جدول جو
جدول جو

معنی هارشانی - جستجوی لغت در جدول جو

هارشانی
تیبور (متولد 1898 میلادی)، هارشانی از آهنگسازان مجارستانی است که در پاریس اقامت دارد و او دو سوئیت برای ارکستر، قطعات موسیقی مجلسی وپیانو، و اپرای ’لاس پانتیس’ و سوئیت ’شادی زندگی’ را برای فیلم ساخته است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
ایجاد مانع در پیشرفت کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارشانه
تصویر چهارشانه
ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانه های پهن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هارمونی
تصویر هارمونی
هماهنگی اجزای مختلف مجموعه، در موسیقی هماهنگی و تناسب چندین صدا به صورتی که برای شنونده گوش نواز باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردانی
تصویر کاردانی
کاردان بودن، دانندگی و بینایی در کار، برای مثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، دورۀ تحصیلات دانشگاهی دوساله، فوق دیپلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارشانه
تصویر چارشانه
چهارشانه، ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانه های پهن باشد
فرهنگ فارسی عمید
خواربار. خوراک اندک. قوت لایموت. (تتمۀ ملحقات برهان)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نَ / نِ)
دارای شانه های پهن و گشاده. با سینه ای پهن و قوی و پشتی فراخ. میانه بالائی با استخوان های درشت و سینه و کتفهای پهن و گشاده. دوبهری. مربوع الخلق. مربوع القامه، تنومند. رجوع به چارشانه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نَ / نِ)
حالت وکیفیت چهارشانه. آنکه سینه و پشت و شانه های نیرومندو قوی دارد. صفت چهارشانه. رجوع به چهارشانه شود
لغت نامه دهخدا
یک قسمت از بیست قسمت ریال (قران)، هشت پول سیاه، یک عباسی، دوتا صناری (صد دیناری)، کنایه از پولی مختصر، مبلغی ناچیز
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کسی که قدش کوتاه و شانه هایش پهن و قوی باشد. (از آنندراج) :
ز ضرب گرز کین از هر کرانه
شده بالا بلندان چارشانه.
محمد قلی سلیم (از آنندراج).
، قوی هیکل و تنومند. (آنندراج). تنومند و قوی هیکل و فربه. (ناظم الاطباء). کسی که سینه و بر پهن و قوی و درشت دارد. قوی جثه. تناور و سطبر اندام:
کمان ابروش کوتاه خانه
قد شمشاد پیشش چارشانه.
اشرف (از آنندراج).
، ناموزون قد و بداندام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، در سه هزارگزی باختر سی سخت و دوهزارگزی راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز واقع است، سکنۀ آن 50 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
عمل ساربان، حرفۀ ساربان، ساربان بودن، ساربانی کردن، حفاظت شتر کردن، صاحب و مالک شتر بودن، نگاهداری شتر کردن، ساروانی، شتربانی، اشترداری، جمالی، رجوع به ساربان شود
لغت نامه دهخدا
احمد بن محمد خاربانی، از اهل خاربان است، احمد بن محمدالخاربانی از محمد بن عبدالملک المروزی نقل کرده است ولی ابن منده میگوید وی از علی بن خلف نقل کرده، (معجم البلدان ج 3 ص 386)
لغت نامه دهخدا
محمد بن احمد بن علی بن حسین بن ممشاذبن فناخشیش زارجانی مکنی به ابومنصور است، از محمد بن علی مقری روایت کند، (از معجم البلدان)، و رجوع به زارجان شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به زاریان، رجوع به زاریان شود
لغت نامه دهخدا
ابوالرضا بن رجا منسوب به زاریان مرو و از اتباع تابعین است، وی از عکرمه و عبداﷲ بن یزید و دیگران روایت حدیث کرده است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
صاحب طب گفته درختی است برگ آن شبیه به برگ بید و از آن عریضتر و خوشبو، و صاحب تحفه (حکیم مؤمن) نوشته که اندرطون است، و صاحب منهاج گفته جهت تفتیح سدد احشا و اوجاع نافع است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
یک عباسی. هشت پول. هشت پول سیاه، کنایه از مبلغی است ناچیز. ثروتی اندک
لغت نامه دهخدا
منسوب است به فارفان که قریه ای است از قرای اصفهان، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از کردان مغرب ایران
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
واحدمقدار (درهم ودینار) یا کمرهزارگانی. (منتهای خلعت وبخششی بوده است که درباره عمال بسیار محتشم مانندوزیر وسالار هندوستان میکرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
برازش هماهنگی صداهای مختلفی که همگی در یک آن بگوش رسد و با هم تناسب و ارتباط داشته باشد هماهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامسانی
تصویر هامسانی
همانندی همسانی: (از هامسانی در حروف عربیت هامسانی در بیان نظم و اعجاز نیاید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروانی
تصویر ناروانی
کساد، بی رواجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارفانی
تصویر دارفانی
ناپایدار، دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساربانی
تصویر ساربانی
شتربانی ساروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارمونی
تصویر هارمونی
((مُ))
سازگاری اجزا با یکدیگر، هماهنگی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاردانی
تصویر کاردانی
دانندگی کار، شناسندگی کار، اطلاع، بصیرت، وزارت، دوره تحصیلات دانشگاهی دو ساله یا اندکی بیش تر، فوق دیپلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارشانه
تصویر چهارشانه
((~. نِ))
مرد تنومند که دارای شانه های پهن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
ممانعت از پیشرفت کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارشانه
تصویر چارشانه
اپلکاره
فرهنگ واژه فارسی سره
نشان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشان بده
فرهنگ گویش مازندرانی