مهر، مهریه هر یک از اتاق های کشتی اتاقکی در جلو هواپیما برای هدایت هواپیما به وسیلۀ خلبان و کمک خلبان اتاقکی که به عنوان رختکن از آن استفاده می شود اتاقک تلفن عمومی در مخابرات یا معابر کابین کردن: به عقد ازدواج درآوردن، نکاح کردن
مِهر، مهریه هر یک از اتاق های کشتی اتاقکی در جلو هواپیما برای هدایت هواپیما به وسیلۀ خلبان و کمک خلبان اتاقکی که به عنوان رختکن از آن استفاده می شود اتاقک تلفن عمومی در مخابرات یا معابر کابین کردن: به عقد ازدواج درآوردن، نکاح کردن
هاکن، نام چند تن از سلاطین نروژ است و معروفترین آنها عبارتند از: هاکین اول 936 میلادی 958 میلادی هاکین ششم 1247 میلادی 1263 میلادی هاکین هفتم 1350 میلادی 1363 میلادی هاکین اول در ترویج و نشر دین مسیح فعالیت شدیدی نمود تا آنجا که جان را در سر این سودا گذارد، هاکین ششم، جزائر ایسلند، گروئنلند و شتلاند را ضبط نمود و برخی از قوانین را وضع کرد، هاکین هفتم سوئد را هم بر کشور خویش ملحق ساخت، ولی جذب قلوب سوئدیان برایش میسر نشد و در نتیجه وی را خلع کردند، بعدها زوجه اش مارگریت که دختر پادشاه دانمارک بود از سوئد و نروژ مملکت واحدی تشکیل داد، (قاموس الاعلام ترکی)
هاکن، نام چند تن از سلاطین نروژ است و معروفترین آنها عبارتند از: هاکین اول 936 میلادی 958 میلادی هاکین ششم 1247 میلادی 1263 میلادی هاکین هفتم 1350 میلادی 1363 میلادی هاکین اول در ترویج و نشر دین مسیح فعالیت شدیدی نمود تا آنجا که جان را در سر این سودا گذارد، هاکین ششم، جزائر ایسلند، گروئنلند و شتلاند را ضبط نمود و برخی از قوانین را وضع کرد، هاکین هفتم سوئد را هم بر کشور خویش ملحق ساخت، ولی جذب قلوب سوئدیان برایش میسر نشد و در نتیجه وی را خلع کردند، بعدها زوجه اش مارگریت که دختر پادشاه دانمارک بود از سوئد و نروژ مملکت واحدی تشکیل داد، (قاموس الاعلام ترکی)
شهریار دومین حاصور که بسیار توانگر و شجاع بود و مدت بیست سال قوم اسرائیل در تحت ظلم و اقتدار وی می بودند. (سفر داوران 4:2). اما دبوره و باراق لشکر وی را منهزم ساخته و یاعیل زوجه حابرقینی سیسرای سپه سالار را کشته ایشان را شکستی فاحش داد. (سفر داوران 4:21) (قاموس کتاب مقدس). در مجمل التواریخ و القصص ذیل عنوان ’اندر سالهای بنی اسرائیلیان و ذکر ملوک و علماء ایشان بر اجمال’ (ص 141) آمده است: و اندر تاریخ جریر چنان است نوفل برادر کالوب بن نوقیل پادشاهی کرد. و در حاشیۀ آن ذیل لغت نوقیل چنین است حمزه بن الحسن صاحب تاریخ سنی ملوک الارض بعد از این: یایین المعروف به ناقش ملک ارض کنعان و از طبری آرد: ثم سلط علیهم ملک من الکنعانین یقال له یافین... عشرین سنه (ص 546). و ظاهراً متن مصحف یابین ناقش بن کنعان است. در صفحۀ 142همان کتاب است: در ولایت یابین از بنی اسرائیل بیست و [دو سال. و در حاشیه مرحوم بهار به نقل از تاریخ سنی ملوک الارض آرد: ’یابین الاسرائیلی. و در همانجا به نقل از طبری آرد: رجل من بنی اسرائیل یقال له یائیر. (حاشیه مامر، یانین). این قسمت از متن افتاده بود، چه در هر دو مأخذ حمزه طبری موجود بود. به علاوه لفظ ’از بنی اسرائیل’ معلوم میکرد که مربوط با (یانین) مزبور باید باشد. لذا از حمزه نقل نشد’. - انتهی. آنچه از تاریخ کتاب مقدس بر می آید در بنی اسرائیل دو تن بوده اند یکی موسوم به یائیر، (رجوع به یائیر شود). و دیگری یابین و لکن کسی را به اسامی یانین و یایین، (صوری که در حاشیۀ مجمل التواریخ آمده است) ذکر نکرده اند و ظاهراً صور مزبور تصحیف همان یابین است
شهریار دومین حاصور که بسیار توانگر و شجاع بود و مدت بیست سال قوم اسرائیل در تحت ظلم و اقتدار وی می بودند. (سفر داوران 4:2). اما دبوره و باراق لشکر وی را منهزم ساخته و یاعیل زوجه حابرقینی سیسرای سپه سالار را کشته ایشان را شکستی فاحش داد. (سفر داوران 4:21) (قاموس کتاب مقدس). در مجمل التواریخ و القصص ذیل عنوان ’اندر سالهای بنی اسرائیلیان و ذکر ملوک و علماء ایشان بر اجمال’ (ص 141) آمده است: و اندر تاریخ جریر چنان است نوفل برادر کالوب بن نوقیل پادشاهی کرد. و در حاشیۀ آن ذیل لغت نوقیل چنین است حمزه بن الحسن صاحب تاریخ سنی ملوک الارض بعد از این: یایین المعروف به ناقش ملک ارض کنعان و از طبری آرد: ثم سلط علیهم ملک من الکنعانین یقال له یافین... عشرین سنه (ص 546). و ظاهراً متن مصحف یابین ناقش بن کنعان است. در صفحۀ 142همان کتاب است: در ولایت یابین از بنی اسرائیل بیست و [دو سال. و در حاشیه مرحوم بهار به نقل از تاریخ سنی ملوک الارض آرد: ’یابین الاسرائیلی. و در همانجا به نقل از طبری آرد: رجل من بنی اسرائیل یقال له یائیر. (حاشیه مامر، یانین). این قسمت از متن افتاده بود، چه در هر دو مأخذ حمزه طبری موجود بود. به علاوه لفظ ’از بنی اسرائیل’ معلوم میکرد که مربوط با (یانین) مزبور باید باشد. لذا از حمزه نقل نشد’. - انتهی. آنچه از تاریخ کتاب مقدس بر می آید در بنی اسرائیل دو تن بوده اند یکی موسوم به یائیر، (رجوع به یائیر شود). و دیگری یابین و لکن کسی را به اسامی یانین و یایین، (صوری که در حاشیۀ مجمل التواریخ آمده است) ذکر نکرده اند و ظاهراً صور مزبور تصحیف همان یابین است
در پی چیزی شدن و پس چیزی رفتن از صراح و منتخب، و صاحب مزیل الاغلاط نوشته که این مصدر است بر وزن تفعیل بمعنی پیروی، مگر استعمال این مصدر بمعنی اسم فاعل درست است بمعنی پیروی کننده چنانچه جمع این فارسیان تابینان می آرند، (غیاث اللغات)، مؤلف فرهنگ نظام آرد: پائین ترین صاحب منصب فوجی، این لفظ نه فارسی است و نه ترکی و نه عربی، اما احتمال این است محرف لفظ تابین مصدر عربی باشد که یک معنیش پیروی کردن است، در تداول عوام، غیر صاحب منصب در نظام، شاید شکستۀ کلمه تابعین جمع تابع عربی باشد لکن تابین را بمعنی افراد نظامی و سربازان استعمال می کنند و آنرا به توابین جمع می بندند، یک فرد نظامی که صاحب منصبی نباشد مانند سرباز، مقابل درجه دار و صاحب منصب
در پی چیزی شدن و پس چیزی رفتن از صراح و منتخب، و صاحب مزیل الاغلاط نوشته که این مصدر است بر وزن تفعیل بمعنی پیروی، مگر استعمال این مصدر بمعنی اسم فاعل درست است بمعنی پیروی کننده چنانچه جمع این فارسیان تابینان می آرند، (غیاث اللغات)، مؤلف فرهنگ نظام آرد: پائین ترین صاحب منصب فوجی، این لفظ نه فارسی است و نه ترکی و نه عربی، اما احتمال این است محرف لفظ تابین مصدر عربی باشد که یک معنیش پیروی کردن است، در تداول عوام، غیر صاحب منصب در نظام، شاید شکستۀ کلمه تابعین جمع تابع عربی باشد لکن تابین را بمعنی افراد نظامی و سربازان استعمال می کنند و آنرا به توابین جمع می بندند، یک فرد نظامی که صاحب ِ منصبی نباشد مانند سرباز، مقابل درجه دار و صاحب منصب
پسر دومین آدم است. بعضی را گمان چنان است که اسم مسطور (هابیل = نفس، بخار) دلالت بر کوتاهی عمر هابیل است، ودیگران بر آنند که چون حوّا دید قاین آن نسل موعود نیست این مطلب داعی بر این شد که با خود فکر نماید که زندگانی را چندان اهمیتی نیست و همچنانکه یعقوب (4:14) میگوید: ’حیات شما چیست ؟ مگر بخاری نیستید که اندک زمانی ظاهر است و بعد ناپدید میشود’. علی الجمله هابیل شبان بود و از اول زادگان گوسفندان خود از برای خداوند قربانی آورد و خداوند قربانی وی را پذیرفته قربانی قائین را که از محصول ارضی بود رد کرد. در این حال دست حسد سرمۀ نفرت در دیدۀ قائین کشیده بر برادر خود غضبناک شده او را کشت. و مسیح، هابیل راهابیل صدیق نامید. (قاموس کتاب مقدس). مؤلف مجمل التواریخ آرد: ’نخستین کسی که از دنیا بیرون رفت هابیل بود که قابیل بکشتش، چنانکه حق تعالی در قرآن یاد کرده است و همانجا در کوههای حدود سراندیب قابیل، هابیل را در زیر خاک کرد. و اندر کتاب دلایل القبله چنان خواندم که روایت کرده است ابن عباس رضی اﷲ عنهما که آن وقت زمین اسفید بود تا آن وقت که قابیل هابیل را بکشت، پس لونش بگردید و طعم بعضی از میوه ها ناخوش گشت و مضر، و از آن سبب در مرثیت و اندوه هابیل آدم این بیتها یاد کرد و معروف و مشهور است: تغیرت البلاد و من علیها و وجه الارض مغبرّ قبیح تغیّر کل ذی لون و طعم و قل بشّاشه الوجه الملیح [البصیح] فما لی [و ما لی] لاابوح [اجود] لسکب دمعی [بسکب دمع] و هابیل توارته [تضمنه] الضریح بان قتل قابیل اخاه (؟) فما أنا فی حی̍وتی مستریح. (مجمل التواریخ و القصص صص 430-431). که پسر بود دو مر آدم را مه قابیل و کهترش هابیل. ناصرخسرو (دیوان ص 241). گروهی چو دریا جنوبی گرای که بوده ست هابیلشان رهنمای. نظامی. قربان کرده بر غم قابیل در آتش عشق همچو هابیل. اوحدی کرمانی (از مزدیسنا ص 512). و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 89، 182، 430، 431 و 481 و تاریخ گزیده صص 23-24 و 65 نزههالقلوب ج 3 ص 250 و 292 و لباب الالباب ج 1 صص 17-18العقد الفرید ج 2 ص 152 و ج 5 ص 59 و الکامل ج 1 و ناسخ التواریخ ج 1 شود
پسر دومین آدم است. بعضی را گمان چنان است که اسم مسطور (هابیل = نفس، بخار) دلالت بر کوتاهی عمر هابیل است، ودیگران بر آنند که چون حوّا دید قاین آن نسل موعود نیست این مطلب داعی بر این شد که با خود فکر نماید که زندگانی را چندان اهمیتی نیست و همچنانکه یعقوب (4:14) میگوید: ’حیات شما چیست ؟ مگر بخاری نیستید که اندک زمانی ظاهر است و بعد ناپدید میشود’. علی الجمله هابیل شبان بود و از اول زادگان گوسفندان خود از برای خداوند قربانی آورد و خداوند قربانی وی را پذیرفته قربانی قائین را که از محصول ارضی بود رد کرد. در این حال دست حسد سرمۀ نفرت در دیدۀ قائین کشیده بر برادر خود غضبناک شده او را کشت. و مسیح، هابیل راهابیل صدیق نامید. (قاموس کتاب مقدس). مؤلف مجمل التواریخ آرد: ’نخستین کسی که از دنیا بیرون رفت هابیل بود که قابیل بکشتش، چنانکه حق تعالی در قرآن یاد کرده است و همانجا در کوههای حدود سراندیب قابیل، هابیل را در زیر خاک کرد. و اندر کتاب دلایل القبله چنان خواندم که روایت کرده است ابن عباس رضی اﷲ عنهما که آن وقت زمین اسفید بود تا آن وقت که قابیل هابیل را بکشت، پس لونش بگردید و طعم بعضی از میوه ها ناخوش گشت و مضر، و از آن سبب در مرثیت و اندوه هابیل آدم این بیتها یاد کرد و معروف و مشهور است: تغیرت البلاد و من علیها و وجه الارض مُغْبرّ قبیح تغیَّرَ کل ذی لون و طعم و قل بشّاشه الوجه الملیح [البصیح] فما لی [و ما لی] لاابوح [اجود] لسکب دمعی [بسکب دمع] و هابیل توارته [تضمنه] الضریح بان قتل قابیل اخاه (؟) فما أنَا فی حی̍وتی مستریح. (مجمل التواریخ و القصص صص 430-431). که پسر بود دو مر آدم را مِه ْ قابیل و کهترش هابیل. ناصرخسرو (دیوان ص 241). گروهی چو دریا جنوبی گرای که بوده ست هابیلشان رهنمای. نظامی. قربان کرده بر غم قابیل در آتش عشق همچو هابیل. اوحدی کرمانی (از مزدیسنا ص 512). و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 89، 182، 430، 431 و 481 و تاریخ گزیده صص 23-24 و 65 نزههالقلوب ج 3 ص 250 و 292 و لباب الالباب ج 1 صص 17-18العقد الفرید ج 2 ص 152 و ج 5 ص 59 و الکامل ج 1 و ناسخ التواریخ ج 1 شود
وزنی برابر بیست وپنج استار، (فرهنگ نظام)، رجوع به استار شود، ابن سینا در قانون نقل نموده که هامین پنج استار است و بیست درهم و چهار اوبولو، (از فرهنگ نظام)، وزنی معادل بیست وپنج استار و چهار اوبولو، (یادداشت به خط مؤلف)
وزنی برابر بیست وپنج استار، (فرهنگ نظام)، رجوع به استار شود، ابن سینا در قانون نقل نموده که هامین پنج استار است و بیست درهم و چهار اوبولو، (از فرهنگ نظام)، وزنی معادل بیست وپنج استار و چهار اوبولو، (یادداشت به خط مؤلف)
زابین به عراق اندر بگشاد (زاب) چنانکه گفته ایم و آن را زاب بزرگ و زاب کوچک خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 44). و ابن البلخی آرد:در عراق دو نهر آورد که آن را زابین خوانند و معنی زاب آن است که زو آب. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 39). و رجوع به زاب در لغت نامه و معجم البلدان ج 4 شود
زابین به عراق اندر بگشاد (زاب) چنانکه گفته ایم و آن را زاب بزرگ و زاب کوچک خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 44). و ابن البلخی آرد:در عراق دو نهر آورد که آن را زابین خوانند و معنی زاب آن است که زو آب. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 39). و رجوع به زاب در لغت نامه و معجم البلدان ج 4 شود
کابین کلمه فارسی و ’کبین’ آذری از این کلمه است، بضع، مهر، (دهار)، صداق، (مهذب الاسماء)، صدقه، نحل، نحله، (منتهی الارب)، دست پیمان، مهریه، شیربها، عقر، (دهار)، علیقه، علاقه، (منتهی الارب)، کاوین، (مهذب الاسماء)، صدقه، (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)، اجر، نکاح، مهر زنان باشد، (لغت فرس) (صحاح الفرس)، مهر زنان را گویند و آن مبلغی باشد که در هنگام عقد بستن و نکاح کردن زنان مقرر کنند، (برهان)، زری که به هنگام نکاح به ذمّۀ مرد مقرر کنند، به عربی آن را مهر گویند، از برهان و سراج و رشیدی، و بعضی بمعنی مهر مؤجل نوشته اند، (غیاث) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : این جهان نوعروس را ماند رطل کابینش گیرو باده بیار، خسروی، زنان پارسا از شوی گردند به کابین دیدن او را خریدار، فرخی، ز بهر آنکه ببینند روی خوبش را زنان بشوی ببخشند هر زمان کابین، فرخی، بباید علی الحال کابینش کرد بیرزد به کابین چنین دختری بود نقد کابین او اینکه تو کنی سجدۀ شکر چون شاکری، منوچهری، عروسی است می شادی آیین او که شاید خرد داد کابین اوی، (گرشاسب نامه)، ای پسرجان و تنت شهره زناشویند شوی جانست و زنش تنت و خرد کابین، ناصرخسرو، عاقل ندهد درین چنین کابین راضی نشود بصره و صدره، ناصرخسرو، طمع جانت کند گرچه بدوکابین گنج قارون بنهی با سپه قارن، ناصرخسرو، دنیا عروس وار بیاراید پیشت چو یافت از تو بدین کابین، ناصرخسرو، به چه ماند به عروسی، عالم که سبکروح گران کابین است شاه او زیبد منصور سعید که هم این خسرو، آن شیرین است، ابوالفرج رونی، یک رضای شاه شاه آمد عروس طبع را از کرم کابین عذرا برنتابد بیش از این، خاقانی، خاتون وار ملک فریدونش خوان که نیست کابین این عروس کم از گنج کاویان، خاقانی، گرچه ناهید ورچه پروین اند از در ذم و اهل نفرین اند سبب جنگ و ننگ و آزارند علت رنج و خرج کابین اند، (سندبادنامه ص 257)، به کابین خسرورضا داده ایم که از تخمۀ خسروان زاده ایم، نظامی، نقل است که در حال حیات همه مال به درویشان داد، وقتی او را مهمانی آمد هرچه داشت خرج کرد و گفت مهمانان فرستادگان خدای اند، زن با وی بخصومت بیرون آمد، گفت زنی که در این معنی با من خصومت کند نشاید کابین به وی داد و طلاق دادش، (تذکرهالاولیاء عطار)، چون درافتادند اندر جستجو بعد از آن دربست و کابین جست او، مولوی، باجوانی چو لعبت سیمین مهر بستش بمبلغی کابین، سعدی، به ده دینارم از قید خلاص کرد و با خویشتن به حلب برد و دختری که داشت به نکاح من درآورد به کابین صد دینار، (گلستان)، یکی را زنی صاحب جمال جوان درگذشت و مادرزن فرتوت به علت کابین در خانه متمکن بماند، (گلستان)، ساقیا دیوانه ای چون من کجا در بر کشد دختر رز را که نقد عقل کابین کرده اند، حافظ، عقر،کابین که بشبهۀ وطی یا به وطی غضب واجب شود، (منتهی الارب)
کابین کلمه فارسی و ’کبین’ آذری از این کلمه است، بضع، مهر، (دهار)، صداق، (مهذب الاسماء)، صُدُقَه، نحل، نحله، (منتهی الارب)، دست پیمان، مهریه، شیربها، عقر، (دهار)، علیقه، علاقه، (منتهی الارب)، کاوین، (مهذب الاسماء)، صَدُقَه، (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)، اجر، نکاح، مهر زنان باشد، (لغت فرس) (صحاح الفرس)، مهر زنان را گویند و آن مبلغی باشد که در هنگام عقد بستن و نکاح کردن زنان مقرر کنند، (برهان)، زری که به هنگام نکاح به ذمّۀ مرد مقرر کنند، به عربی آن را مهر گویند، از برهان و سراج و رشیدی، و بعضی بمعنی مهر مؤجل نوشته اند، (غیاث) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : این جهان نوعروس را ماند رطل کابینش گیرو باده بیار، خسروی، زنان پارسا از شوی گردند به کابین دیدن او را خریدار، فرخی، ز بهر آنکه ببینند روی خوبش را زنان بشوی ببخشند هر زمان کابین، فرخی، بباید علی الحال کابینش کرد بیرزد به کابین چنین دختری بود نقد کابین او اینکه تو کنی سجدۀ شکر چون شاکری، منوچهری، عروسی است می شادی آیین او که شاید خرد داد کابین اوی، (گرشاسب نامه)، ای پسرجان و تنت شهره زناشویند شوی جانست و زنش تنت و خرد کابین، ناصرخسرو، عاقل ندهد درین چنین کابین راضی نشود بصره و صدره، ناصرخسرو، طمع جانت کند گرچه بدوکابین گنج قارون بنهی با سپه قارن، ناصرخسرو، دنیا عروس وار بیاراید پیشت چو یافت از تو بدین کابین، ناصرخسرو، به چه ماند به عروسی، عالم که سبکروح گران کابین است شاه او زیبد منصور سعید که هم این خسرو، آن شیرین است، ابوالفرج رونی، یک رضای شاه شاه آمد عروس طبع را از کرم کابین عذرا برنتابد بیش از این، خاقانی، خاتون وار ملک فریدونش خوان که نیست کابین این عروس کم از گنج کاویان، خاقانی، گرچه ناهید ورچه پروین اند از در ذم و اهل نفرین اند سبب جنگ و ننگ و آزارند علت رنج و خرج کابین اند، (سندبادنامه ص 257)، به کابین خسرورضا داده ایم که از تخمۀ خسروان زاده ایم، نظامی، نقل است که در حال حیات همه مال به درویشان داد، وقتی او را مهمانی آمد هرچه داشت خرج کرد و گفت مهمانان فرستادگان خدای اند، زن با وی بخصومت بیرون آمد، گفت زنی که در این معنی با من خصومت کند نشاید کابین به وی داد و طلاق دادش، (تذکرهالاولیاء عطار)، چون درافتادند اندر جستجو بعد از آن دربست و کابین جست او، مولوی، باجوانی چو لعبت سیمین مهر بستش بمبلغی کابین، سعدی، به ده دینارم از قید خلاص کرد و با خویشتن به حلب برد و دختری که داشت به نکاح من درآورد به کابین صد دینار، (گلستان)، یکی را زنی صاحب جمال جوان درگذشت و مادرزن فرتوت به علت کابین در خانه متمکن بماند، (گلستان)، ساقیا دیوانه ای چون من کجا در بر کشد دختر رز را که نقد عقل کابین کرده اند، حافظ، عقر،کابین که بشبهۀ وطی یا به وطی غضب واجب شود، (منتهی الارب)
نام یکی از ممالک مرکزی قدیم ایتالیا بود که در شمال لاسیوم و در مغرب سامنیوم و در مشرق اتروریا و در جنوب پیسنوم و میان جبال آپنین و مجرای دو رود خانه تیبروآنیو و در میان ایالات کنونی امبری و آبروز اولتریور قرار داشت، ناحیۀ سابین پوشیده از جنگل بود و برای زراعت مناسب بود لکن زیتون و تاک و بلوط فراوان داشت و حیوانات اهلی نیز در آن نگاهداری میشد، رجوع به ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 482 و قاموس الاعلام ترکی ج 4 شود رودخانه ای است در ایالات متحدۀ آمریکا، که از ایالت تکزاس سرچشمه میگیرد و در این ایالت و ایالت لویزیان ابتدا بسمت جنوب شرقی و بعد بسوی جنوب جریان می یابد و پس از طی 500 هزار گز به خلیج مکزیک می ریزد
نام یکی از ممالک مرکزی قدیم ایتالیا بود که در شمال لاسیوم و در مغرب سامنیوم و در مشرق اتروریا و در جنوب پیسنوم و میان جبال آپنین و مجرای دو رود خانه تیبروآنیو و در میان ایالات کنونی اُمبری و آبروز اولتریور قرار داشت، ناحیۀ سابین پوشیده از جنگل بود و برای زراعت مناسب بود لکن زیتون و تاک و بلوط فراوان داشت و حیوانات اهلی نیز در آن نگاهداری میشد، رجوع به ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 482 و قاموس الاعلام ترکی ج 4 شود رودخانه ای است در ایالات متحدۀ آمریکا، که از ایالت تکزاس سرچشمه میگیرد و در این ایالت و ایالت لویزیان ابتدا بسمت جنوب شرقی و بعد بسوی جنوب جریان می یابد و پس از طی 500 هزار گز به خلیج مکزیک می ریزد
قوم قدیم از نژاد لاتین است که در ایتالیا در حوالی رم و در دامنه ها و ارتفاعات جبال آپنین مرکزی در ناحیۀ سابین سکونت داشتند، بعدها بدشتها و جلگه های حوالی رم سرازیر شدند و بقیادت تاتیوس پادشاه خود ضد رومیان شوریدند و آتش جنگ میان سابینها و رومیان شعله ور شد، بعد از آخرین جنگ قراردادی منعقد گردید که بموجب آن سابینها در مجاورت رومیان و در شهر رم اقامت گزیدند ولی تحت حکومت تاتیوس و مجلس اعیان خود بودند، مدتی بعد بطور قطعی مغلوب و برومیان ملحق شدند و از سال 220 قبل از میلاد در دورۀ دانتاتوس کنسول روم کاملاً فرمانبردار روم گشتند
قوم قدیم از نژاد لاتین است که در ایتالیا در حوالی رم و در دامنه ها و ارتفاعات جبال آپنین مرکزی در ناحیۀ سابین سکونت داشتند، بعدها بدشتها و جلگه های حوالی رم سرازیر شدند و بقیادت تاتیوس پادشاه خود ضد رومیان شوریدند و آتش جنگ میان سابینها و رومیان شعله ور شد، بعد از آخرین جنگ قراردادی منعقد گردید که بموجب آن سابینها در مجاورت رومیان و در شهر رم اقامت گزیدند ولی تحت حکومت تاتیوس و مجلس اعیان خود بودند، مدتی بعد بطور قطعی مغلوب و برومیان ملحق شدند و از سال 220 قبل از میلاد در دورۀ دانتاتوس کنسول روم کاملاً فرمانبردار روم گشتند
نام عشیره ای از اکراد شهرزور: پس از آنکه بغداد بدست هلاکو افتاد اکراد شهرزور راه فرار پیش گرفتند، جماعتی بمصر رفتند و از آن میان عشیرۀ لاوین و بابین به الجزایر (شمال آفریقا) افتادند، (تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 197 از دائره المعارف اسلام، ذیل کلمه کرد از ابن خلدون)
نام عشیره ای از اکراد شهرزور: پس از آنکه بغداد بدست هلاکو افتاد اکراد شهرزور راه فرار پیش گرفتند، جماعتی بمصر رفتند و از آن میان عشیرۀ لاوین و بابین به الجزایر (شمال آفریقا) افتادند، (تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 197 از دائره المعارف اسلام، ذیل کلمه کرد از ابن خلدون)