جدول جو
جدول جو

معنی هارونیان - جستجوی لغت در جدول جو

هارونیان
آنانکه منسوب به هارون، برادر موسی اند، لاویانی اند که از سلسلۀ هارون میباشند، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هارونی
تصویر هارونی
قاصد بودن، دربانی، پاسبانی
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
شهرکی است نزدیک مرعش، در ثغور شامی بر گوشۀ کوه لکام این شهر را هارون الرشید در سال 183 هجری قمری بنا کرده و دارای دو سور و دروازه های آهنین بوده است. رومیان این شهر را خراب کردند وبعدها سیف الدوله غلام خود غرقویه را به آنجا فرستاد و آن را دوباره تعمیر کرد و آبادان ساخت. (از معجم البلدان). در حدود العالم هارونی ضبط شده است. رجوع به هارونی شود. در شام بر گوشۀ کوه لکام، هارون الرشید کرد. و شهری کوچک است. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفه ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا
قصری است در نزدیکی سامرا که به هارون واثق باﷲ خلیفۀ عباسی منسوب است و بر ساحل دجله بنا شده و تا سامرا یک میل فاصله دارد و معشوق برابر آن در جانب غربی رود واقع است، (از معجم البلدان)
شهرکی است (به شام) بر کوه، هارون الرشید کرده است، (حدود العالم)، یاقوت در معجم البلدان آن را هارونیه ضبط کرده است، رجوع به هارونیه شود
قریه ای است واقع در یک و نیم فرسنگی میانۀ شمال و مغرب کوشک (فیروزآباد)، در جنوب شیراز، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
عمل هارون، قاصدی، نقیبی، پاسبانی، (غیاث اللغات) :
در درس دعوت از پی هارونی درش
پیرانه سر فلک به دبستان نو نشست،
خاقانی،
روح شیدا شد ز هول موکبش
بهر هارونی میان بست آسمان،
خاقانی،
فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای
نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب،
خاقانی،
برآویخت هندوی چرخ از کمر
به هارونی شب کمرهای زر،
نظامی،
، ساحری، (ازفرهنگ اسکندرنامۀ بری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
در زبان اوستایی ’هاونن’ یکی از هشت مقام روحانی دین مزدیسنا است. هاونان بزرگترین پیشوای دارای درجۀ نخستین بوده که به تهیه کردن هوم گماشته میشده است. (یشتها ج 1 ص 469 و 624)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
آواز.
لغت نامه دهخدا
بیونانی زعرور است. (تحفۀ حکیم مؤمن). مسبیلس. ذوالثلاث نویات. ذوالثلاث حبات. طریقوقون. طریققن، شهد. (غیاث اللغات). شهدی که جمع کند آن را زنبور در شکم خود و بیرون آورد، یا شهدی که در اطراف خانه زنبور چسبیده بود. انگبین. (مهذب الاسماء). عسل، نمی که بر درخت افتد. (منتهی الارب) ، آنچه از مأکول که از دست یا دهان افتد گاه خوردن و آنرا لطاخه نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
دهی است از دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز، واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری شبستر و سه هزارگزی شوسۀ جلفا به تبریز. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل و دارای 331 تن سکنۀ شیعۀ ترک زبان است. آب آن از چشمه و محصولات آنجا غلات، حبوبات، بادام و زردآلو است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
نام سوری است که بر گرد شهر مرعش بنا شده بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
نام طایفه ای از طوائف کرد. (از تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشیدیاسمی ص 113)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه که در 17هزارگزی شمال باختری سلوانا و 4 هزارگزی راه ارابه رو نبی به ارومیه واقع است، محلی کوهستانی و هوای آن سرد و سالم است، آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولات آن غلات و توتون است، 90 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری و از صنایع دستی به جاجیم بافی میپردازند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شهری به ایتالیا که در جنوب شرقی میلان واقع است و 13200 تن سکنه دارد، در این نقطه در سال 1515م، فرانسوای اول بر سویسیها غلبه کرد و همچنین در سال 1859 مارشال فرانسوی ’براگه دیلیه’ اتریشی ها را شکست داد، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(نَ دی دَ/ دِ اِ تَ)
فروماندن و حیران شدن باشد، چه هارون به معنی فروماندگی و حیرت هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
قبیلۀ لاویان قهاتی که از حبرون بودند. سفر اعداد 3:27 و 26: 58 و اول تواریخ ایام 26:23. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ناحیۀ ’اردن’ بخش ’سدان’ در ساحل ’شیر’ مصب ’موز’، سکنه 2700 تن (تجمع 2400 تن)، کار خانه ریسندگی پشم دارد
شهری از ایتالیا در ایالت ’تورن’ در ساحل رود ’پو’، سکنۀ 7000 تن، کار خانه ریسندگی ابریشم دارد
لغت نامه دهخدا
شاهزادگان کارینیان شاخه ای از خانوادۀ ’ساووا’که به سال 1831 ’با شارل - البرت’ بتخت سلطنت ’ساردنی’ و سپس به سال 1861 بتخت سلطنت ایتالیا رسیدند
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مردم قسمتی از دومین ایالتی که داریوش کبیر از نظر گرفتن مالیات تأسیس کرد مرکب از: می سیان، لیدیان، لاسونیان، کابالیان و هی گنیان بودند و مالیات آن پانصد تالان بود. (ایران باستان ج 2 ص 1472)
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
منسوب به هارون و هارون قریه ای است در اسفل واسط عراق. (انساب سمعانی). منسوب است به هارونیه، که قریه ای است از سواد عراق. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 283).
- قلیۀ هارونی، نام قسمی از قلیه باشد:
از حلق چون گذشت شود یکسان
با نان خشک قلیۀ هارونی.
ناصرخسرو.
رجوع به قلیه شود.
- کر هارونی. رجوع به کر شود
لغت نامه دهخدا
جمع هادوری است که گدایان مبرم باشند و نیز جماعت مردم بی سر و پارا گویند که چوبداران و یساولان سلاطین ایشان را از سر راه دور کنند، (برهان) (ناظم الاطباء) :
سالوسیان دل را درکوی او مصلی
هادوریان دین را در زلف او سفرگه،
سنایی
لغت نامه دهخدا
ابن شیرزادبن افریدون. از حکام آل پادوسبان (405 هجری قمری1005/ میلادی) بود که 12 سال حکمرانی کرد. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 192)
لغت نامه دهخدا
چین خوردگی سرتاسری زمین دردوران ماقبل دوران اول (پرکامبرین) است. این چین خوردگی از دریاچه هورون واقع در آمریکای شمالی کشیده شده و تا اروپای شمالی امتداد داشته است
فرهنگ لغت هوشیار
آواز، روزسخت، روزآسان روز نرم از واژه های دو پهلویست (از لغات اضداد)
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از گیاهان ازگیل درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارونیدن
تصویر هارونیدن
فرو ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی ازهشت مقام روحانی دین زردشتی ازین قرار زتوتر هاونن اتروخش فربرترظبرت آسناتر رئتویشکر سرئوشاورز زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است ودرمیان دیگر هاونان دارای نخستین پایه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاونان
تصویر هاونان
((وَ))
یکی از هشت مقام روحانی دین زردشتی از این قرار، زئوتر، هاونن، اتروخش، فربرتر، آبرت، آسناتر، رئثویشکر، سرئثوشاورز، زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است و در میان دیگر هاوانان دارای نخستین پایه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمنیان
تصویر ارمنیان
ارامنه
فرهنگ واژه فارسی سره
این سلسله که از قدیم لقب جرشاه یعنی ملک الجبال به خود داده
فرهنگ گویش مازندرانی