- هاجر (دخترانه)
- فرارکننده، مهاجرت کننده، نام مادر اسماعیل و همسر ابراهیم (ع) (معرب از عبری)
معنی هاجر - جستجوی لغت در جدول جو
- هاجر
- جدائی کننده، لایق و فائق
- هاجر ((جِ))
- جدایی کننده، فایق، فاضل بر دیگر اشیا، سخن پریشان گوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیمۀ روز، نیمروز، شدت گرما
جوانمرد، لادگر (بنا)، مهراز (معمار)، گرامی دلخواه، شهر نشین
هاجره در فارسی مونث هاجر و نیمروز (نصف النهار)، نیمروز داغ، سختی گرما، سخن زشت دشنامگونه -1 مونث هاجر، نیم روز (ظهر) در گرمای تابستان، شدت گرما سختی گرما: (وسیاحان بیابان حرمان در هاجره هجران از منبع عدل و منهل فضل اوزلال نوال چشند)، رسوایی فضیحت بی آرویی، جمع هواجر
((جِ رِ یا رَ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث هاجر، نیم روز (ظهر) در گرمای تابستان، شدت گرما، سختی گرما، رسوایی، فضیحت، جمع هواجر
کوچنده
با همدیگر بریدن و جدائی کردن
مردار خوار از مرغان
کسی که از جایی به جایی رود و از زمینی به زمینی هجرت نماید، مفارقت کننده از خانه و اقربا یعنی مسافر، آنکه از وطن خود هجرت کند و در جائی دیگر مسکن گیرد
کسی که از شهر یا وطن خود به شهر یا کشور دیگر برود و در آنجا سکنی گزیند، هجرت کننده
Migrant, Migrator
migrante
migrant
мигрант
мігрант
migrant
Migrant
migrante
migrant
migrante
प्रवासी
অভিবাসী
migran
mhamiaji
ผู้อพยพ
مهاجرٌ
مہاجر