جدول جو
جدول جو

معنی هاخوشتن - جستجوی لغت در جدول جو

هاخوشتن
تحلیل رفتن، نحیف شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ / غِ کَ دَ)
مصدر ناخوست باشد. یعنی چیزی را به پای کوفتن. (برهان قاطع) (ازآنندراج). پایمال کردن. پاسپر نمودن. لگدکوب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ناخوست شود. مصحف پاخوستن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ننوشتن. نانگاشتن. مقابل نوشتن. رجوع به نوشتن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ نُ / نِ / نَدَ)
دوباره نوشتن. مکرر نوشتن: آنقدر نوشت و وانوشت تا خوشنویس شد. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، استنساخ. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
رجوع به هاوش شود. در پهلوی hawisht به معنی مغ (روحانی زرتشتی) ، موبد. شاگرد. روحانی جوان (زرتشتی) که در مراسم دینی به قربانی کننده، یاری کند. در اوستا havishta آمده که در فرهنگهای فارسی جزو لغات زند و پازند ضبطشده و به معنی امت گرفته اند. (پورداود، خرده اوستا حاشیۀ صص 238- 239) (از حاشیۀ برهان چ معین ص 2312)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاوشتان
تصویر هاوشتان
طلاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هاوشت
تصویر هاوشت
طلبه
فرهنگ واژه فارسی سره
خیز برداشتن، بلند شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در رفتن، خزیدن، سر خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ضربه ناگهانی وارد ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رمه های گوسفندان گم شده، کسی که لقمه در گلویش گیر کرده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
در سایه بودن و رشد نکردن
فرهنگ گویش مازندرانی
عبور کردن از آب آبگیر یا رود، گیر کردن چای، آب یا غذا در
فرهنگ گویش مازندرانی
خشکیدن، لک دار شدن، لک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به نرمی کسی را فراخواندن، فرا خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
با شتاب رفتن، گیر کردن غذا در گلو
فرهنگ گویش مازندرانی