جدول جو
جدول جو

معنی هاتان - جستجوی لغت در جدول جو

هاتان
(نِ)
به معنی این، ولی درمؤنث استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). این دو زن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هاران
تصویر هاران
(پسرانه)
معرب از عبری، کوه نشین، برادر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هادان
تصویر هادان
(پسرانه)
معرب از عبری نام پدر ساوه همسر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هامان
تصویر هامان
(پسرانه)
معرب از یونانی، مشهور، نام وزیر اخشویروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داتان
تصویر داتان
(پسرانه)
مربوط به چشم، نام یکی از رؤسای یهود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اتان
تصویر اتان
گازی فرّار، بی رنگ، بی بو و قابل اشتعال که به عنوان سوخت و نیز در بعضی از یخچال ها به عنوان عامل سرمازا به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفتان
تصویر هفتان
هفت اختر، هفت سیاره
فرهنگ فارسی عمید
نام پدر ساره بود عم ابراهیم علیه السلام، (از ترجمه طبری بلعمی چ بهار)، (به معنی کوه نشین) برادر ابراهیم و پدر لوط است، (قاموس کتاب مقدس) (ناظم الاطباء)، هاران بن آزر برادر ابراهیم پیغمبرو پدر لوط علیهماالسلام، (المعرب منصور جوالیقی چ مصر ص 123) (عیون الاخبار چ مصر ج 1 ص 215)، و ابراهیم را برادری بود، نام او هاران و لوط پسر او بود و ساره دخترعمش بود و هرکه علمش نداند پندارند که دو هاران یکی است و ساره خواهر لوط بوده است و هر دو برادرزادگان ابراهیم بود، (ترجمه طبری بلعمی ص 246 چ بهار)
لغت نامه دهخدا
نام پدر ساره زوجه ابراهیم و مادر اسحاق
لغت نامه دهخدا
نام وزیرفرعون بود، و این لغت عجمی است، (برهان) (ناظم الاطباء)، نام کافری که وزیر فرعون بود، (کشف اللغات) (لطایف) (غیاث)، وزیر اول اخشویروش (خشایارشا که او را با اردشیر خلط کرده اند) بود که بر مردخای یهودی غضبناک شد، زیرا که وی را تعظیم ننموده بود، بدین لحاظ پادشاه را بر آن داشت که فرمانی صادر فرمود که یهود را در تمام ممالک فارس به قتل رسانند، اما استر زن یهودی خشایارشا شاهنشاه هخامنشی، این فرمان را باطل نمود و هامان را بر همان داری که از برای مردخای حاضر نموده بود دار کشیدند وروز چهاردهم و پانزدهم آن ماه را محض خلاصی یهود از دشمنانشان عید قرار دادند و عید فور یا فوریم خوانده شد، و در این دو روز در وقت ذکر اسم هامان، یهود صفیر استهزا میزنند، (قاموس کتاب مقدس)، ولی چنانکه دیدیم در روایات اسلامی هامان را وزیر فرعون معرفی کرده اند، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین ص 2310) :
ای از دل تو خدای ایمان برده
کفرت سبق از ثمود و هامان برده،
فخرالدین محمد سرخسی،
هارون زمانه را ندیدی
ای غره شده به مکر هامان،
ناصرخسرو،
علی هارون امت بود دشمن زآن همی دارد
مر او را کش چنین آموخت ره فرعون و هامانش،
ناصرخسرو،
تو نبیرۀ پسر موسی و هارونی
زین قبل من عدوی لشکر هامانم،
ناصرخسرو،
دست هامان ستمکاره ز تو کوته شود
گر تو اندر شهر ایمان خطبه بر هارون کنی،
ناصرخسرو،
اگر هارون ز موسی ترجمان بود
که حجت گفت بر فرعون وهامان،
ناصرخسرو،
تو ای جاهل برو با اهل هامان
مرا بگذار با اولاد هارون،
ناصرخسرو،
لیکن ننماییمت راه هارون
تا بازنگردی ز راه هامان،
ناصرخسرو،
ز یار زشت نامت زشت شد اما سزاواری
چنان کز بخت فرعون لعین بدبخت شد هامان،
ناصرخسرو،
برز گران را نگر چگونه ز مستی
بهرۀ هارون همی دهند به هامان،
ناصرخسرو،
چون باز بگردی بسوی موسی و هارون
یکره بشوی سیر ز فرعون وز هامان،
ناصرخسرو،
تخم بد را چه بود بار مگر هم بد
مکر فرعون که پذرفت مگر هامان،
ناصرخسرو،
گفت: ای برادر! شکر نعمت باری عز اسمه همچنان بر من افزونتر است که میراث پیغمبران یافتم، یعنی علم و ترا میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر، (گلستان)،
به چه خرمی و نازان گرو ازتو برد هامان
اگرت شرف همین است که مال و جاه داری،
سعدی،
اگر گویندش اندر نار جاوید
بخواهی ماند با فرعون و هامان،
سعدی،
گفت یکچند مرا داشت جنیبه فرعون
گفت یکچند مرا داشت بر آخور هامان،
محمود جوهری هروی،
برای اطلاع بیشتر رجوع به عهد عتیق، کتاب استر باب 1-10 شود
نام برادر حضرت ابراهیم بوده و در وقت سوزانیدن اصنام و بتها سوخته شد، (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خدابنده لوی بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان، واقع در 15 هزارگزی شمال صحنه، کنار راه مالرو صحنه به سنقر، ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 219 تن سکنۀ کردی و فارسی زبان میباشد، آب آن از رود خانه فارسینج و محصولات آنجا غلات آبی دیمی، حبوبات، قلمستان و میوه است، اهالی به زراعت مشغولند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ تْ تا)
سحاب هتان، ابری که پیوسته و بدون انقطاع نرم نرمک ببارد. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) ، مرد زبان آور و حاضرکلام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
خر ماده. ماچه خر. ماچه الاغ. ماده خر. (مهذب الأسماء). خرماچه. ماچه حماره. ام ﱡحلس. و شیر او مسلولان را بغایت نافع است. و اتانه بدین معنی کم آمده است. ج، اتن، آتن، اتن، مأتوناء، سنگی بزرگ که در میان آب باشد. آبخور سر چاه. ایستادنگاه آبکش بر لب چاه. سنگ بزرگ سر چاه، پایۀ هودج. نشست گاه هودج از پشت شتر
لغت نامه دهخدا
(هَُ نِ)
تثنیۀ هذه، یعنی این دو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یعنی آن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ابری که گاه ببارد و گاه نبارد. ج، هتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حران شهری است از اقلیم چهارم به جزیره و جزیره به لغت عربی زمینی باشد که محاط به آب باشد و بلاد جزیره مملکتی است از اقلیم چهارم میانۀ فرات و دجله و دارالملک آن موصل و ارّان است ودیاربکر و ربیعه و دیارمضر و غیرها از بلاد آن است، حران و رقه و رأس عین و ماردین و قرقیا و نصیبین و سنجار و عانه و موش و اربل و خانور و میافارقین و غیره، منسوب به آن جزری باشد به حذف یا، گویند اول شهری که بعد از بابل ساخته شده شهر ’هاران’ بوده و هاران نام پدر ساره زن ابراهیم خلیل بوده، و قیل کان لابراهیم اخ یسمی ایضاً هاران و هو ابولوط و قال الجوهری فی الصحاح: حران اسم بلد و هو فعال مجوز یکون فعلان و النسبه علیه حرنانی علی غیر قیاس حرّانی علی ما علیه العله - انتهی، حران معرب هاران است و مولد حضرت ابراهیم علیه السلام هم در زمین بابل بوده، لهذا نام اورا براهام و فارسی دانند، (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
ناتان (به معنی داده شده) پیغمبری در یهودیه بود در ایام داود و سلیمان وی مشیر و ترجمه نگار داود و سلیمان بود و چون از عزمی که داود برای بنای هیکل داشت مطلع گشت در خلال این احوال خدای تعالی وی را الهام فرمود که به داود اخبار دهد که خداوند رای و قصد وی را تحسین فرموده لیکن اتمام آن را به پسرش موکول داشته، علیهذا داود از برای نیل بدین موهبت عظمی سجدۀ شکرانه بجای آورد، و چون داود در مطلب اوریا عصیان ورزید خداوند ناتان را از برای تنبیه وی مأمور داشته فرمود که وی را از قصاص و انتقام بترساند، اما معلوم نیست که این ناتان پدر ’عزریاهو’ رئیس وکلا و پدر ’زابود’ کاهن بود، یا اینکه مرد دیگری است که به این اسم نامیده شده است، (از قاموس کتاب مقدس ص 864)
نام پادشاه نبطی هاست که در اواخر قرن هفتم پیش از میلاد میزیسته و بنقل کتیبه های آشوری به دست آشور بانی پال مغلوب شده، رجوع به تاریخ اسلام ص 15 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به معنی این. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شهر و بندر صقلیه (سیسیل) در ساحل شرقی که اغلب اوقات از آتشفشان ’اتنا’ خراب و ویران میگردد، سکنه 245700 تن است، محصول آنجا پوست حیوانات، انواع میوه و شراب و روغن نباتی است
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
کذب و دروغ باشد و به کسر اول هم آمده است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است از بخش نوبران شهرستان ساوه با 1712 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ)
از قرای اصفهان. (معجم البلدان). اکنون در استان اصفهان بدین نام دهی نیست
لغت نامه دهخدا
(هََ)
وجود و هستی و بوش و فرتاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
به معنی متعفن، شهری است در حدود بن یامین که همان جفنۀ یوسیفوس است و همان جفنۀ حالیه باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش کنارک شهرستان چاه بهار، دارای 500 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
قلعه ای است به دیاربکر، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ ئی یَ)
دهی است از دهستان جی از بخش حومه شهرستان اصفهان. آب آن از زاینده رود و چاه و محصول عمده اش غله، پنبه و میوه و سکنۀ آن 148 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کرسی نشین کانتون ’اندر’ ناحیه ’ایسودن’ فرانسه که دو هزار و یکصد تن جمعیت دارد، کلیسای ’سن لوریان’ از قرن یازدهم در آن شهر بر جا مانده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفتان
تصویر هفتان
جمع هفت هفتها: (پس ازپس عیسی هفتی ازهفتان بگذشت)، هفت اختر: (سالارکیست پس چو ازین هفتان هریک موکل است بکاری بر) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتان
تصویر اتان
ماچه خر فرانسوی ابویه فرانسوی تالاب مرداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتن
تصویر هاتن
بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
بلند کن، بیدار کن
فرهنگ گویش مازندرانی
دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تنک، با فاصله
فرهنگ گویش مازندرانی