتۀ دیگر که به هاروت و ماروت ملقب شدند همچنان وظیفۀ خود را انجام میدادند تا روزی با زنی زیبا که نادرۀ دهر بود وجمیلۀ عصر او را به تازی زهره میگفتند و به پارسی ناهید جهت مهمّی داوری بدیشان برد. هر دو فریفته شدند و شب هنگام به سرایش شتافتند و انجام مهمش را به وصل موکول کردند. ناهید شرایطی پیشنهاد کرد، عذر آوردند. عاقبت ایشان را گفت: اگر کام جوئید باید ساغری چند با من بپیمائید. از جان و دل پذیرفتند و سه گناه بزرگ دیگر را مرتکب شدند!ملکوتیان انگشت تحیر به دندان گزیدند و حق تعالی آن دو بزهکار را میان عذاب دنیوی و اخروی مختار کرد. سزای دنیا را برگزیدند و الی الابد در چاه بابل معلق گشتند. ناهید نیز اسم اعظم را که بزرگترین نامهای حق است و از فرشتگان نامبرده دریافته بود بر زبان رانده به آسمان صعود کرد و به ستاره زهره، ربهالنوع عشق و جمال و عیش و عشرت و شادی و طرب مبدل گشت که شاعران وداستانسرایان ملل در این باره نغمه ها ساخته و داستانها پرداخته اند. ابوبکر عتیق بن محمد سورآبادی هروی در تفسیر خود از قول کلبی نظیر داستان فوق را آورده درباره زهره نویسد: زنی از فرزندان نوح نام وی زهره و به پارسی... و آن زن را جمالی بود بغایت نیکو. عزا و عزایا [راXXX چشم بر وی افتاد بر وی عاشق شدند. گفتند که اگر ما ترا از آن شوهر جدا کنیم تن خویشتن را فدای ما کنی ؟ گفت: کنم. ایشان حکم بناحق بکردند وی را از شوهر جدا کردند، وی با ایشان وعده کرد به جای خالی، چون قصد وی کردند، گفت که یک کار دیگر مانده است. من بت پرستم شما نیز بت را بباید پرستید تا من نیک سر (و) تن خود به شما تسلیم کنم. ایشان گفتند: معاذاﷲ کی ما بت پرستیم ؟ زن چون دانست که دل ایشان را در قبض آورد، گفت: شاید که بت نپرستید باری خمر بخورید که مسلمانان خمر خورند. ایشان خمر بخوردند مست شدند و آن زن خود را آراسته به ایشان نمود. ایشان بی صبرشدند، پس قصد وی کردند، گفت که یک کار دیگر بکنید، آن مهین (نام) خدای تعالی که میدانید مرا بیاموزید. ایشان در بیهوشی نام خدای تعالی درآموختند، زهره آن بگفت و به آسمان شد و ایشان را فروگذاشت. چون به هوش بازآمدند خویشتن را دیدند که حکم به ناحق کرده خمر خورده و مرد کشته و قصد حرام کرده و نام خدای تعالی از دست بداده متحیر شدند و نزد عابدی آمدند و وی را گفتند که حیلت چیست ؟ وی گفت که امشب بنگرم تا در حدیث شما چه آید. چون شب درآمد آوازی شنید که آن دو مجرم را بگوی که شما مستوجب عذاب و عقوبت خدای گشتید. لابد خواهد کرد، خواهید عذاب این جهان اختیار کنید وخواهید عذاب آن جهان. گفتند: اگر لامحال عذاب خواهد بود این جهان عذاب کمتر، زیرا که این منقطع است. چون عذاب این جهان اختیار بکردند هر روز چون اهل زمین نماز بکنند آن جماعت هاروت و ماروت را در چاهی به بابل بیاویزند و عذاب می کنند تا دیگر روز خدای تعالی ایشان را دعا و ثنا تلقین و تعلیم کرده است، در ثنای خود، آن می گویند و عذاب بر ایشان سهلتر میشود جادوان بشنوند آن را و بیاموزند، و آن ثنای خدای را به شیطان گردانند تا دیو وی را کارها کند. بنابر آنچه گذشت از هاروت و ماروت در دو موضوع نام برده اند: یکی نزول ایشان برای آموختن سحر به مردم، جهت آشکار کردن مفاسد آن و دیگر برای آزمایش و تنبیه دیگر فرشتگان. مؤلف کتاب ملائکه خواسته است این دو داستان را به یکدیگر وفق دهد، ولی از عهده برنیامده. ابوبکر عتیق نیزبه ترتیبی که گذشت آن دو را به هم پیوسته است. به سبب این روایات، هاروت و ماروت در سحرآموزی، حیله گری، عصیان و غرور در ادبیات پارسی و تازی مثل گردیدند. شعرای بزرگ ما، هر یک به جهت مقصودی بدین داستان اشارت کرده اند و عرفای ایران، این حکایت را تشبیه و رمزو کنایتی از جهان معنی گرفته اند. فردوسی در داستان ’رزم بیژن با گرازان’ فرموده:
گهی می گسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت.
نظامی در مخزن الاسرار فرماید:
صنعت من برده ز جادو شکیب
سحر من افسون ملایک فریب
بابل من گنجۀ هاروت سوز
زهرۀ من خاطر انجم فروز
زهرۀ این منطقه میزانی است
لاجرمش منطق روحانی است
سحر حلالم سحری قوت شد
نسخ کن نسخۀ هاروت شد.
خاقانی در مدح اخستان شروانشاه گوید:
قبولش ز هاروت، ناهید سازد
کمالش ز بابل خراسان نماید.
مولانا جلال الدین رومی در مثنوی معنوی ج 5 به موضوع نخستین (تفسیر آیۀ گذشته) اشاره میکند: ’در بیان آنکه عقل و روح از عالم بالا و محبوس بدن عنصریند چون هاروت و ماروت در چاه بابل’:
همچو هاروت و چو ماروت آن دو پاک
بسته اند اینجا به چاه سهمناک.
و نیز در مثنوی مولانا ج 1 به داستان دوم اشارت کرده هاروت و ماروت را مثل خودبینی ساخته است: ’اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش در هر فتنه’:
همچو هاروت و چو ماروت شهیر
از بطر خوردند زهرآلوده تیر.
و نیز مولانا در مثنوی ج 2 اندر عنوان ’تتمۀ نصیحت کردن رسول مر آن بیمار را’ ازقول بیمار ’که دعا و رؤیای خود را شرح می دهد’ فرماید:
همچو هاروت و چو ماروت از حزن
آه میکردم که ای خلاق من
از خطر هاروت و ماروت آشکار
چاه بابل را بکردند اختیار.
’ذکر دشواری عذاب آخرت و سختی آن’:
تا عذاب آخرت اینجا کشند
گربزند و عاقل و ساحروشند
نیک کردند وبه جای خویش بود
سهلتر باشد ز آتش رنج دود
حد ندارد وصف رنج آن مهان
سهل باشد رنج دنیا پیش آن.
سعدی در قصاید عربیه فرموده است:
هل علقتم ببابل هارو
ت علی ان تعلمن الناس سحراً.
و حافظ:
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه ساحری بکنم تا بیارمت.
و حافظ شانه تراش در غزل زیرین همه ابیات را به نام هاروت و ماروت موشح ساخته است:
لطف باشد گر نپوشی از گدا هاروت را
تا به کام دل ببیند دیدۀ ماروت را
همچو هاروتیم دایم در بلای عشق زار
کاشکی هرگز ندیدی دیدۀ ما روت را.
صفی علیشاه از عرفای اخیر در تفسیر منظوم قرآن خود آیۀ گذشته را چنین ترجمه کرده است:
مردمان را سحر می آموختند
زآتش خود خلق را میسوختند
وآنچه نازل شد ز حق بر دو ملک
کآن یکی هاروت و ماروت است یک
گشت بابل جایشان کاندوختند
لیک کس را سحر می ناموختند.
(مقدمۀستارۀ ناهید تألیف معین صص 22-23).
سنگدل چشمۀ آبی که یکی چون هاروت
تشنه میمیرد و نزدیک دهانش باشی.
سعدی (طیبات).
و رجوع به تفسیر ابوالفتوح ج 1 صص 256- 257 و تاریخ حبیب السیر ج 1 صص 27- 28 و نزههالقلوب ج 3 ص 37 و 206 و تتمهالصوان ص 115 و عقدالفرید ج 8 ص 87 و لباب الالباب ج 1 ص 104 و کلام شبلی صص 145-157 و المعرب جوالیقی ج 3 ص 346 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
عاریه. آنچه بدهند و بگیرند. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه از کسی ستانند برای رفع حاجتی و چون رفع حاجت کنند بازدهند. آنچه در اختیار انسان بود از مال خود و با خواستن، گرفتن، دادن، کردن و شدن و سپردن ترکیب شود:
این همی گوید که دارم ملک از تو عاریت
وان همی گوید که دارم دولت از تو مستعار.
منوچهری.
چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت
این یکدم عاریت چه ادبار و چه بخت.
عنصری.
گرچه بسیار دهد شاد نبایدت شدن
بعطاهاش که جز عاریتی نیست عطاش.
ناصرخسرو.
عاریت داشتم این از تو تا یک چند
پیش تو بفگنم این داشته پیراهن.
ناصرخسرو.
خدای راست بزرگی و ملک بی انباز
به دیگران که تو بینی به عاریت داده ست.
سعدی.
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم.
حافظ.
- پای عاریت، پای مصنوعی.
- چشم عاریت، چشم مصنوعی که بواسطۀ عمل جراحی بجای چشم معیوب گذارند.
- حیات عاریت، زندگی ناپایدار. (ناظم الاطباء).
- دندان عاریت، دندان مصنوعی.
- گیس عاریت، گیس مصنوعی. کلاه گیس
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام دو قریه است به مصریکی به هناء و دیگری در فیوم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
به اصطلاح کیمیا اکسید باریوم که بریت نیز مینامیم، (ناظم الاطباء)، رجوع به باریوم شود، خرد شدن، رجوع به باریک و باریک شدن و باریک گردیدن شود، لطف، لطافت، (منتهی الارب) :
تن سودایی من در خم آن موی نحیف
گشته باریک که ابریشم سازش کردم،
مسیح کاشی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
صفت هار، حالت و چگونگی هار، دیوانگی خاصه در سگ، هار و دیوانه بودن، داءالکلب، بیماری سگ هار، بیماری که از سگ و گرگ به انسان سرایت کند، این بیماری عفونی است که بواسطۀ یک ویروس فیلتران تولید میشود و بوسیلۀ تحریکات عصبی که مهمترین آنها انقباضات عضلانی است مشخص میباشد، این بیماری را حیوان هار باگاز گرفتن به انسان انتقال میدهد، و در انسان هنگامی که هاری ظاهر شود، در ظرف چند روز منتهی به مرگ میشود، همه پستانداران اهلی یا وحشی (اسب، موش صحرایی، شغال، خوک و گربه) ممکن است هار شوند، ولی از میان همه تنها گوشتخواران بویژه گرگ و سگ هاری را به انسان انتقال میدهند، هاری از انسان به انسان سرایت نمی کند، حتی پس از گاز گرفتن گاهی ممکن است اتفاق بیفتدو هاری در سگها خصوصاً در تابستان پدید می آید، و نشانه های آن این است که حیوان معمولاً غمگین میشود، رؤیاهای دیدنی و شنیدنی دارد، هر تحریکی او را خشمگین میکند، اگر چوبی در دست کسی باشد به آن حمله میکند محلی را که گاز گرفته شده است میخاراند، میلیسد و گازمیگیرد و در نتیجه زخمهای کهن را تازه میکند، نخست تحریکات جنسی و آنگاه حمله های خشمناک روی میدهد، حیوان و انسان را گاز میگیرد، ابتدا صاحبش را ملاحظه میکند، ولی سرانجام حتی او را هم گاز میگیرد و هرچه در دسترسش باشد پاره می کند و هر چیزی بیابد چون سنگ وچوب، کاه و غیره میخورد، قیافه اش تغییر میکند، نگاهش غضبناک، چشمها گشاد، بزاق فراوان و دهانش کف آلود میگردد، در عین حال که تشنگی فراوان دارد بواسطۀ اسپاسم عضلات حلق که بسیار دردناک است، آب نمی تواند بخورد و حتی از آن میترسد، ئیدروفوبی صدایش خشن است و زوزۀ مخصوصی میکشد، پس از این کیفیت تحریکات، مرحلۀ فلج فرامیرسد، راه رفتن حیوان آهسته و نامنظم میشود، فک پایین می افتد، سر بطرف زمین خم میشود، دم آویزان میگردد و سرانجام حیوان به حال فلج میخوابد، وقتی که سگ انسان را گاز میگیردممکن است علائم هاری او هنوز ظاهر نشده باشد، بنابراین باید سگ را گرفت و 15 روز زیر نظر نگاه داشت، گاهی سگ را میکشند و در این هنگام باید بوسیله ای جستجوی کر دو نگری در کرن دامون در روی یک لام بیماری راتشخیص داد، هاری انسان هم مانند هاری سگ است، دورۀکمون هاری بطور متوسط 40 روز است و با جای گازگرفته شده تناسب دارد، هر قدر زخم به سر نزدیکتر باشد دورۀ کمون کوتاهتر است و این دوره معمولاً بی سروصداست،
مرحلۀ شروع: بیماران مضطرب، غمگین، خسته و بی اشتها میشوند، زبانشان باردار است و قی میکنند، بد میخوابند، بسرعت لاغر میشوند، ضعیف می گردند و میل دارند تنها باشند، تب بالا میرود، لرز دارند، نبض سریع است و در تنفس اختلالاتی پیدا میشود، تحریکات دماغی و روانی دارند و اغلب بدون اراده بجاهای دوردست میروند، اختلالاتی در ناحیۀ زخم از قبیل حساسیت زیاد، بیحسی وسوزن سوزن شدن و دردهائی بشکل نورالژیک، جهش عضلات و پارزی مشاهده میشود، خارش نخست تنها در اطراف زخم است و سپس عمومیت می یابد و بسیار شدید است، اگر بینی گاز گرفته شده باشد، بیماررؤیاهای دیدنی میکند،
مرحلۀ استقراربیماری: اضطراب، غمگینی و ضعف زیادتر میشود، رؤیای شامه ای، چشمی و گوشی بر حسب اینکه بینی، چشم یا گوش گاز گرفته شده باشد وجود دارد، اسپاسم حلق و حنجره و کریز عطسه و سکسکه، و تنفس سخت و نامنظم انجام میگردد، گاهگاهی بیمار آه های عمیق می کشد عمل بلع چنان اسپاسمی دردناک تولید میکند که فکر یا دیدن آب، این اسپاسم را ظاهر میسازد، چنانکه بیمار از دیدن آب میترسد و رنج میبرد بیمار فقط در تاریکی و خاموشی مطلق کمی راحت است، کمترین آواز، کمترین نور، کمترین جریان هوا و حتی فوت یک شخص تشنجی تولید میکند، ائروفوبی یعنی ترس از جریان هوا یکی از علامات مشخص هاری است، اسپاسم عمومیت می یابد، و دائمی میشود، نفس تنگی ظاهر میشود، دست و پاها میلرزند و سست میشوند، صورت انقباض پیدا میکند، صدا خشن میشود و بالاخره این تحریکات تبدیل به خشم میشود، بیماربی آنکه احساس کند بندهای خود را پاره میکند، اشیاء اطراف خویش را میشکند، سرش را به دیوار میزند، خود را زخمی میکند، هذیان میگوید و میخواهد بگریزد، بزند و گاز بگیرد، و از ابتدای این مرحلۀ تحریکات، اعضای تناسلی در تحریک هستند، ارکسیون دائمی است، در حدود روز دوم تا سوم ترشحات بزاق زیاد میشود، اخلاط فراوان و دهان کف آلود است و بیمار دائماً تف میکند، ادرار کم میشود و از بین میرود، استفراغهای شدید که گاهی خونی است و امتلاء و یبوست دارد، در جریان بیماری درجۀ حرارت معمولاً بالا است، در آخر بیماری تب بالا میرود و حتی به 43 درجه میرسد، نبض سریع و عرق فراوان است، در بعضی موارد پس از این مرحله، تحریکات مرحلۀ فلج میرسد و این فلج، شلی است، بیخوابی تمام شده و خواب بر او چیره و حالت چرت زدن و اغماء فرامیرسد، با اینهمه حرارت بالا می آید وبیمار با تب زیاد درمیگذرد، سیر هاری معمولاً 1 تا 15 روز است و بطور متوسط 5 روز است، هاری یک بیماری ابتدائی مغز و پی است و تمام مغز و پی یک انسان یا یک حیوان هار دارای ویروس هاری است، ولی مغز بیش از پی ویروس دارد، از مغز ویروس وارد غدد بزاقی میشود و در آنجا همیشه میتوان آن را یافت، 14 روز پیش از نخستین علائم بیماری ویروس را میتوان در بزاق یافت و این موضوع بی نهایت مهم است، ویروس هاری از فیلتر میگذرد، قطر ویروس ثابت 140 - 210 هزارم مو و ویروس کوچه 160 - 240 هزارم مو میباشد، و ویروس هاری قابل کشت نیز میباشد،
پیش گیری: از بین بردن سگهای بی صاحب و ولگرد، کشتن سگ هار و سگهائی که از آن گاز گرفته شده اند، تعیین مالیات سنگین برای سگهای صاحبدار (که باید پوزه بند مؤثر و گردن بند داشته باشند)،
درمان هاری: ازبین بردن ویروس در زخم پیش از اینکه از آنجا تجاوز کرده باشد، برای این کار یک ساعت بیشتر وقت نداریم، پس از یک ساعت ویروس سیلندراکس ها را میگیرد و حتماً هاری ظاهر میشود و هیچ نوع ضدعفونی نمی تواند مانع آن گردد، پس از آنکه زخم را تمیز میکنند آن را کاملاً با الکترو کوتریزاسیون میسوزانند، درمان هاری بوسیلۀپاستور کشف شد، ویروس هاری در نتیجۀ خشک شدن، ویرولانس خود را از دست میدهد و حال آنکه خاصیت مصونیت دهنده خود را نگاه میدارد، در انسان هاری ظاهرشده کشنده است، (بیماریهای واگیر تألیف غلامعلی بینش ور ج 2 صص 41 - 48)
لغت نامه دهخدا
حالت وکیفیت هار دیوانگی جانوران خاصه سگ، بیماریی است. مرضی است عفونی که عاملش یک ویروس فیلتران است و بوسیله تحریکات عصبی که مهمترین آنها انقباضات عضلانی است مشخص میباشد حیوانات هار مرض را از راه گاز گرفتن بانسان انتقال میدهند. در انسان هنگامیکه ه
فرهنگ لغت هوشیار
در فرهنگ آننداراج تازی از هوروتات اوستایی خرداد خورداد هوردت هرودات نام یکی از آدوفرشته است که در چاه بابل سرازیر آویخته بعذاب الهی گرفتارند اگر کسی بر سر آن چاه بطلب جادوی رود او راتعلیم دهند (همچو هاروتم در چاه بلا مانده نگون در غم آن بت خورشید رخ زهره ذقن) (احوال و اشعار رودکی)، فرشته زردشتی که اکنون خرداد تلفظ میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناریت
تصویر ناریت
غضبناکی، خشمگینی
فرهنگ لغت هوشیار
اسپنج سپنج (خانه عاریتی) که گیتی سپنج است پر آی و رو کهن شد یکی دیگر آرند نو (فردوسی شاهنامه) ایرمان، پس داد نی وامیک سپنجی ببخش و بخور هرچ آید فراز بدین تاج و تخت سپنجی مناز (فردوسی) آن چه بدهند و بگیرند آن چه از کسی ستانند برای رفع حاجتی و چون رفع حاجتی کنند باز دهند. یا عاریت شش روزه. آسمان و زمین و آنچه در آنهاست، تملیک منفعت است بدون بدل و عوض
فرهنگ لغت هوشیار
نام فرشته مغضوب خداوند که همراه فرشته دیگر به نام ماروت در چاه بابل سرازیر آویخته شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاریت
تصویر عاریت
((یَ))
آن چه که داده یا گرفته شود به شرط بازگرداندن، عاریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاری
تصویر هاری
سرگین کش، کناس، خاکروبه کش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاری
تصویر هاری
مرضی است عفونی که عاملش ویروسی به نام فیلتران است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هارفت
تصویر هارفت
نسبت، خویشاوندی
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر بیند که چیزی عاریت به کسی داد، دلیل است که آن چیز بر وی ثابت بماند و تمتع از او یابد - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گرفته شده، خریده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
چموش
فرهنگ گویش مازندرانی