جدول جو
جدول جو

معنی هادی - جستجوی لغت در جدول جو

هادی
(پسرانه)
هدایت کننده، راهنما، از نامهای خداوند، از القاب پیامبر (ص)، لقب امام علی نقی (ع)
تصویری از هادی
تصویر هادی
فرهنگ نامهای ایرانی
هادی
هدایت کننده، راه راست نماینده، رهنما، پیشوا
هادی الکتریسیته: اجسامی که الکتریسیته را منتشر و هدایت می کنند مانند فلزات، بدن انسان، حیوان و آب
تصویری از هادی
تصویر هادی
فرهنگ فارسی عمید
هادی
از ’ه دء’، در عربی آرام گیرنده. (از برهان). هادی. یقال: هدأت اصواتهم و صوته هادی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هادی
راهنما، راهنماینده، (برهان) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، راهنمای، (دهار)، مرشد، هدایت کننده، ج، هادون، هادین، هداه، (اقرب الموارد) : بعثه سراجاً منیراً و مبشراً و نذیراً و هادیاً و مهدیاً، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2)، (اصطلاح فیزیک) رسانا، در اصطلاح فیزیک، جسمی که الکتریسته یا حرارت در آن به خوبی منتشر شود، فلزات به طور کلی هادی هستند و غیر فلزات معمولاً هادی نیستند و یا عایق میباشند، سیم مسی را هادی یا رسانای الکتریسته گوییم، در صورتی که نخ ابریشم یا نوار لاستیکی الکتریسته را منتقل نمی کنند، نخ ابریشم و نوار لاستیک را جسم عایق یا نارسانا می نامیم، اجسام عایق را ’دی الکتریک’ نیز می نامند، از این رومیتوان اجسام را به دو دسته تقسیم کرد: 1- اجسام هادی (رساناها)، اجسامی هستند که میگذارند بار الکتریکی از آنها عبور کند، 2- اجسام غیرهادی (نارساناها)، اجسامی هستند که نمی گذارند الکتریسته از آنها عبور کند، گازها و پاره ای از مایعات در شرایط خاصی ممکن است هادی شوند، ولی هادی شدن فلزات بدینگونه است که اتم های اغلب آنها به آسانی یک یا چند الکترون از مدار خارجی خود را از دست میدهند از این رو در داخل یک جسم هادی فلزی مانند مس از هر اتمی یک یا چند الکترون جدا میشود این الکترونها که به الکترونهای آزاد موسومند میتوانند به آزادی در فلز حرکت کنند و همین آزادی حرکت الکترونهاست که باعث انتقال الکتریسته میشود، در یک جسم عایق الکترون آزاد وجود ندارد و یا عده الکترونهای آزاد آن خیلی کم و محدود است و در نتیجۀ این اجسام نمی توانند وسیلۀ انتقال الکتریسته باشند، پیدایش بار الکتریکی در نتیجۀ اصطکاک منحصر به اجسام عایق نیست، هر نوع جسم غیرمشابهی که بهم مالیده شود الکتریسته ظاهر میشود منتها باید توجه داشت که اگر جسم مورد استفاده هادی باشد هنگامی که آن را در دست میگیریم و به جسم دیگر می مالیم بارهایی که ظاهر می شود روی جسم مذکور نمی ماند و بلافاصله منتقل می گردد وداخل دست ما می شود، در حالی که اگر جسم مورد استفاده عایق باشد بارهائی که در محل اصطکاک ظاهر میشود روی آن می ماند، پس اگر بخواهیم یک جسم هادی را با اصطکاک الکتریزه کنیم نخست باید آن را روی یک پایۀ عایق از قبیل شیشه نصب کنیم، (فیزیک عمومی الکتریسته ج 1الکترواستاتیک و الکتروسینستیک تألیف روشن صص 27-29)، متقدم، (اقرب الموارد)، پیشوا، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، پیشرو، پیکان تیر، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، یقال: اصابه هادی السهم، ای نصله، (اقرب الموارد)، گردن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ج، هواد، یقال: انتصب هادی الفلق، (اقرب الموارد)، مقدم گردن، (ناظم الاطباء)، اسد، (از اقرب الموارد)، شیر بیشه، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، گاوی که در مرکز خرمن بندند تا گاوان دیگر در وقت خرمن کوبی گرد آن گردند، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، گاوی که وقت خرمن کوبی او را در مرکز خرمن بندند، (منتهی الارب) (آنندراج)، ج، هوادی، (ناظم الاطباء)، اول از گلۀ شتران پیش رو که نمایان شود، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اول از شب، (منتهی الارب) (آنندراج)، اول شب، (ناظم الاطباء)، در تداول حکمت اشراق ’فیض اول’، رجوع به گنجینۀ نوشته های ایرانی، مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق چ هانری کربن ص 276 شود
لغت نامه دهخدا
هادی
از نامهای خداوند عز و جل
لغت نامه دهخدا
هادی
از القاب امام علی النقی (ع) امام دهم است، تولدش به روایت اکثر اهل خبر در نیمه های ماه رجب در سنۀ اربع عشر و مأتین به مدینه اتفاق افتاد و به قولی به سال اثناعشر ومأتین، مادرش ام ولد بود مسماه بسمانه (و یقال ان امه ام الفضل بنت المأمون) و آن جناب در اسم و کنیت با علی المرتضی و علی الرضا یکی بود و بنابراین او راابوالحسن ثالث گویند و القاب شریفش نقی و هادی و عسکری و ناصح و متوکل و فتاح و مرتضی است و در اعلام الوری مسطور است که عالم و طبیب و فقیه و امین نیز از جملۀ القاب آن جناب است و امام ابوالحسن علی الهادی در وقت وفات پدر شش ساله بود و متوکل خلیفه در زمان ایالت خویش یحیی بن هرثمه بن اعین را به مدینه فرستاد تا آن جانب را به سرمن رای که اکنون به سامره مشهور است آورد و هادی بعد از آنکه مدت ده سال و چند ماه آنجا مقیم بود در ماه جمادی الاّخر یا رجب سنۀ اربع و خمسین و مأتین درگذشت و در سرایی که به سامره داشت مدفون شد به روایت علماء شیعه المعتز خلیفه آن جناب را زهر داد و اهل سنت گویند که فوتش به مقتضای اجل طبیعی اتفاق افتاد، مدت عمرش به روایت اصح چهل سال و زمان امامتش سی و سه سال و چند ماه و العلم عنداﷲ، و رجوع به علی النقی شود، (تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 95)
لغت نامه دهخدا
هادی
نام سنگی است، گویند هرکه آن سنگ را با خود دارد سگ به او فریاد نکند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سنگی بود به رنگ طحال ... چون با زاج منقی خلط کرده بر زیبق نهند آن را عقد کند، (نزههالقلوب)، اسم تریاق فاروق است، (فهرست مخزن الادویه) (تحفه)، هو التریاق الکبیر، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 343)، و حکیم مؤمن در فصل تریاقات آرد:تریاق کبیر و او را تریاق فاروق و تریاق اکبر و تریاق هادی نامند، (از نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، و داود ضریر انطاکی ذیل تریاق آرد: بر هرچه دارای خاصیت پادزهری و نفع عظیم سریع باشد اطلاق شود و هم اکنون بر هادی، یعنی تریاق اکبری که اندرومافس قدیم آن را ترکیب کرد اطلاق گردد، و رجوع به تریاق، تریاق کبیر وتریاق اکبر شود، اسمی است مردان را،
- امثال:
هادی ! اسمت را به ما نهادی ! از چه عیب و رسوایی خود را به من نسبت کنی، (امثال و حکم ج 4 ص 1899)
لغت نامه دهخدا
هادی
نام یکی از طبقات چهارگانه که بواسطۀ پستی نژاد مشهورند و به ترتیب عبارتند از: ’هادی’، ’دوم’، ’چندال’ و ’بدهتو’، و آنان به کارهائی از قبیل پاکیزه کردن قراء و دیگر کارهای پست اشتغال می ورزند و به زعم هندوان این طبقات به پدری به نام ’شودر’ و مادری به نام ’برهمن’ منسوبند و به زنا متولد شده اند، و هادی بواسطۀ دوری از پستی ها از دیگر طبقات پسندیده تر است، چنانکه بدهتو بدترین آنان است چه به خوردن مردار اکتفا نکند و به گوشت سگ پردازد ... هر یک از طبقات چهارگانه صف واحدی تشکیل میدهد و هرگاه جمعی از دو طبقۀ مختلف در مجلسی فراهم آید بوسیلۀ پرده ای از هم جدا گردند ویا با خطی بین آنها جدایی افتد که هر یک از دیگری مشخص و ممتاز گردد، (از تحقیق ماللهند بیرونی ص 49)
لغت نامه دهخدا
هادی
راهنما، هدایت کننده، مرشد
تصویری از هادی
تصویر هادی
فرهنگ لغت هوشیار
هادی
هدایت کننده، جمع هداه، رسانه، هر جسمی که جریان الکتریسیته یا حرارت را از خود عبور دهد
تصویری از هادی
تصویر هادی
فرهنگ فارسی معین
هادی
رهنما
تصویری از هادی
تصویر هادی
فرهنگ واژه فارسی سره
هادی
پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا
متضاد: عایق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهادی
تصویر تهادی
برای یکدیگر هدیه فرستادن، به هم هدیه دادن
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
هادئه. از هدء و هدوء. به معنی آرام و در آتش، آتش اندک و آرام، در مقابل آتش تند
لغت نامه دهخدا
تصویری از هادیه
تصویر هادیه
هادیه در فارسی مونث هادی و میان پشته سنگ میان آب مونث هادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهادی
تصویر تهادی
بهم هدیه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
آلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
Institutional
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institutionnel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institucional
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
প্রতিষ্ঠানের
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
机构的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
taasisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
기관의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
kurumsal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institusional
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
istituzionale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
संस्थागत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institucional
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institutionell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
institutioneel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
інституційний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
институциональный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
instytucjonalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
機関の
دیکشنری فارسی به ژاپنی