شیر زیبا، آنکه حکومت مقدس دارد، شهریاری مقدس، پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان، ، فرزند ساسان
شیر زیبا، آنکه حکومت مقدس دارد، شهریاری مقدس، پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان، ، فرزند ساسان
گدای سمج که با اصرار چیزی می خواهد، برای مثال معیشتی نه که با عزت قناعت آن / به هر دری نروم چون گدای هادوری (اثیرالدین اخسیکتی - مجمع الفرس - هادوری)، مردم بی سر و پا و فرومایه
گدای سمج که با اصرار چیزی می خواهد، برای مِثال معیشتی نه که با عزت قناعت آن / به هر دری نروم چون گدای هادوری (اثیرالدین اخسیکتی - مجمع الفرس - هادوری)، مردم بی سر و پا و فرومایه
ویلیام، پزشک انگلیسی، در سال 1578 در فولکستن متولد شد و در سال 1658م، در لامبت درگذشت، در سال 1615 به استادی کرسی تشریح و جراحی کلژرویال انتخاب شد، با شارل اول در تبعید به سر برد و پس از مرگ پادشاه به لامبت بازگشت، کتابخانه و قسمتی از ثروتش را به مدرسه اطباء بخشید، نام هاروی در اثر کشف جریان خون جاودانی شده است، پیش از وی میشل سروه جریان ریوی را حدس زده بود، کلمبو و آرانزی رسیدن خون را به قلب از وریدهای شریانی و ورید اجوف تحتانی محقق کرده بودند، ولی این اطلاعات صحیح تمام پراکنده و آشفته بود، و هیچگونه پیوستگی نداشت، هاروی در سال 1609 میلادی پزشک بیمارستان سن بارتلمی بود، در سال 1617 میلادی یعنی دو سال قبل از آنکه بیکن کتاب ارغنون جدید را تنظیم کند با دربار ژاک اول بستگی پیدا کرد، هاروی بسیارزود جالینوس را کنار گذاشت، از گفتار اوست: ’تشریح و وظایف الاعضاء را از کتاب نمیتوان آموخت چون تنها وسیلۀ آموزش آن کالبدشکافی و تجربه است، از گفتار فلاسفه در این راه بجایی نمی توان رسید، بلکه در دستگاه بدن انسان به مطالعه باید پرداخت’، وی کرمها و خرچنگها و ماهیهای بسیاری را شکافت و قلب آنها را آزمایش کرد، و کوشش کرد که مطالعه در جریان خون را که طرح اولیۀ آن بوسیلۀ میشل سروه ریخته شده بود کامل کند، بررسی این مسئله امروز بسیار آسان است، بر روی صفحه ای قورباغۀ زنده را ثابت نگاه میداریم، و بوسیلۀ میکروسکپ غشاء شفاف و پنجه های آن را آزمایش می کنیم و می بینیم که چگونه خون در داخل رگها حرکت میکند و در رگهای مویین نفوذ میکند، اما در زمان هاروی میکروسکپ هنوز اختراع نشده بود، طبیعی دان بزرگ با توجه به این موضوع که قلب در هنگام انقباض مانند ماهیچه های دو سر سخت تر میشود، پی برد که ممکن است ساختمان آن مانند عضلات میان خالی باشد، آنگاه با توجه به اینکه در هر انقباض مقداری خون وارد شریان آئورت میگردید، بدین طریق استدلال کرد: فرض میکنیم قلب 72 بار در هر دقیقه بتپد و حفره ای که خون از آن صادر میشود فقط شامل 60 گرم خون باشد در این صورت یک ساعت، قلب انسان در حدود 250 کیلوگرم خون را به داخل بدن میفرستد! این همه خون به کجای بدن میرود؟ آنگاه فرض مهم خود را ناچار پیش کشید: به نظر من این موضوع را تنها میتوان بوسیلۀ جریان دائمی خون در بدن توضیح داد ... آنگاه این فرض را کم کم با تجربه تأیید کرد، تا جایی که فرض مزبور به صورت قاطعی درآمد، ’استدلال و تجربه هر دو این موضوع را تأیید میکند که خون با نیروی محرکی که از حفره ها میگیرد از ریه ها عبور کرده و در تمام جهات بدن از داخل سرخ رگها عبور میکند آنگاه از خلل و فرج گوشت عبور کرده از سرخ رگ به سیاه رگ میرود، سپس سیاه رگ ها از همه طرف در مجاورت سطح بدن خون را بطرف مرکز میبرند، به این طریق خون ابتدا در سیاه رگهای کوچک و سپس در سیاه رگهای بزرگ تر گردش میکند سرانجام سیاه رگ ها آن را وارد در سیاه رگ اجوف میکنند و از آنجا به دهلیز راست قلب میرود، پس در واقع خونی که در داخل سیاه رگها و سرخ رگها حرکت میکند همواره یکی است، و از همه این مطالب به این نتیجه میرسیم که خون بدن حیوانات عموماً مسیر مسدودی را گردش میکند و همواره برای گردش آماده است’، تمام این مطالب در سال 1628م، در یک جزوه هفتاد و دو صفحه ای که بسیار بد چاپ شده بود منتشر شد و لازم به تذکر نیست که فریاد خشم و نفرت عمومی را بلند کرد، زیرا هنوز عقیدۀ جالینوس که قلب، مرکز و جایگاه روح است و خون در کبد وجود دارد، در همه جا حکمفرما بود و همه چنین گمان میکردند که چون غذادر معده هضم شد بوسیلۀ رودها وارد کبد میشود و در آنجا تبدیل به خون میگردد، سپس به آهستگی از آنجا خارج میشود و برای آبیاری تمام بدن حرکت میکند، اما هاروی به جای این حرکت کند یک سلسله حرکات تند و توفانی گذاشت که بوسیلۀ مجاری گوناگون انجام میگرفت و قلب یا مرکز روح را تا حد یک تلمبۀ عادی پائین آورد جرج، نقاش انگلیسی، به سال 1806 در کنت نشین فیف (اکوس) متولد شد و در 1876م، در ادیمبورگ درگذشت
ویلیام، پزشک انگلیسی، در سال 1578 در فولکستن متولد شد و در سال 1658م، در لامبت درگذشت، در سال 1615 به استادی کرسی تشریح و جراحی کلژرویال انتخاب شد، با شارل اول در تبعید به سر برد و پس از مرگ پادشاه به لامبت بازگشت، کتابخانه و قسمتی از ثروتش را به مدرسه اطباء بخشید، نام هاروی در اثر کشف جریان خون جاودانی شده است، پیش از وی میشل سروه جریان ریوی را حدس زده بود، کلمبو و آرانزی رسیدن خون را به قلب از وریدهای شریانی و ورید اجوف تحتانی محقق کرده بودند، ولی این اطلاعات صحیح تمام پراکنده و آشفته بود، و هیچگونه پیوستگی نداشت، هاروی در سال 1609 میلادی پزشک بیمارستان سن بارتلمی بود، در سال 1617 میلادی یعنی دو سال قبل از آنکه بیکن کتاب ارغنون جدید را تنظیم کند با دربار ژاک اول بستگی پیدا کرد، هاروی بسیارزود جالینوس را کنار گذاشت، از گفتار اوست: ’تشریح و وظایف الاعضاء را از کتاب نمیتوان آموخت چون تنها وسیلۀ آموزش آن کالبدشکافی و تجربه است، از گفتار فلاسفه در این راه بجایی نمی توان رسید، بلکه در دستگاه بدن انسان به مطالعه باید پرداخت’، وی کرمها و خرچنگها و ماهیهای بسیاری را شکافت و قلب آنها را آزمایش کرد، و کوشش کرد که مطالعه در جریان خون را که طرح اولیۀ آن بوسیلۀ میشل سروه ریخته شده بود کامل کند، بررسی این مسئله امروز بسیار آسان است، بر روی صفحه ای قورباغۀ زنده را ثابت نگاه میداریم، و بوسیلۀ میکروسکپ غشاء شفاف و پنجه های آن را آزمایش می کنیم و می بینیم که چگونه خون در داخل رگها حرکت میکند و در رگهای مویین نفوذ میکند، اما در زمان هاروی میکروسکپ هنوز اختراع نشده بود، طبیعی دان بزرگ با توجه به این موضوع که قلب در هنگام انقباض مانند ماهیچه های دو سر سخت تر میشود، پی برد که ممکن است ساختمان آن مانند عضلات میان خالی باشد، آنگاه با توجه به اینکه در هر انقباض مقداری خون وارد شریان آئورت میگردید، بدین طریق استدلال کرد: فرض میکنیم قلب 72 بار در هر دقیقه بتپد و حفره ای که خون از آن صادر میشود فقط شامل 60 گرم خون باشد در این صورت یک ساعت، قلب انسان در حدود 250 کیلوگرم خون را به داخل بدن میفرستد! این همه خون به کجای بدن میرود؟ آنگاه فرض مهم خود را ناچار پیش کشید: به نظر من این موضوع را تنها میتوان بوسیلۀ جریان دائمی خون در بدن توضیح داد ... آنگاه این فرض را کم کم با تجربه تأیید کرد، تا جایی که فرض مزبور به صورت قاطعی درآمد، ’استدلال و تجربه هر دو این موضوع را تأیید میکند که خون با نیروی محرکی که از حفره ها میگیرد از ریه ها عبور کرده و در تمام جهات بدن از داخل سرخ رگها عبور میکند آنگاه از خلل و فرج گوشت عبور کرده از سرخ رگ به سیاه رگ میرود، سپس سیاه رگ ها از همه طرف در مجاورت سطح بدن خون را بطرف مرکز میبرند، به این طریق خون ابتدا در سیاه رگهای کوچک و سپس در سیاه رگهای بزرگ تر گردش میکند سرانجام سیاه رگ ها آن را وارد در سیاه رگ اجوف میکنند و از آنجا به دهلیز راست قلب میرود، پس در واقع خونی که در داخل سیاه رگها و سرخ رگها حرکت میکند همواره یکی است، و از همه این مطالب به این نتیجه میرسیم که خون بدن حیوانات عموماً مسیر مسدودی را گردش میکند و همواره برای گردش آماده است’، تمام این مطالب در سال 1628م، در یک جزوه هفتاد و دو صفحه ای که بسیار بد چاپ شده بود منتشر شد و لازم به تذکر نیست که فریاد خشم و نفرت عمومی را بلند کرد، زیرا هنوز عقیدۀ جالینوس که قلب، مرکز و جایگاه روح است و خون در کبد وجود دارد، در همه جا حکمفرما بود و همه چنین گمان میکردند که چون غذادر معده هضم شد بوسیلۀ رودها وارد کبد میشود و در آنجا تبدیل به خون میگردد، سپس به آهستگی از آنجا خارج میشود و برای آبیاری تمام بدن حرکت میکند، اما هاروی به جای این حرکت کند یک سلسله حرکات تند و توفانی گذاشت که بوسیلۀ مجاری گوناگون انجام میگرفت و قلب یا مرکز روح را تا حد یک تلمبۀ عادی پائین آورد جُرج، نقاش انگلیسی، به سال 1806 در کنت نشین فیف (اکوس) متولد شد و در 1876م، در ادیمبورگ درگذشت
اردبیل: اردویل، قصبۀ آذرباذگانست شهری عظیم است و گرد وی باره است و شهری سخت بسیارنعمت بود. اکنون کمتر است و مستقر ملوک آذرباذگان است و از وی جامه های برد و جامه های رنگین خیزد. (حدودالعالم). در شاهنامۀ طبع ژول مل این کلمه بجای اردبیل آمده است. رجوع به اردبیل شود
اردبیل: اردویل، قصبۀ آذرباذگانست شهری عظیم است و گرد وی باره است و شهری سخت بسیارنعمت بود. اکنون کمتر است و مستقر ملوک آذرباذگان است و از وی جامه های برد و جامه های رنگین خیزد. (حدودالعالم). در شاهنامۀ طبع ژول مُل این کلمه بجای اردبیل آمده است. رجوع به اردبیل شود
تامس، رمان نویس انگلیسی که در سال 1840 در کنت نشین درسه متولد شد، در آغاز به تحصیل معماری پرداخت، ولی چون شیفتۀ ادبیات بود آن را رها کرد، از اولین رمان های او می توان اینها را نام برد: داروهای ناامیدی (1871)، زیر درخت گرین ود (1872)، یک جفت چشم آبی (1873) و شاهکارش به نام دلبند (1897) مطالعۀ دقیق درباره عشق افلاطونی است اگوست -فرانسوا (1824-1891 میلادی)، گیاهشناس و گلکار فرانسوی، درپاریس متولد شد و به ورسای درگذشت، وی اولین مدیر مدرسه گلکاری ورسای بود آلکساندر (1570-1632 میلادی)، شاعردراماتیک فرانسه از مردم پاریس که به حفظ شکل تراژدی کلاسیک کمک بسیار کرد
تامس، رمان نویس انگلیسی که در سال 1840 در کنت نشین درسه متولد شد، در آغاز به تحصیل معماری پرداخت، ولی چون شیفتۀ ادبیات بود آن را رها کرد، از اولین رمان های او می توان اینها را نام برد: داروهای ناامیدی (1871)، زیر درخت گرین ود (1872)، یک جفت چشم آبی (1873) و شاهکارش به نام دلبند (1897) مطالعۀ دقیق درباره عشق افلاطونی است اگوست -فرانسوا (1824-1891 میلادی)، گیاهشناس و گلکار فرانسوی، درپاریس متولد شد و به ورسای درگذشت، وی اولین مدیر مدرسه گلکاری ورسای بود آلکساندر (1570-1632 میلادی)، شاعردراماتیک فرانسه از مردم پاریس که به حفظ شکل تراژدی کلاسیک کمک بسیار کرد
نوعی از گدایان باشند در نهایت سماجت، (برهان)، نوعی از گدای مبرم که به در خانه ها می رفتند و به اصرار چیزی می خواستند، حکیم سنایی گفته: دعوی ّ ده کنند ولیکن چو بنگری هادوریان کوی و گدایان برزنند، اثیر اخسیکتی گفته: معیشتی نه که با عزت و قناعت آن بهر دری نروم چون گدای هادوری، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)
نوعی از گدایان باشند در نهایت سماجت، (برهان)، نوعی از گدای مبرم که به در خانه ها می رفتند و به اصرار چیزی می خواستند، حکیم سنایی گفته: دعوی ّ دِه کنند ولیکن چو بنگری هادوریان کوی و گدایان برزنند، اثیر اخسیکتی گفته: معیشتی نه که با عزت و قناعت آن بهر دری نروم چون گدای هادوری، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)
ملک اردشیر، آخرین ملوک شبانکاره که در 742 هجری قمری بحکومت رسیده و در سال 756 امیر مبارزالدین (مؤسس سلسلۀ آل مظفر) بخاک شبانکاره لشکر کشیده و شاه قطب الدین محمود پسر خود را بدفع ملک اردشیر فرستاد و او در این سال تمام خاک شبانکاره و ایگ را مسخر ساخته ملک اردشیر را منهزم کرد و سلسلۀ ملوک شبانکاره با فرار او منقرض گردید. (تاریخ مغول صص 399- 400- 420) حسام الدوله بن نماور (نام آورد) بن بیستون. بیست و پنجمین از اسپهبدان پادوسبان. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 145). و رجوع به اسپندار اردشیر شود
ملک اردشیر، آخرین ملوک شبانکاره که در 742 هجری قمری بحکومت رسیده و در سال 756 امیر مبارزالدین (مؤسس سلسلۀ آل مظفر) بخاک شبانکاره لشکر کشیده و شاه قطب الدین محمود پسر خود را بدفع ملک اردشیر فرستاد و او در این سال تمام خاک شبانکاره و ایگ را مسخر ساخته ملک اردشیر را منهزم کرد و سلسلۀ ملوک شبانکاره با فرار او منقرض گردید. (تاریخ مغول صص 399- 400- 420) حسام الدوله بن نماور (نام آورد) بن بیستون. بیست و پنجمین از اسپهبدان پادوسبان. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 145). و رجوع به اسپندار اردشیر شود
نام دشتی است در ترکستان. گویند همیشه در آن دشت بادی در نهایت تندی می وزد، چنانکه اسب و شتر را می غلطاند. و وجه تسمیه اش به هادرویش آن است که جمعی از درویشان در آن بادیه واقع می شوند ناگاه باد تندی بهم میرسد و هر یک از درویشان را به جایی می اندازد و همدیگر را گم میکنند و هادرویش هادرویش فریاد میزنند تا وقتی که هلاک میشوند. (برهان). نام دشتی است مابین خجند و کندبادام و در این دشت همیشه باد تند وزد، گویند ابتدای آن باد از مرغینان که در مشرق این دشت واقع است می وزد و انتهای آن از خجند در مغرب این دشت است. سبب تسمیه آن است که وقتی چند درویش پیاده در شب ازآنجا عبور میکردند باد تندی وزیده از تیرگی شب و غلبۀ خاک یکدیگر را گم کردند و از همدیگر دور افتادند. سراسیمه شده فریاد میزدند که هادرویش هادرویش آخرالامر در این حالت همگی هلاک شدند. اکنون آن صحرا بدین نام مشهور است. (آنندراج) (جهانگیری) (انجمن آرا)
نام دشتی است در ترکستان. گویند همیشه در آن دشت بادی در نهایت تندی می وزد، چنانکه اسب و شتر را می غلطاند. و وجه تسمیه اش به هادرویش آن است که جمعی از درویشان در آن بادیه واقع می شوند ناگاه باد تندی بهم میرسد و هر یک از درویشان را به جایی می اندازد و همدیگر را گم میکنند و هادرویش هادرویش فریاد میزنند تا وقتی که هلاک میشوند. (برهان). نام دشتی است مابین خجند و کندبادام و در این دشت همیشه باد تند وزد، گویند ابتدای آن باد از مرغینان که در مشرق این دشت واقع است می وزد و انتهای آن از خجند در مغرب این دشت است. سبب تسمیه آن است که وقتی چند درویش پیاده در شب ازآنجا عبور میکردند باد تندی وزیده از تیرگی شب و غلبۀ خاک یکدیگر را گم کردند و از همدیگر دور افتادند. سراسیمه شده فریاد میزدند که هادرویش هادرویش آخرالامر در این حالت همگی هلاک شدند. اکنون آن صحرا بدین نام مشهور است. (آنندراج) (جهانگیری) (انجمن آرا)
مرکب است از لفظ ارد بالفتح که به معنی خشم و قهر است یا ازلفظ ارد بضم که به معنی مانند و نظیر است. (غیاث اللغات). و معنی ترکیبی اردشیر، شیر خشمناک است. (منتهی الارب) (برهان قاطع). اسد غضبان. و این وجه اشتقاق صحیح نیست چه این کلمه در پارسی باستان ارته خشثره و در پهلوی ارتخشیره است مرکب از دو جزء: ارته (ارد، اشا) به معنی مقدس و متدین و درستکار و خشثره (شهر، شهریاری) و کلمه مرکب به معنی شهریاری مقدس و کسی که حکومت مقدس دارد، باشد و آن نام بسیاری از ایرانیان باستان است.
مرکب است از لفظ ارد بالفتح که به معنی خشم و قهر است یا ازلفظ ارد بضم که به معنی مانند و نظیر است. (غیاث اللغات). و معنی ترکیبی اردشیر، شیر خشمناک است. (منتهی الارب) (برهان قاطع). اسد غضبان. و این وجه اشتقاق صحیح نیست چه این کلمه در پارسی باستان اَرتَه خشَثْرَه و در پهلوی ارتخشیره است مرکب از دو جزء: ارته (ارد، اشا) به معنی مقدس و متدین و درستکار و خشثره (شهر، شهریاری) و کلمه مرکب به معنی شهریاری مقدس و کسی که حکومت مقدس دارد، باشد و آن نام بسیاری از ایرانیان باستان است.
آرامی گدا گدای پرور فردی از گروهی از گدایان سمج که بدرخانه های میرفتند و باصرار چیزی طلب میکردند: (معیشتی نه که باعزت و قناعت آن بهردری نروم چون گدای هادوری)
آرامی گدا گدای پرور فردی از گروهی از گدایان سمج که بدرخانه های میرفتند و باصرار چیزی طلب میکردند: (معیشتی نه که باعزت و قناعت آن بهردری نروم چون گدای هادوری)